گنجور

 
۱۰۱

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

تا خار کند نزاع همسنگی گل

زایل نشود ز غنچه دلتنگی گل

مادام که در حجاب نشوست و نما ...

بابافغانی
 
۱۰۲

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی گنجد

غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی گنجد

چو گرد آید جهانی غم به دل گنجد سریست این ...

محتشم کاشانی
 
۱۰۳

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

... که در ره نیش کار دهر که راز سینه سنگ آید

نگویم قصه دلتنگی خود محتشم با او

که ترسم من نیابم حاصلی و آن مه به تنگ آید

محتشم کاشانی
 
۱۰۴

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد ...

وحشی بافقی
 
۱۰۵

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن معلم به در خانهٔ دستور و بیان کردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمهٔ درد فراق و آغاز حکایت اشتیاق

 

... نشیند گوشه ای از غصه دلتنگ

ز دلتنگی بود با خویش در جنگ

گزد انگشت چندانی که در مشت ...

وحشی بافقی
 
۱۰۶

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن ناظر به کوهی که سنگ و شیشهٔ سپهر را شکستی و پلنگش در کمینگاه گردون نشستی

 

... به کام اژدها انداخت خود را

ز دلتنگی در آن غمخانه تنگ

سرود بینوایی کرد آهنگ ...

وحشی بافقی
 
۱۰۸

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

... از اعرابیی پرسیدند بلیغ کیست گفت آن کس که از همه کوتاه تر سخن گوید و بیش تر از دیگران حاضر جواب بود

امام فخرالدین رازی در حد بلاغت گفت بلاغت آن است که آدمی کنه آنچه در دل دارد به لفظ بیان کند بدان شرط که از خلاصه گویی که بمعنی زیان رساند و بسیار گویی که دلتنگی آرد نیز دوری کند

فیلسوفی گفت هم چنان که ظرف نشکسته را از شکسته به صدایش شناسند حال آدمی را نیز از گفتار وی می توان دریافت

شیخ بهایی
 
۱۱۰

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - توبیخ

 

... وعظ گفتم بیمجازی جای لذت بردن است

چون تو بیدردی سؤال از ذوق دلتنگی مکن

یا بعرفی صلح کن کاعمال زشتت رانوشت ...

عرفی
 
۱۱۱

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

ای که تو دلتنگی از گریه دلت وامی شود

تنگنای عشق زین خمخانه صحرا می شود ...

کلیم
 
۱۱۲

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳

 

چه نیکو گفت با گردن کشی سر در گریبانی

که ما را نیز در میدان دلتنگی ست جولانی

ز بی برگی متاع خانه من نیست غیر از این ...

کلیم
 
۱۱۳

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۴

 

لاف دلتنگی و صبر از یار ناید باورم

دل اگر تنگت چون گنجد شکیبایی در او

ابوالحسن فراهانی
 
۱۱۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

لبت چون غنچه دلتنگی ندارد

چو گل روی تو یکرنگی ندارد ...

سلیم تهرانی
 
۱۱۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۴

 

... به روی مست از تیغ عسس آیینه می داری

ز دلتنگی برونم آر و آن گه روی خود بنما

چو طوطی تا کیم پیش قفس آیینه می داری ...

سلیم تهرانی
 
۱۱۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در مدح

 

... دعوی درد با تو کند گر به راه عشق

دلتنگی تو بر کمر مور می زند

بر خاک درگه تو ز پاس ادب سلیم ...

سلیم تهرانی
 
۱۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴

 

... ندارد فرصت خاریدن سر از سجود اینجا

به دلتنگی شدم خرسند ازین گلزار تا دیدم

چه خونها خورد گل تا عقده ای از دل گشود اینجا ...

صائب تبریزی
 
۱۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷

 

... مگر از خون دل لبریز سازم ساغر خود را

به دلتنگی چنان چون غنچه تصویر خو کردم

که بر روی نسیم صبح نگشایم در خود را ...

صائب تبریزی
 
۱۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

... که ریزد پرتو مهتاب از هم پود و تارش را

کسی را می رسد از خاکساران لاف دلتنگی

که نتواند پریشان ساختن صرصر غبارش را ...

صائب تبریزی
 
۱۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴

 

... خار و خس مانع طوفان نشود دریا را

کیست جز گریه به دلتنگی ما رحم کند

سیل بر سینه مگر چاک زند صحرا را ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۱
sunny dark_mode