بخش ۲ - ورود حضرت ابی عبدالله علیه السلام به زمین کربلا و خطبهٔ آن حضرت در شب عاشورا و تفرّق لشگر
چون در آن دشتِ بلا افکند بار
کرد از بیگانگان خالی دیار
عاشرِ ماهِ مُحَرَّم، شامگاه
شد به منبر باز، شاهِ کمسپاه
یاورانش گردِ او گشتند جمع
راست چون پروانگان بر دورِ شمع
خواهران شاه نظّاره ز پَی
چون بناتالنّعش بر گِردِ جُدَی
رو به یاران کرد و در گفتار شد
حُقّهٔ یاقوت، گوهربار شد
بعدِ تحمید و درود، آن شاهِ راد
گفت: یاران، مرگ رو بر ما نهاد
این حسین و این زمینِ کربلاست
سوی تا سو، تیربارانِ بلاست
بوی خون آید از این کُهسار و دشت
باز گردد، هرکه خواهد بازگشت
هرکه او را تابِ تیغ و تیر نیست
باز گردد، پای در زنجیر نیست
این شب و این دشتِ پهناور به پیش
باز گیرید ای رفیقان رختِ خویش
کار این قومِ جفاجو با من است
هرکه جز من، زین کشاکش ایمن است
من ز تنهایی نیام یاران ملول
واهلیدم اندر این دشتِ مَهول
واهلیدم هین ز من یک سو شوید
راست زان سو کآمدید آن سو روید
واهلیدم اندر این دریای خون
تا کنم زان سوی دریا، سر برون
بستهایم عهدی من و شاهِ وجود
واهلیدم تا روم آنجا که بود
شاد زی شاد، ای زمینِ کربلا
این من و این تیربارانِ بلا
سوی تو با شوقِ دیدار آمدم
بردم اینجا بویی از یار آمدم
آمدم تا جسم و جان، قربان کُنَم
منزل، آن سوتر ز جسم و جان کُنَم
آمدم تا دست و پا در خون کَشَم
کاین چنین خواهد نگارِ مهوَشم
آمدم کز عهدِ ذر، لب تر کُنَم
با لبِ خنجر، حدیث از سر کُنَم
پس روید ای همرهان، زین بزم زِه
بزمِ جانان، خلوت از اغیار به
لیک هر سو رو بتابید، ای فریق
دورتر رانید از این دشتِ سحیق
کانکه فردا اندر این دشتِ مهول
بشنود، فریادِ احفادِ رسول
تن زند از یاری، از خُبثِ سرشت
در قیامت نشنود بوی بهشت
رفت بر سر چون حدیثِ شهریار
شد برون اغیار و باقی ماند یار
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هرکه بیرونی بود
گفت یاران: کای حیاتِ جانِ ما
دردهای عشقِ تو، درمانِ ما
رشتهٔ جانهای ما در دستِ توست
هستی ما را وجود، از هستِ توست
سایه از خود، چون تواند شد جدا؟
یا خود از صوتی، جدا افتد صدا؟
زنده، بیجان، کی تواند کرد زیست؟
زندگی را بیتو خون باید گریست
ما به ساحل، خفته و تو غرقِ خون
لا و حقِّ البَیْتِ هَذا لایَکُون
کاش ما را صد هزاران جان بدی
تا نثارِ جلوهٔ جانان بدی
گر رَوَد از ما دو صد جان باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
هین مران ای پادشاهِ راستان
این سگانِ پیر را از آستان
در به روی ما مبند ای شهریار
خلوت از اغیار باید، نی ز یار
جان کلافه، ما عجوزِ عشقکیش
یوسفا، از ما مگردان روی خویش
ما به بیدای هوس، گم نیستیم
نازپرورد تَنَعُّم نیستیم
ما به آهِ خشک و چشمِ تر خَوشیم
یونسِ آب و خلیلِ آتشیم
اندرین دشتِ بلا تا پا زدیم
پای بر دنیا و مافیها زدیم
چون شهنشه دید حُسْنِ عهدشان
وان به کارِ جانسپاری جهدشان
پرده از دیدار یکیک باز هشت
جایشان بنمود در باغِ بهشت
حوریان دیدند در وی صف به صف
سر برون آورده یکسر از غُرَف
کاندر آ که چشم بر راه توایم
مشتریِ رویِ چون ماه توایم
ای تو ما را ماه و ما برجیسِ تو
تو سلیمانی و ما بلقیسِ تو
ای سلیمان هین سوی بلقیس شو
همچو رامین در وثاقِ ویس شو
یوسفا باز آی از این زندانِ زَفت
که زلیخا را شکیب از دست رفت
اندر آ کز عشق، مفتونِ توایم
گرچه لیلاییم، مجنونِ توایم
زان سپس شه خواند مردی را به پیش
بر کفِ او برنهاد انگشتِ خویش
شد روان زان دست آبی خوشگوار
جمله نوشیدند اصحابِ کبار
اندر آن شب که شبِ عاشور بود
ماه تا ماهی سراسر شور بود
شاهِ دین در خیمه با اصحابِ راد
در نیاز و راز با رَبُّالعِباد
کوفیان در نقضِ آن عهدِ نخست
سرخوش از پیمانهٔ پیمانِ سست
شمرِ دون، سرمستِ صهبای غرور
شاهِ دین، سرشارِ مینای حضور
پورِ سعد از ذوقِ رِی، سرگرم و مست
شاه از اقلیمِ هستی شُسته دست
زینب آن دُردانهٔ دُرجِ شَرَف
از دو چشمِ تر، دُرافشان چون صدف
دیدهٔ لیلی ز دیدارِ پسر
کرده دامن پُر گُل از لَخْتِ جگر
مادرِ قاسم ز بهرِ حجلهگاه
کرده روشن شمعها از دودِ آه
شربتِ بیمار، خونِ جامِ دل
شیرِ پستان از لبِ اصغر، خِجِل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در دشت کربلا، در شب عاشورا، شاه حسین بر منبر نشسته و از یاران خود دعوت میکند که با او بمانند، زیرا مرگ به او و یارانش نزدیک است. او درباره نبرد با دشمنان صحبت میکند و به یاران خود میگوید که برای جنگ آماده شوند، چرا که این دشت مملو از خطر است و آنها باید با جان خود از حق دفاع کنند.
حسین به یارانش میگوید که این شب و دشت پهناور را در پیش دارند و هر کس تاب جنگ را ندارد میتواند برگردد. آنها اگرچه در این دشت به تنهایی هستند، اما عزم راسخ و ارادهای بالا دارند.
یادآور میشود که عشق و وفاداری به حسین و راه او منجر به جهاد و فداکاری در راه حق است. در انتها، آزاد مردان به عشق و یاری حسین میپیوندند و خود را برای نبردی بزرگ آماده میکنند، در حالی که احساساتی همچون محبت، شجاعت و از خودگذشتگی در دلهایشان شعلهور است.
سخنان حسین و یارانش در واقعیراثی از شور و شرف انسانی را که در کنار هم برای دفاع از حق و حقیقت ایستادهاند، به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در آن دشت پر از مشکلات و سختی، بار سنگینی بر دوش میکشد و دیارش از بیگانگان خالی است.
هوش مصنوعی: در شبِ ماه محرم، دوباره در جایگاه سخنرانی، پادشاهی که سربازانش کم بودند، حاضر شد.
هوش مصنوعی: یاران او به دورش جمع شدند، مانند پروانههایی که دور شمع میچرخند.
هوش مصنوعی: خواهران شاه در کنار یکدیگر مانند دختران نعش، به تماشا نشستهاند و بر دور کوهی قرار دارند.
هوش مصنوعی: به یارانش نگاه کرد و در کلامش مانند یک ظرف از یاقوت، پر از ارزش و زیور شد.
هوش مصنوعی: پس از ذکر حمد و درود، آن پادشاه نیکو گفت: ای یاران، مرگ بر ما سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: این حسین و این سرزمین کربلاست که در هر گوشهاش، بلا و مصیبت جاریست.
هوش مصنوعی: بوی خون از این کوه و دشت به مشام میرسد، هرکس که بخواهد میتواند به گذشته بازگردد.
هوش مصنوعی: اگر کسی توانایی تحمل زخمها و آسیبها را ندارد، بهتر است عقبنشینی کند زیرا در این مسیر آزادی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این شب و این دشت وسیع را در نظر بگیرید، دوستان. لوازم و تجهیزات خود را آماده کنید.
هوش مصنوعی: این گروه بیرحم فقط با من طرفند و کسی که غیر از من است، از این درگیریها در امان است.
هوش مصنوعی: من به خاطر تنهاییام غمگین هستم و دوستانم از این وضعیت ناراحتند. ما در این دشت وسیع و سخت زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: بهتر است از کنار من دور شوید، زیرا شما از سمت من آمدهاید و باید به آن سوی دیگری بروید.
هوش مصنوعی: من در این دریای خون غرق شدهام و میخواهم از آن سو، سرم را بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: من و موجودیت اصلی (شاه وجود) توافق کردهایم که به آنجا بروم که همیشه در آنجا بودهام.
هوش مصنوعی: ای زمین کربلا، شاد باش و خوشحال باش، چون من در کنار تو و در برابر مشکلات و بلاهایی که بر سرم میآید، با شادمانی زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: با اشتیاق به سوی تو آمدم و در اینجا نشانی از دوست را با خود آوردم.
هوش مصنوعی: من آمدهام تا وجود و روح خود را فدای عشق کنم، و به آنجا بروم که فراتر از جسم و جانم است.
هوش مصنوعی: به اینجا آمدهام تا در این وضعیت سخت و دردناک گرفتار شوم، چون زیبای دلانگیز من به چنین حالتی نیاز دارد.
هوش مصنوعی: من آمدهام که بعد از مدتهای طولانی صحبت کنم و با زبان تند و تیز خود، ماجراهایی را از نو بازگو کنم.
هوش مصنوعی: پس بشتابید ای همراهان، از این مهمانی که خاص محبوب است و از جمع دیگری جدا باشید.
هوش مصنوعی: اما هر جا که مینگرید، ای داور، دورتر برانید از این دشت عمیق.
هوش مصنوعی: آنکس که فردا در این دشتِ وسیع، صدای نالههای نسلهای پیامبر را خواهد شنید.
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی به دیگران کمک نمیکند و از ذات ناپسند خود فاصله نمیگیرد، در روز قیامت از نعمتهای بهشت بهرهمند نخواهد شد.
هوش مصنوعی: با رفتن او، داستان شهر و مقام او بازگو شد و از میان دیگران، تنها یار واقعی باقی ماند.
هوش مصنوعی: عشق از همان ابتدا پر شور و حزنآور بوده است، به گونهای که هر کسی که از آن دور بوده، از آن دوری میکند.
هوش مصنوعی: یاران گفتند: ای مایه حیات ما، درد و رنج عشق تو برای ما، درمانی است.
هوش مصنوعی: جانهای ما به تو وابسته است و وجود ما از وجود تو سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: سایه چگونه میتواند از خودش جدا شود؟ یا صدای یک صوت چگونه میتواند از خود صدا جدا شود؟
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو نمیتواند ادامه پیدا کند، حتی اگر فرد زنده باشد. برای زندگی واقعی باید احساسات و عشق وجود داشته باشد و نبودن تو موجب میشود که در دل حسرت و اندوه باشد.
هوش مصنوعی: ما در کنار دریا خوابیم و تو در حال غرق شدن در خون هستی و حق این سرزمین هرگز نادیده نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ای کاش ما را هزاران جان میدادند تا بتوانیم به خاطر زیبایی و جلوه معشوق، همه آن جانها را نثار کنیم.
هوش مصنوعی: اگر دو صد جان از ما برود، دل نگرانی نیست. تو بمان، ای کسی که همچون تو پاک و معصوم نیست.
هوش مصنوعی: ای پادشاه راستگوي، این سگهای پیر را از درگاه خود دور نکن.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در را به روی ما نبند، چرا که در این خلوت نباید از دیگران دور باشیم، نه از دوست.
هوش مصنوعی: جان ما خسته و دلbroken است، ما گدای عشق یوسف هستیم، از ما روی خود را برمگردان.
هوش مصنوعی: ما در دنیای آرزوها و تمنیات گم نشدهایم و به راحتی و نازپروری عادت نکردهایم.
هوش مصنوعی: ما با دلتنگی و غمناکی زندگی میکنیم و به شهرهای چون یونس که در دریا بود و خلیل که در آتش ماند، میمانیم.
هوش مصنوعی: در این عرصه پر از مشکل و سختی، قدم گذاشتیم و همه چیز دنیا و آنچه در آن است را زیر پا گذاشتیم.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه زیبایی وفاداری آنها را دید، تلاششان را در پیشبرد سرنوشت و فداکاری جانشان دریافت.
هوش مصنوعی: پردهها کنار رفته و جایی که هر یک از آنان در باغ بهشت قرار دارد، نمایان شده است.
هوش مصنوعی: حوریان از جایگاههای خود بیرون آمدهاند و به صف ایستادهاند و به او نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: در انتظار تو هستیم، زیرا چهرهات همچون ماه زیبایی دارد و ما مشتاق دیدن آن هستیم.
هوش مصنوعی: تو برای ما همچون ماهی هستی و ما برای تو همچون بلقیس که در کنار سلیمان است.
هوش مصنوعی: ای سلیمان، به سوی بلقیس برو و مانند رامین، در عشق ویس و در بند او قرار بگیر.
هوش مصنوعی: ای یوسف، از این زندان سخت بازگرد، زیرا صبر زلیخا از دستش رفته است.
هوش مصنوعی: اگر چه ما شبیه لیلا هستیم و مجنون به نظر میرسیم، اما در حقیقت به خاطر عشق تو، دچار شیدایی و دیوانگی شدهایم.
هوش مصنوعی: پس از آن، پادشاه مردی را به جلو فراخواند و انگشت خود را بر کف دست او نهاد.
هوش مصنوعی: آب خوش و گوارایی از دست کسی جاری شد و همهی مهمانان آن را نوشیدند.
هوش مصنوعی: در آن شب عاشورا، ماه به صورت تمام و کمال در آسمان درخشید و حالتی پر از هیجان و شور داشت.
هوش مصنوعی: شاه دین در چادر خود با یارانش حضور دارد و در ارتباطی عمیق و رازآلود با خداوند بزرگ و پروردگارجهان است.
هوش مصنوعی: مردم کوفه از شکستن عهد اولیه خود خوشحال و شادمان هستند، در حالی که این پیمان و قولی که دادهاند، بسیار ضعیف و ناپایدار است.
هوش مصنوعی: شخصی به نام شمر که از نظر اخلاقی پایینفردی است، غرق در خوشحالی و افتخار ناشی از مقام و قدرت خود در دین است و به طرز خاصی از حضور و وجود خود پر شده است.
هوش مصنوعی: پسر سعد به خاطر زیباییهای ری مشغول و شاد است، اما شاه که از دنیای هستی جدا شده، خود را از همه چیز و همه کس رها کرده است.
هوش مصنوعی: زینب، آن گوهر باارزش و درخشان از نظر شرافت، اشکهایش مانند مرواریدها میدرخشد.
هوش مصنوعی: چشم لیلی از دیدن معشوق پر از گل شود، همانطور که دلش از احساسات و عشقش پر است.
هوش مصنوعی: مادر قاسم به خاطر مراسم عروسی، شمعها را روشن کرده است، اما این شمعها از اشکها و اندوه او به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: شربت بیمار، خون جوشیده از دل عاشق و شیری که از پستان مادر به لب کودک میرسد، موجب شرم و خجالت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.