خیل مژگان سیه کار نداری داری
صف به صف لشگر خونخوار نداری داری
پی تسخیر دل اهل دل از عقرب زلف
سپهی کافر و جرّار نداری داری
چشم و ابرو ننمایی بنمایی همه را
از دو سو ترک کماندار نداری داری
سرکشان را تو به فتراک نبندی بندی
بیدلان را تو چو من خوار نداری داری
همه اسباب جهانگیری ات آماده بود
با دو عالم سر پیکار نداری داری
مُهره ی مهر تو با غیر نچینی چینی
ترک یار و سر اغیار نداری داری
زنده ام من به وصال تو ولیکن ز فراق
از پی کشتنم اصرار نداری داری
نمک از لعل شکر بار نباری باری
وز شکرقند به خروار نداری داری
نافه از چین سرزلف نریزی ریزی
مشک تاتار، به هر تار نداری داری
رویت اندر کنف زلف نباشد باشد
آفتابی به شب تار نداری داری
با غزالان ، سپهِ شیر نگیری ، گیری،
بسته با طُرّه ی طرّار نداری داری
عود در مجمره ی حُسن نسوزی سوزی
خال در صفحه ی رخسار نداری داری
چند از خون عزیزان ننمایی پرهیز
عجبم نرگس بیمار نداری داری
با «وفایی» ننمایی به جز از جور و جفا
ای جفاکار، دگر یار نداری داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد مه خط سیهکار نداری، داری
روز روشن به شب تار نداری، داری
صنعت دلکش داود ندانی، دانی
زره از طرهٔ طرار نداری، داری
زلف را دام دلآویز نسازی، سازی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.