لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سلیم تهرانی

لبت چون غنچه دلتنگی ندارد

چو گل روی تو یکرنگی ندارد

به اهل کفر و ایمان سینه صافم

چو آب، آیینه ام زنگی ندارد

برای شیشه ی من هیچ کس نیست

که از دل، در بغل سنگی ندارد

سرود نوحه گر را جای خالی ست

نوای مطرب آهنگی ندارد

ز خون ما نگردد تیغ رنگین

سلیم از ما کسی رنگی ندارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!