گنجور

 
۱۱۸۸۱

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح حضرت امیر (ع)

 

... میی که زنگ ما و من زداید از عذار من

میی که یار را کند مگر دوباره یار من

میی که بر دهد به باد نیستی غبار من

چون من حجاب خود شدم بسوزد این حجاب را ...

... علی که جان مصطفی و جان او بود یکی

خدا به تارکش نهاده افسر تبارکی

الا به شأن او ببین تو مصحف و کتاب را

امیر بود در ازل دوباره در غدیر شد

مبلغ امیری اش رسول بی نظیر شد ...

... مقام اگر فرابری ز رتبه ی پیمبری

به عصمت از ملک اگر هزار بار بگذری

هزار حج و عمره و جهاد اگر بیاوری ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۲

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - در توسّل به حضرت سیدالشهدا (ع) جهت رفع مرض طاعون

 

ای کرببلا مشرق انوار خدایی

زین بارگهت هم صفت عرش علایی

از شش جهت و چارطرف روح فزایی ...

... تا شاد نمایند ز خود آل زنا را

کردند به یکباره فراموش خدا را

ز اندازه بکردند فزون جوروجفا را ...

... بر اهل نجف زمره ی بی برگ و نوایان

ای قبله ی مقصود همه بار خدایان

کن حکم بلا را رود از ساحت اسلام ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۳

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مناجات

 

... اگر جا تنگ شد آنگه برون آی

قدم بگذار یکبار اندر این دیر

که تا باقی نماند اندر او غیر ...

... به غفاری و ستارالعیوبی

اگر یکبار گویی بنده ی من

رود تا قاب قوسین خنده ی من ...

... به وقت بیع تا محکم کند کار

شروط عیب هم بر وی کند بار

ندانم من چسازم با خر خویش ...

... به جز این کور زشت لنگ لاغر

اگر خر کار کن یا بار بر نیست

ترا هم کار و باری در نظر نیست

نمی خواهی کز این سودا بری سود ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۴

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - منظومهٔ حدیث شریف کساء

 

... تو خود مایه ی افتخار منی

به هر دو سرا اعتبار منی

تویی مظهر و مظهر عشق حق ...

... که خود رستگارند یاران من

رسول خدا بار دیگر بگفت

در این سخن را دیگر بار سفت

به هرجا شود ذکر این ماجرا ...

... بماند مراد و نماند حزن

دگر باره گفت آن زبان خدا

که ما رستگاریم و یاران ما ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۵

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند اول

 

... هر پیکری چو کوکب رخشنده در فلک

یا چون فلک ز زخم فراوان ستاره بار

زینب چو دید پیکر صد پاره ی حسین ...

... گفتا تویی برادر زینب تویی حسین

آیا تویی که از تو مرا بود اعتبار

دیدی تو اعتبارم و اکنون نظاره کن

بی اعتباری ام که چها کرده روزگار

پس روی خویش سوی نجف کرد و باز گفت ...

... آخر مگر نه ما همه ذریه ی توایم

در چنگ خصم همچو اسیران زنگبار

آخر مگر نه این تن بیسر حسین تست

کافتاده پاره پاره در این دشت فتنه بار

یکدم بزن به قایمه ی ذوالفقار دست ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۶

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند سوم

 

چون کاروان عشق به دشت بلا گذشت

افکند بار عشق در آنجا ز جا گذشت

با عشق دید آب و هوایش چو سازگار ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۷

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند چهارم

 

... دیدند خیل دوزخیانش که می رود

مانند آب رحمت و آبش بود به بار

پس همچو سیل خیل روان شد زهر طرف ...

... مانند مشک اشک ملک هم به خاک ریخت

وز خاک شد به چهره ی افلاکیان غبار

چون آب ریخت خاک به سر بیخت بوتراب ...

... آمد چه دید دید که بی دست پیکری

افتاده پاره پاره در آن دشت فتنه بار

آهی زدل کشید و بگفت ای برادرم ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۸

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند پنجم

 

... از جور چرخ قامت زهرا نگشته خم

چون چرخ اگر خمیده ز بار غمت خم است

زین غم به چرخ چارم و در هشت باغ خلد ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۹

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند چهاردهم

 

... طفلان بی پدر همه در زیر پر کشید

هر بار محنتی که تصور کند خیال

زینب هزار بار از آن بیشتر کشید

از کربلای غم چو سفر کرد سوی شام ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۹۰

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

تاجر عشقم و عشق تو مرا در بار است

بین به چشمم که زهجر تو چسان در بار است

چند از خون دل ما ننمایی پرهیز ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۹۱

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... سایه سرو قدت گر به چمن باز افتد

سروهای چمن از بار خجالت بچمند

زاهدا در گذر از جنت و فردوس و نعیم ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۹۲

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

... مژگان به جای سوزنم اندر جفون شود

یکباره سرنگون شود این چرخ بیستون

در زیر بار محنت من گر ستون شود

ناید برون زخانه اگر طفل اشک من ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۹۳

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

فکنده زلف تو در کار دل هزار گره

دگر مزن تو بر ابروی فتنه بار گره

گشای کاکل مشکین و کار دل بگشای ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۹۴

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

... از پی کشتنم اصرار نداری داری

نمک از لعل شکر بار نباری باری

وز شکرقند به خروار نداری داری ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۹۵

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

... ای من به فدای این حدیث و خبرت

ای کاش هزار بار در هر نفسی

میرم که ببینم من از این رهگذرت

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۹۶

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲ - ورود حضرت ابی عبدالله علیه السلام به زمین کربلا و خطبهٔ آن حضرت در شب عاشورا و تفرّق لشگر

 

چون در آن دشت بلا افکند بار

کرد از بیگانگان خالی دیار ...

... رو به یاران کرد و در گفتار شد

حقه یاقوت گوهربار شد

بعد تحمید و درود آن شاه راد ...

... این حسین و این زمین کربلاست

سوی تا سو تیرباران بلاست

بوی خون آید از این کهسار و دشت ...

... شاد زی شاد ای زمین کربلا

این من و این تیرباران بلا

سوی تو با شوق دیدار آمدم ...

... شد روان زان دست آبی خوش گوار

جمله نوشیدند اصحاب کبار

اندر آن شب که شب عاشور بود ...

نیر تبریزی
 
۱۱۸۹۷

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۴ - ذکر شهادت حرّ بن یزید ریاحی علیه الرّحمه و الرضوان

 

... از ندامت دست بر دندان گزید

باره راند و قصد پور سعد کرد

گفت خواهی راند با این شه نبرد ...

... نفس بگرفتش عنان که پای دار

باره واپس ران بترس از ننگ و عار

عقل گفتش رو که عار از نار به ...

... عشق آمد بر سرش با صد شتاب

باره پیش آورد و بگرفتش رکاب

کرد بر یکران اقبالش سوار ...

... خرمن خویش از سیه بختی بسوخت

عاشقانه راند باره سوی شاه

با تضرع گفت کای باب اله ...

... نک خلاص از دیده اکمه شدم

زین سپس گر تیر بارد بر سرم

یار چون اهل است با جان می خرم ...

... پردلان را مغزها در جوش از او

بر زمین غلطیده بار دوش از او

بس که خون بارید بر خاک از هوا

شد عقیقستان زمین نینوا ...

نیر تبریزی
 
۱۱۸۹۸

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۸ - ذکر شهادت حضرت شاهزاده علی اکبر

 

... کاشکی بهر نثار پای یار

صد چنین در بودم اندر گنج بار

آری آری عشق از این سرکش تر است ...

... سوختی کیهان ز برق تیغ او

گر نه خون باریدی از پی میغ او

گفت با خیل سپهسالار جنگ ...

... که شود مغلوب یک تن صدهزار

هین فرو بارید باران خدنگ

عرصه را بر این جوان دارید تنگ ...

... شد قتیل عشق را چون وقت سوق

دستها بر جید باره کرد طوق

هر فریقی که بر او کردی گذر ...

... جام دیگر بهر تو دارد به دست

شه ز خیمه تاخت باره با شتاب

دید حیران اندر آن صحرا عقاب ...

نیر تبریزی
 
۱۱۸۹۹

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۹ - ذکر شهادت سبط مؤتمن حضرت شاهزاده، قاسم بن الحسن علیه السلام

 

... الله ای آهوی مشکین تتار

تیر باران است دشت و کوهسار

بوی خون می آید از دامان و دشت ...

... شد به سوی خیمه آن گلگون عذار

از دو نرگس بر شقایق ژاله بار

چون نگردد گفت سیر از زندگی ...

... سر که فتراکش نبست آن شهسوار

گو سر خود گیر و بر سر خاکبار

سر به زانوی غم آن والا نژاد ...

... گفت کاری سخت تر زین کار نیست

که به قربانگاه عشقم بار نیست

یا چه غم زین بیشتر که شاه راد ...

... دید چون شاه آن مینو نگار

شد به سیم از جزع مروارید بار

گفت کای صورت نگار خوب و زشت ...

... بانوانت شمعها از تف آه

خواهران از درج چشم اشکبار

در بر افشانند از بهر نثار ...

... حلقه ماتم به آییین سرور

شمع های بارگاه نه تتق

ریخت اشک خون به دامان افق ...

... این سر زانو گرفته در کنار

وان ز درج چشم تر بیجاده بار

کامدش ناگه بگوش از دشت کین ...

... مهد بر نه بر هیون بی جهیز

چتر بر سر از غبار راه زن

بر فلک آتش ز شمع آه زن ...

... گفت کای جان ها اسیر موی تو

کی ببینم بار دیگر روی تو

گفت ماند ای سرو قامت یار من ...

... پور را بر حرب آن ماه حجاز

شاهزاده راند باره سوی او

یافت ناگه دست بر گیسوی او ...

... شد لگدکوب ستور اهل کین

شه چو آمد بار دیگر بر سرش

دید با حالی دگرگون پیکرش ...

نیر تبریزی
 
۱۱۹۰۰

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۰ - ذکر شهادت حضرت شاهزاده علی اصغر علیه السلام

 

... که نیاید دانه ای زان بر زمین

باز داریدش نهان در گنج بار

کز حبیب ماست ما را یادگار ...

نیر تبریزی
 
 
۱
۵۹۳
۵۹۴
۵۹۵
۵۹۶
۵۹۷
۶۵۵