گنجور

 
۱۰۱

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب

 

... جهنده رهان و گریزنده رس

چو موج از نهیب و چو آتش ز تاب

چو خاک از درنگ و چو باد از شتاب ...

اسدی توسی
 
۱۰۲

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او

 

... سیاهیش بر هم سیاهی پذیر

چو موج از بر موج دریای قیر

چو هندو به قار اندر اندوده روی ...

اسدی توسی
 
۱۰۳

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۵ - رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره

 

... نبد راه ایرانیان زی گریغ

ز پس موج دریا بد و پیش میغ

بکردند رزمی گران بس شتاب ...

اسدی توسی
 
۱۰۴

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتی‌ها

 

... سوی مرز شیزر سپه در کشید

چنان دید دریا ز بس موج تیز

که بر هم زدی گیتی از رستخیز ...

... ز شبگیر تانیم شب در خروش

دریدی همی چرخ را موج گوش

ستادی گه نیمشب چون زمین ...

... شکسته شدی خایه بی شمار

که هر یک سر موج را تاج بود

به بالا مه از گنبد عاج بود ...

اسدی توسی
 
۱۰۵

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب

 

... چو دریا دمان لشکر فوج فوج

در او هر سواری یکی تند موج

به هر موجی اندر نهان یک نهنگ

ز شمشیر دندانش از خشت چنگ ...

... ز پیلان جنگی صد و شست پیل

سپاهی چو بر موج دریای نیل

سراسر جهان پهلوان را سپرد ...

اسدی توسی
 
۱۰۶

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود

 

... ببستست گردون زمین را کمر

به دیدار که موج و دریا نشیب

به تک چرخ کردار و طوفان نهیب ...

اسدی توسی
 
۱۰۷

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتی‌ها

 

... درافکندی از یک رطل تا هزار

چو کوه آبش از موج بفراختی

ز پس باز بر خشکی انداختی ...

اسدی توسی
 
۱۰۸

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین

 

... وگرنه به پای اندر آرم سرت

نهم بر سر از موج خون افسرت

چو گریان بتی گشت کلک دبیر ...

اسدی توسی
 
۱۰۹

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۳ - خبر یافتن فغفور از کشتن جرماس و قلا

 

... پیاده چو بندند درهم سرای

نه پیچند اگر موج خیزد ز جای

تو گویی که دیوار صف بسته اند ...

اسدی توسی
 
۱۱۰

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۷ - آمدن فغفور به جنگ نریمان

 

... بدین گونه بد رزم هر دو گروه

چو موج درفشان فرو برد سر

پراکنده بر روی دریا گهر ...

اسدی توسی
 
۱۱۱

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو

 

... صف جوشن وران بر روی صحرا

چو کوه اندر میان موج دریا

به موج اندر دلیران چون نهنگان

به کوه اندر سواران چون پلنگان ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۲

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

... به درد مادر و فرخ برادر

تنم در موج دریا دل بر آذر

جهان با من به کین و بخت بستیز ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۳

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

... بدان مانم که در دریا نشنید

ز دریا باد و موج سخت بیند

نگر تا او زمانه چون گذارد ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۴

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

... فرو افتم ز کوه تند بالا

جهم در موج آب ژرف دریا

گرفتاری ترا باشد به جانم ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۵

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود

 

... که عشق اندر دل من گشت شیرین

من آنگه کشتی اندر موج بردم

که دل بر هر بدی خرسند کردم ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۶

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ

 

... اگر چه در میان بوستانم

ز اشک خویش در موج دمانم

ز دیده آب دادم بوستان را ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۷

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

... مکن بیداد بر نازک تن خویش

هوای دل چو موج انگیز دریاست

درو رفتن نه کار مرد داناست ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۸

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست

 

... که چون بود و چگونه غرقه گشتم

به موج اندر کنونم بیم جانست

ندیده سود و سرمایه زیانست ...

... همی جویم ز دریا رستگاری

اگر رسته شوم زین موج منکر

ازین پس نسپرم دریای دیگر ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۱۹

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل

 

... همیشه بی خور و بی خواب باشد

میان موج و باد و آب باشد

نه با این ایمنی بیند نه با آن ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۱۲۰

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست

 

... نگویی حال آن بیچاره چونست

که بی من در میان موج خونست

چنین باید وفا و مهربانی ...

... تو در دریای هجرم غرقه بودی

ز موج غم بسی رنج آزمودی

دلت با یار دیگر زان بپیوست ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۲۶۳