گنجور

 
۱۲۴۴۱

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - وله ایضا

 

... کمری دارد چو نموی و از انموی غمیست

بر دلم بار که کوه افتد از آنغم ز کمر

دهنی دارد چون ذره و در سینه مراست ...

... تو همان شاهی کت عقل و هیولای وجود

دو غلامند زهی زین دو مبارک جوهر

اکتناه تو بود بیرون از درک ملک ...

... هر کجا روبه او در دل شیرست خطر

نظر لطفش بر خاک فرو بارد جان

فره قهرش از چرخ فرو آرد فر ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۲

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در نعت و مدح حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم

 

... ولی فزود بهر روی صد هزار نگار

فکند بار بر آن لاله کاروان ختن

هزار توده مشک ترش میانه بار

خطاست بار نهادن بناتوان و بدل

چه بارهاست از آن مشگموی لاله عذار

بمشک ماند آن موی و مشک ناب چکید ...

... بران سرم که گر افتد بدست بوسه زنم

هزار بار بر آن هر دو زلف غالیه بار

کسان رهند ز آزار در تسلط دوست ...

... به چشم من نبود کس درین سرا همه اوست

به خانه ای که بود یار نیست کس را بار

جز آنکه بار دهندت که رهبرند و دلیل

روندگان ره فقر احمد مختار ...

... مدیر خلق بود خاکپای ختم رسل

تبارک الله از این خاک آسمان کردار

مدار شمس ولایت بدست ذره اوست ...

... ز بندگان در اوست حیدر کرار

مبارزی که بشمشیر انتقام کشید

برزم در جلو شرک آهنین دیوار ...

... بدیع سنج معارف بدیهه گوی حکم

بلیغ بالغ امی و جدجد و تبار

مجردی که درو عقل پی زند از غول ...

... مقیم کشتی الاش رست از طوفان

شهی که لاش نهنگیست کاینات او بار

بزیر رایت او اولیا گروه گروه ...

... زمام امر تمام وجود در کف اوست

که اوست بارگه جود را مهیمن بار

من و ثنای تو من در حد و تو نامحدود ...

... گدای فقرم اما مراست سلطنتی

ازین گدایی و این فقر بر ملوک کبار

گرم نشاند سلطان بباز ننشینم ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۳

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح قطب الهدایه و محیط الولایه احمد مرسل

 

... ببر بی نشان بحری که تاء/ییدست لؤلؤیش

بجو لامکان ابری که توحیدست بارانش

فنای عارفست این بعث و معروفست مبعوثش ...

... چو گردد بی سر و سامان سر و سامان نو گیرد

غبار فقر افسر بخشد و اورنگ خاقانش

گدای عشق دارد خسروی بر خطه امکان ...

... ترا نفس دغل فرعون و عقل راز دان موسی

یکی اقبال هارونش یکی ادبار هامانش

بنیل نیستی کن غرق مر فرعون هستی را ...

... گدای خاک این کویم که توحیدست منکویش

فقیر بار این ملکم که تجریدست قاآنش

منم دربان سلطانی بعرش دل که دهلیزش ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۴

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در نکوهش و مذمت دنیا و اهل آن و معارف و حکم در حالت ضعف و ناتوانی فرموده است

 

... از چنگ شیر شرزه غژمانم

باریک تر ز مویم و این انده

بر دل نهاده قله شهلانم ...

... منت نهاد بر من ازین دولت

من زیر بار منت منانم

تن تو سنست و راکب جان گوید ...

... دریاست خاطر من و بر دریا

تن ابر و علم و عرفان بارانم

دیوان خدای دولت وحدت را ...

... من عید و ملک و دولت قربانم

یا ابر رحمتم که همی بارد

باران نه بلکه بارش نیسانم

اندر دهان مار دمان زهرم ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۵

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - من مکنونات سره و فواتح افکاره و نعت حضرت ثامن الحجج ارواحنا فداه

 

... فاسد مکن که قافله چینم

مشک ترست تعبیه در بارم

بیزار کردیم تو ز خود آوخ ...

... کاین لقمه نیست در خور پندارم

دایم بر آن سری که بیوباری

ای اژدهای مردم او بارم

مجبور کردیم بگرفتاری ...

... طی کرد بر عالم ناسوتی

تا بار داد در حرم یارم

بار خودی ز دوش بیفکندم

بر شکر آنکه محرم این بارم

بگذشته از زمان هله فانی در ...

... ایمن شوی ز سنگ سبکساران

گر نشمری بسنگ سکبارم

طاوس نیستم که تنم بر پر ...

... رقص جمل ز نغمه مزمارم

در زیر بار عشقم چون اشتر

بر دست یار باشد ماهارم ...

... نو کیسه نیستم زر دولت را

گنجور گنج و کان کهن بارم

از ذرگان شمس شموسم من ...

... یا منحرف مزاجی بیمارم

بنگر بدینکه مکرمت باری

پرداخت چل صباح بتیمارم ...

... تکرار چیست جلوه وحدانی

بیخست و شاخ و برگ و گل و بارم

چون شمع روز مرده و شب روشن ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۶

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - فی الحکمه والموعظه

 

... بری سپیدتر و ساده تر ز نقره خام

که دیده سروی از سیم و بار او از دل

بجز دل من و قد تو سرو سیم اندام ...

... چه گفت گفت که جانرا نثار کن که دهم

بیک نگاهت عمر دو باره یی بدوام

کنون که آمدی ایجان نورسیده بدست ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۷

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - وله ایضا

 

... تو که پایی چه خبر داری از سر سران

باده عشق بکش بار گران راه دراز

اشتر مست نیندیشد از بار گران

عقل را پیر مکن باز محمد چو پرید ...

... احمد مرسل سریست بسرحد کمال

اختبار ای خردت راهبر مختبران

قدم از سر کن و بسپار ره سر قدیم ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۸

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در حکم و معارف و موعظه و نصایح و نعت حضرت ثامن الائمه صلوات الله و سلامه علیه

 

... این و آن را آزمودم این وبالست آن ضلال

شرک باطن چیست بار این و بار آن شدن

این و آن بگذار و با حق باش و بگذر از خودی ...

... تا همی آموزد از فیض ازل طبع بخار

ابر مروارید بار اندر مه نیسان شدن

رشح احسان تو چون باران نیسان تا توان

چون گهر بر اولیا چون زهر بر عدوان شدن ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۴۹

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - وله ایضا

 

... دل نکرد ادراک نور از طبع ناری داشتن

زخم محکمتر زن ای غم کازمودم بارها

کار دل بهتر شود از زخم کاری داشتن

ای طلبکار ولا کن بردباری در بلا

زیر بار دوست باید بردباری داشتن

گاو نفس از مرغزار تن ترا گردد شکار ...

... نیست آسان سطوت اسفندیاری داشتن

زور را بگذار و زاری گیر من خود بارها

آزمودم بهتر از زورست زاری داشتن ...

... از حد هندوستان تا مرز ساری ملک نیست

پادشاهی نیست ملک اعتباری داشتن

ملک ملک فقر و دین و دولت دور از زوال ...

... شکل امرست اینکه بی شکلست و بیمقدار لیک

در تنزل یاردی بر هر دو باری داشتن

شکل نفسست اینکه ذاتش در تجرد مختفیست ...

... صورت ار گویی بپیش عامه فهمد روی و موی

پیش دانا چیست صورت خلق باری داشتن

زشتر شکلیست در خشک آخور آخر زمان ...

... از ازل بودن ابد را سیر کردن با خدای

آنچه معلومست پیش علم باری داشتن

روح اللهیست در انسان کامل کارساز ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۰

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در معرفت و حکم و منقبت شاه اولیاء علی مرتضی صلواه الله والسلامه علیه گوید

 

... در زیر پای تست چه جویی ازو سری

سر نه ب آستانه بار ولی امر

ای آنکه جست خواهی بر خلق سروری ...

... مرآت آفتاب وجود از مکدری

بنشان نهال صدق که آرد ببار حق

ای مستمع که مدعیانند مفتری

بر کن درخت آز و منبت که ایندو صنو

از بیخ جهل رسته و بار آورد خری

ای جد نه پدر ببر از چار مام طبع ...

... تازین پل دقیق تر از موی نگذری

باید هزار بار نهی پوست مار وار

تا این حجاب ششدر نه توی بردری ...

... نقاد گوهرست بمرصاد اقتصاد

دربار تست سنگ و بصد ننگ میبری

ور گوهرت بدست نیامد مبر سفال

کاین بار می نیرزد هرگز بدین کری

برخور به پند من که بود آب خضر روح ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۱

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط در نعت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

... من عشق تو را پیشرو قافله دارم

تا بار گشایم به حریم حرم هو

ای پیش رواق تو به خم طاقه نه طاق ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۲

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

... ترکا بطشت دختر رز را بریز هوش

آور دوباره خون سیاوش را بجوش

آن می که هست صاف تر از سیرت سروش ...

... بلبل نمود بر سر اورنگ گل جلوس

هدهد نهاد تاج تبارک علی الرؤس

در پای سرو و لاله چون دیده خروس ...

... حیفست باد در خور مغز آدمی بپوست

بشکاف پوست تا دهدت زلف دوست بار

ما ای پسر بعشق تو از مام زاده ایم ...

... یکپایه زافتاب فراتر نهاده یی

ای آفتاب سرزده از سر و جویبار

برخیز تا من و تو دم از جام جم زنیم ...

... شست قضا و دست قدر زیر دست تست

بر صدر بارگاه الوهی نشست تست

خمخانه احد تو و کونین مست تست ...

... گل را بلطف تربیت بحر داد و ابر

رحمت باوستاد من آن ابر بحر بار

دستی به تیغ داد گرای شاهزاده کن ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۳

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فرماید

 

... ادراک سر جام جم از هفت خط کنیم

از نای بط شهود دم بار بط کنیم

جان را رهین خون گرانبار بط کنیم

در پیشگاه میکده صاحب الزمان ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۴

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در مدح رکن الدوله والی خراسان

 

... شه صفت و شه نژاد شیر دل و شیر گیر

بهتر جمع کبار مهتر جم غفیر

بعزم چون پور زال بحزم چون زال پیر ...

... ز چرخ بر ساز تخت ز ماه بر زن کلاه

ز چرخ مه بگذران حشمت این بار گاه

خلعت شاهی بپوش بعون و لطف اله ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۵

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۰ - جواب

 

... مقام علم بر بام بلندست

مر این بار و نه تاب هر کمندست

کمند سست تار عنکبوتست ...

... بانسانی گرای و مهتری کن

چه باشد سود خر جز بار بردن

ز بی برگی بزیر بار مردن

یقین را بر سر امرستی تسلط ...

... تجلی ده بما انوار دل را

ز ما بردار بار آب و گل را

بپرداز این تجلی خانه از ریب ...

... نثار پای چشم آفرینش

که از این کوی باید بار بستن

باشتر محمل دیدار بستن ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۶

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۴ - جواب

 

... بیان هر زبان از حد برونست

عبارات حقیقت را شیونست

شیون هر عبارت را تجلیست

که عین هر عبارت عین مولیست

عبارات وجود ماست شتی

مقام جمع ما بی ند و همتا ...

... الهی تاج فقرم نه بتارک

ردای فقر کن بر من مبارک

که در کوی عنایت من فقیرم ...

... درین ره دیوانسی هست بسیار

تن او بار و کله بردار و طرار

برند این غولهای نا ممیز ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۷

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۹ - ادامه

 

... درین گمراهی و تاریکی و چاه

تو باری چنگ زن بر حبل الله

که حبل الله بر ماهست و ماهی ...

... که دارد در سویدا سر توحید

بگردون گر گشاید بار خود دل

ببندد آفتاب روز محمل ...

... بجز دل زین عظم الله اکبر

هزاران بار از عرش علا بیش

دل صاحبدلست ایمرد درویش ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۸

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۲ - فی المناجات

 

... ندارد عشق زین بهتر نشانی

نهال نیستی بار آورد مرگ

درخت نفی را نه بار و نه برگ

اگر شاخ و اگر برگ و اگر بار

نهال عشق را باشد سزاوار ...

... روان آبش ز جوی مغز مستان

رگ من زیر بار ریشه اوست

چه شیرست اینکه رگها ریشه اوست ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۵۹

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۶ - توضیح

 

... بحق هرگز نکردیم این جسارت

ز خاکی از چه سر زد این عبارت

به حربه آتشین آن زمره نور ...

... شهود ار نیست باید ذکر بسیار

که یارستی درخت ذکر را بار

ولی از بعد بار یار چیدن

درخت ذکر را باید بریدن ...

صفای اصفهانی
 
۱۲۴۶۰

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۷ - فی المناجات

 

... زند مشتی چنان کم بشکند پر

ز بار دل پر آمال مشکن

ز شاهین حقیقت بال مشکن ...

صفای اصفهانی
 
 
۱
۶۲۱
۶۲۲
۶۲۳
۶۲۴
۶۲۵
۶۵۵