جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - وله
... ها برافشان دست تا نوشادیان کوبند پای
ها بجنبان زلف تا تاتاریان بندند بار
رخ نما از پرده تا هوشیار گردد هرچه مست ...
... راستی مهر توام زی سجن اسکندر کشاند
ورنه هارب بودم از کج طبعی خویش و تبار
باطن هریک چو بشکافی کم از ما فی البطون ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در تهنیت عید رمضان
... گه درین ذکر که کی باده رسد از خلر
لیک از آنجای که بدبار خدا یار شما
رمضان زد بشهی طبل و رسد با لشکر ...
... آن به بیداد که بس میر زمانرا افسر
از غبار رهشان چشم کواکب شد کور
از غو نعره اشان گوش ملایک شد کر ...
... مطلبی چند سرودند که رحمت به عمر
باری از این شغب و شور چو لختی بگذشت
دل آگاه امیر آمد از آن مستحضر ...
... ولی ازکید خضر باشدم آن قدر ملال
که اگر بار دهی رخت کشم سوی سفر
من در این مرز چنانم که بمعدن یاقوت ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - وله
... الا ای ترک نسترین رخ گل اندام و شکر پاسخ
که سرو قدت از خط سمن سا بار ریحانش
مرا بر یاد مجد الملک ریحان بربطی می ده ...
... اگر بیتی از او بد زیب کاخ اندر زلیخا را
دمی صد بار یوسف بهروی بشکست زندانش
چو نونی بر نویسد باج از ابروی دلدارش ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در تهنیت عید قربان
... حجرالاسود اگر خال بحالش نکرد
آوردسجده چو بر بار خدا عبد ذلیل
حلقه کعبه اگر چنبر جعدش بیند ...
... که از او بهره برد منعم وابنای سبیل
باری این قدر چو از من بظهور اید بذل
حاج را جوش تحیر فکند در تخییل ...
... زاستلام حجر اسلام پذیرد تکمیل
دور بدخواه تو از کاهش ادبار قصیر
عمر احباب تو زافزایش اقبال طویل
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - وله
... دل به هر سال ز نو سبز نگردد که منش
یک به بار آرم و تو دزدی و بنهیم به غم
آزمون کرده ام از بس که به خویشی مغرور ...
... چون که برگشت به تیغش دو نماید از هم
ای گرانمایه بزرگی که ز تو بار خدای
کرد بر دوره سعد اختر ما ختم نعم
همتت بارگه عزم در آن عرصه فراشت
که شدش انجم و خور قبه و اوتاد خیم ...
... گر شوی برق که گردون کندت آخر نم
گفتم ار سنگ ببارد ز فلک همچو تگرگ
که چمد جیحون چون سیل و شود جانب یم ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - وله
... ای فخر اقالیم که بر درگهت از بیم
بر دوش کشد چرخ ز تو بار تحکم
اقبال تو و دور فلک راست توافق ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - وله
... تا که بهر مه در این دوازده منظر
یک بار آید قمر به جانب کژدم
دشمن از زمردین عمامه تو کور ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - درآمدن ماه مبارک رمضان
... زصبح خواب کنم با نگارکان تاشام
هزار بار بود روزه خوار نیکوتر
ز روزه دار مفطر بگندم ایتام ...
... حسامها همه را موریانه زد بنیام
تبارک الله ازین احتشام کز قدرت
کنی بشبری نی در مهام کار حسام ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - وله
... زیر این چرخ مشعبد روی این اقلیم خاک
با چه پهلو بار شد اینقدر بر بالای من
کرد چون زیبق فرار آن سیم تن اف کز سپهر ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - وله
... ای بسا زر کز برای سکه اش آورد کان
حور یا کوبان بکویش بار بگشود از قصور
عیش دست افشان بسویش بار بربست از جنان
کوه زنگان هم ترقص کرد نیز از قرن شاه ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - وله
... به فرقم سنگ غم تاج معرق
به دوشم بار محنت خز ادکن
درین بیغوله با غولان انسی ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - درمنقب ذات کبریائی صفات علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء
... از شوکت یک موی تو موسی خبر ار داشت
صد بار روان باخت نگشته ارنی گو
عفریت زند پنجه ز حشمت به سلیمان ...
... چون حلقه به نی حصن عدو را کند از جای
گر ز آهن و پولاد کند باره و بارو
در کشور خصم از فزعش تا نگرد چشم ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - وله
جشن ولادت شه جم تخت کی کلاه
افراخت از جنان بجهان چتر بارگاه
پر شد زجوش و جیش طرب فرش تا بعرش ...
... رویید از بهشت بگیتی یکی درخت
کش برگ از ظفر بود و بار از رفاه
خورشید شد که تا کشدش رخت درکنف ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - وله
... که اگر حسن تو پنچ است رسد بر پنجاه
آن میان چند بود خسته از بار کمر
وان بدن چند بود بسته در بند قباه ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - وله
... به مرز کاشغر اندر همای سایه لوی
امید گاها ده سال رفت کز یک بار
فزون بیزد نیامد محمد بن علی ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر (ع)
... دست خدا بود که بمنبر بپاست این
حلال مشکلات بارض و سماست این
سر حلقه رسل غرض از اولیاست این ...
... او ذات و ماسواست از او جلوه صفات
باری حق از علی بنبی چون جهاند پیک
وافشرد پی که بلغ ما انزل الیک ...
... کاندر ولای شاه ولایت بجان تو
صد بار بهتر از حسنات است سییات
شاهیکه کشف سر خدایی بمیل اوست
هر چیز هست و بود و بود درطفیل اوست
میکال ریزه چین گرانبار کیل اوست
جبریل خاک روب سبک سیرخیل اوست ...
... هرکس زیزد خیزد جیحون نمی شود
باران تمام لؤلؤ مکنون نمی شود
کی در چمن جماد برد سبقت از نبات ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در تهنیت عید رمضان
... آری نبود اعراض جز قایم بر جوهر
روزیکه زمیغ تیغ باران شر است وشور
خون جوشد چون طوفان از بام و درو تنور ...
... تا اسم زگلگونست خنگ خدمت زین باد
از بار بد بهجت بر بزم تو تحسین باد
نزد حشمت پرویز از خیل مساکین باد ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۶ - وله
... لیک کند نرمیش بردل ما خارخار
مشک تو ناهید پوش سرو تو خورشید بار
با رخت از روشنی بود مه و مهر تار ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله
... که به چوگان یلان آورد از سختی خم
باری افتاد در ایشان چو بدین سختی جنگ
زلف یکدیگر بگرفته و کندند به چنگ ...
... آن سراجی که بود شمس از او مقتبسی
نازد از پرتو او روح نیاکان بارم
جلوه اختر از انوار سراج الملک است ...
... آنقدر از همه سو روی نهندت به کنف
که ترا رنجه ز بار ضعفا گشته کتف
بس عجب نیست اگر از شرف چون تو خلف ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸ - وله
... از خاک درگه تو خجل چشمه حیات
بارای تو عشا زده سر پنجه با غدات
ازقهر تو فتد به بنین حیض چون بنات ...
... تو از خرد سرشته و او از هنر عجین
تو بحر علم موجی و او ابر فضل بار
توکوه چرخ صدری واو عرش خاکسار ...