تا که چون تیر از کمان رفت آن بت رعنای من
دور از ابرویش کمان شد قد تیر آسای من
چشم من دریا و زلفش عنبر سارا و لیک
غایب از دریای من شد عنبر سارای من
تا چه کردم من باین گردوی مینائی که باز
سنگ زد در کاخ مینو فام بر مینای من
کبگ شاهین گیر من زد سوی دیگر بوم پر
بی سبب در قاف غم نی عزلت عنقای من
دادم از دیوانگی زنجیر زلف او زدست
عاقلی کوتا که بر زنجیر بندد پای من
چون بچشم اندر فتد مو اشک از او ریزد ولیک
دور از آن مو اشک ریزد چشم خون پالای من
زیر این چرخ مشعبد روی این اقلیم خاک
با چه پهلو بار شد اینقدر بر بالای من
کرد چون زیبق فرار آن سیم تن اف کز سپهر
شد بدل براحتیاج صرف استغنای من
نیست سودایم بجز زآن تار عالم گیر زلف
بخت بد بنگر که عالم گیر شد سودای من
بی دو پستانش که در بستان خوبی جان فزاست
بعد از این صد باغ لیمو نشکند صفرای من
ای خوش آن شبها که موسی وش چو ارنی گوشدم
بزم گشت از نور چهرش سینه سینای من
آفتاب از خاوران گر رخ نیفروزد چه باک
از نظر چون گشت غارب زهره زهرای من
آسیای آسمان گر پیکرم ساید چه غم
چون بخاک افتاد تاج فرق فرقد سای من
با که خواهد خورد آیا جام صهبا زین سپس
کاشکی زین چرخ مینا خون شدی صهبای من
یا کجا رندی چشد حلوای وصلش را بکام
کاشکی زین دور گردون سم شدی حلوای من
گر بقدر سوزش دل نعره ام گشتی بلند
پرده گوش ملایک را درید آوای من
نه فلک با هفت اخترشش جهت با چاررکن
کینه ورزند از چه رو با یک تن تنهای من
هم مگر زاین واژگون افلاکم آید دستگیر
همت نواب راد اشرف والای من
پور احمد میرزا سلطان محمد میرزا
کآسمان از یمن مدح او بود مولای من
آنکه اندر وصفش این زیبا چکامه دلپذیر
از زبان او است زیب دفتر شیوای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.