ناظران رخت ای ماه مقیم حرمند
خادمان حرمت جمله ملایک خدمند
عَلَم حُسن بر افراز و برافروز جهان
تا بدانند که شیران همه شیر علمند
سایهٔ سرو قدت گر، به چمن باز افتد
سروهای چمن از بار خجالت بچمند
زاهدا، در گذر از جنّت و فردوس و نعیم
که جز او هرچه به خاطر گذرانی صنمند
پیرو پیر مغان شو که نقوش قدمش
دیده گر، باز نمایی همه چون جام جمند
گر، به جامی بنوازند، مرا باده کشان
عجبی نیست که این طایفه اهل کرمند
ای «وفایی» به سر کوی وفا باش مقیم
تا زانفاس مسیحا، به وجودت بدمند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف فضایل و مقامهای انسانی و الهی میپردازد. او از ناظران و خادمان معصوم سخن میگوید که در حرم امن و مقدس قرار دارند و علم و دانش را ارج مینهند. همچنین، بر این نکته تأکید میکند که اگر هرکسی تحت تأثیر وجود بزرگانی قرار بگیرد، میتواند به معانی عمیقتری دست یابد. شاعر دعوت میکند که در مسیر معرفت و عشق به حقیقت باقی بمانیم و از آثار وجودی بزرگانی چون مسیحا بهرهمند شویم. در نهایت، او به مقام وفا و قرار در کنار بزرگان تأکید میورزد.
هوش مصنوعی: ای ماه که در حرم زندگی میکنی، ناظران زیبایی تو همگی در حرم هستند و خدمتگزاران حرمت تو، همه فرشتگانند.
هوش مصنوعی: پرچم زیبایی را بلند کن و نورانی ساز، تا جهانیان بدانند که همهی انسانهای برتر، اهل علم و دانش هستند و در این زمینه همانند شیران قدرتمندند.
هوش مصنوعی: اگر سایهٔ قد تو بر چمن بیفتد، سروهای آنچنان تحت تأثیر زیبایی تو قرار میگیرند که از شرم و خجالت خمیده خواهند شد.
هوش مصنوعی: ای زاهد، در عبور از بهشت و نعمتهای آن، هر چیزی که غیر از اوست، زودگذر و فانی است.
هوش مصنوعی: به دنبال راهمندان زبردست باش که اگر به نشانههای راه او نگاه کنی، تمام جهان به مانند جام جمشید، نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر در جامی مرا بنوازند، تعجبی ندارد که این گروه اهل کرم و سخاوت هستند.
هوش مصنوعی: ای وفایی، در کوچه وفا ساکن باش تا دیگران از وجود تو بهرهمند شوند و زندگی دوباره بگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند
خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
[...]
ای دل از باطن آن فرقه که صاحب قدمند
همّتی خواه که این طایفه اهل کرمند
آبروی ابد از اشک ندامت بطلب
که شهانند کسانی که ندیم ندمند
با غمت یاری جان و دلم امروزی نیست
[...]
آن دو چشم تو که در زیر دو ابروی خمند
چون دو مستند که پیوسته پی قصد همند
چشمهایت زنگه و آن دو لبان از خنده
آفت خیل عرب فتنه ملک عجمند
شبنم آسا بر خورشید جمالت عدمند
[...]
راز دانان عرفائی که بکیهان علمند
در حضور تو ندانسته صمد از صنمند
بخردان پیش تو چون پیش سمینی ورمند
نی نی ارباب خرد نزد وجودت عدمند
عاکفان حرمت قبلۀ اهل کرمند
واقف از نکتۀ سر بستۀ لوح و قلمند
خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث
جان نثاران تو شاه ملکوت قدمند
خرقه پوشان تو تشریف ده شاهانند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.