گنجور

 
مولانا

اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی

سوی افلاک روحانی دو دیده برگشادستی

گشادستی دو دیده پرقدم را نیز از مستی

ولی پرسعادت او در آن عالم نزادستی

چو بنهادی قدم آن جا برفتی جسم از یادش

که پنداری ز مادر او در آن عالم نزادستی

میان خوبرویان جان شده چون ذره‌ها رقصان

گهی مست جمالستی گهی سرمست باده ستی

رخ خوبان روحانی که هر شاهی که دید آن را

ز فرزین بند سوداها ز اسب خود پیادستی

چو از مخدوم شمس الدین زدی لطفی به روی دل

از این‌ها جمله روی دل شدی بی رنگ و سادستی

بدیدی جمله شاهان را و خوبان را و ماهان را

کمربسته به پیش او نشسته بر وسادستی

اگر نه غیرت حضرت گرفتی دامن جاهش

سزای جمله کردستی و داد حسن دادستی

نه نفسی رهزنی کردی نه آوازه فنا بودی

دل ذرات خاک از جان و جان از شاه شادستی

اگر در آب می‌دیدی خیال روی چون آتش

همه اجزای جرم خاک رقصان همچو بادستی

ایا تبریز اگر سرت شدی محسوس هر حسی

غلام خاک تو سنجر اسیرت کیقبادستی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مولانا

اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی

درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستی

الا ای عقل شوریده بد و نیک جهان دیده

که امروز است دست خون اگر چه دوش از او رستی

درآمد ترک در خرگه چه جای ترک قرص مه

[...]

حکیم نزاری

نگارا یاد می‌داری که با ما عهد پیوستی

چرا پیوند ببریدی چرا سوگند بشکستی

چو ما را ملک دل کردی و ملک جان زدی بر هم

قبای عهد بگشادی کمر برخون ما بستی

چنان یک‌باره ببریدی و ترک دوستی کردی

[...]

اوحدی

دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی

چه جای پنجه کردن بود ما را با چنان دستی؟

به جان در غیرتم از دل، که پیش اوست پیوسته

گرین غیرت بدیدی او بغیر ما نپیوستی

ز زخم چشم مستش گر بنالیدم روا باشد

[...]

سیدای نسفی

مرا افگنده بر خاک مذلت پله هستی

بلندی های بیجا کشکشان آورد در پستی

به گرد خویشتن می گردم و می گویم از مستی

دو عالم آرزو در سینه دارم از تهیدستی

رضاقلی خان هدایت

منم اندر خرابات مغان آن رند سرمستی

که نشناسم سر از پایی نه بالادانم از پستی

به دریای فناکن غرقه خود را زانکه زین دریا

اگر رستی هلاکی ور در آن غرق آمدی رستی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه