گنجور

 
۱۲۰۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۱

 

... ای از رخ شاه جان صد بیذق را سلطان

بر اسب نشین ای جان تا غاشیه برگیرم

وز باد لجاج خود وز غصه نیک و بد ...

مولانا
 
۱۲۰۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۸

 

... وز غرقه آن قلزم زخار رهیدیم

بی اسب همه فارس و بی می همه مستیم

از ساغر و از منت خمار رهیدیم ...

مولانا
 
۱۲۰۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۲

 

... وز غربت اجسام بالله رسیدیم

با اسب بدان شاه کسی چون نرسیده ست

ما اسب بدادیم و بدان شاه رسیدیم

چون ابر بسی اشک در این خاک فشاندیم ...

مولانا
 
۱۲۰۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۲

 

... گر تو را سودای معراج است بر چرخ حیات

دانک اسب تازی تو هست در میدان صیام

هیچ طاعت در جهان آن روشنی ندهد تو را ...

مولانا
 
۱۲۰۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۶

 

... چو روی مست و پیاده قدمت را همه فرشم

چو روی راه سواره ز پی اسب تو گردم

مکن ای جان همه ساله تو به فردام حواله ...

مولانا
 
۱۲۰۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۴

 

... پس کیش من به چنین نقش و نشان بفریبم

گله اسب نگیرد چو به پر می پرد

خور او نور بود چونش به نان بفریبم ...

مولانا
 
۱۲۰۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۸

 

... تا چند چینی دانه ها دام اجل کردت زبون

شد اسب و زین نقره گین بر مرکب چوبین نشین

زین بر جنازه نه ببین دستان این دنیای دون ...

مولانا
 
۱۲۰۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۸

 

... الف می باش فرد و راست بنشین

چو معنی اسب آمد حرف چون زین

بگو تا کی کشی بی اسب این زین

کلوخ انداز کن در عشق مردان ...

مولانا
 
۱۲۰۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۲

 

... امشب همه نقش ها شکارند

از اسب فرومگیر تو زین

تا روز سوار باش بر صید ...

مولانا
 
۱۲۱۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۷

 

... گه ز راه آب آید گه ز راه نان و گوشت

گه ز راه شاهد آید گه ز راه اسب و زین

از پس این پرده ها ناگاه روزی سر کند ...

مولانا
 
۱۲۱۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۵

 

... گاه به دزدی درآ کیسه دل را ببر

گاه مرا دزد گیر گو که منم پاسبان

گه بربا همچون گرگ بره درویش را ...

... چون تو ندیده ست کس کس توی ای جان و بس

نادره ای در جهان اسب وفا درجهان

گرچه جهان است عشق جان و جهان است عشق ...

مولانا
 
۱۲۱۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۵

 

... صبر سوی نران رود نوحه سوی زنان رود

گردن اسب شاه را ننگ بود ز زنگله

خوش به میان صف درآ تنگ میا و دلگشا ...

... هست بلادر این ستم پیش بلا و پس دری

هست سر محاسبه جبر و پیش مقابله

زر به کسی به قرض ده کش بود آسیا و رز ...

مولانا
 
۱۲۱۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۶

 

... خوش آن باشد که می راند به سوی اصل شیرینی

در آن سیران سقط کرده هزاران اسب و جمازه

همی کوشم به خاموشی ولیکن از شکرنوشی ...

مولانا
 
۱۲۱۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۰

 

ای آن که بر اسب بقا از دیر فانی می روی

دانا و بینای رهی آن سو که دانی می روی ...

... ای آفتاب آن جهان در ذره ای چونی نهان

وی پادشاه شه نشان در پاسبانی می روی

ای بس طلسمات عجب بستی برون از روز و شب ...

مولانا
 
۱۲۱۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۱

 

... اندیشه های خوش نهم اندر دماغ و کله ای

می ران فرس در دین فقط ور اسب تو گردد سقط

بر جای اسب لاغری هر سو بیابی گله ای

خاموش باش و لا مگو جز آن که حق بخشد مجو ...

مولانا
 
۱۲۱۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۹

 

... ای صنما به جان تو کینه در بننگری

دست مده تو چرخ را تا که به پیش اسب او

غاشیه تو را کشد بر سر خود به چاکری ...

مولانا
 
۱۲۱۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۶

 

... رخ خوبان روحانی که هر شاهی که دید آن را

ز فرزین بند سوداها ز اسب خود پیادستی

چو از مخدوم شمس الدین زدی لطفی به روی دل ...

مولانا
 
۱۲۱۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۷

 

... گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری

چون سرکشی آغازی یا اسب جفا تازی

دست کی رسد در تو گر پای نیفشاری ...

مولانا
 
۱۲۱۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۰

 

... که جان ها پیش روی او خیالی

جهان در پای اسب او غباری

همی رست از غبار نعل اسبش

بیابان در بیابان خوش عذاری ...

مولانا
 
۱۲۲۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۶

 

... دغایانی که با جسم چو پیلند

سوار اسب فرهنگ و کیانی

پیاده گشته و رخ زرد ماندند ...

مولانا
 
 
۱
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۱۱۷