گنجور

 
۱۰۸۱

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۷۴

 

در میان موج بحری بیکران افتاده ام

موج بحر بیکران را در میان افتاده ام

منزلم بالای نه چرخ است و من بر سطح خاک ...

جلال عضد
 
۱۰۸۲

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۰۳

 

... از درد خویش و حسن تو یک یک خبر کنم

از گریه فرش را همه در موج خون کشم

وز ناله عرش را همه زیر و زبر کنم ...

جلال عضد
 
۱۰۸۳

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۰۴

 

... دردم به دل ماند و مرهم درافکنم

از گریه جلال درآید به موج خون

گر قطره ای به دیده قلزم درافکنم

جلال عضد
 
۱۰۸۴

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱۷

 

... که آفتاب نتابد فراز بام غریبان

ز تاب غربت و غم موج خون به اوج برآید

به پیش دیده من گر برند نام غریبان ...

جلال عضد
 
۱۰۸۵

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۴۳

 

... ماننده باد در به در گشته

گر موج برآورد سرشک من

بینی مه و آفتاب سرگشته ...

جلال عضد
 
۱۰۸۶

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۵۶

 

... برقع ز ماه چهره برانداز یک نفس

تا آفتاب غوطه خورد زیر موج خوی

آن کآو خراب جرعه دردی درد تست ...

جلال عضد
 
۱۰۸۷

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲

 

... تا خیالت آشنای مردم چشم من است

هر شبی در موج خون است آشنای چشم من

می زند چشمم رهی تر آنچنان کاندر عراق ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۸۸

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳

 

... ملامت گو برو شرمی بدار آخر چه می خواهی

ز جان غرقه عاجز میان موج دریایی

نمی داند طبیب ای دل دوای درد عاشق را ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۸۹

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۲

 

ای صاحبی که از شرف مدح ذات تو

هر دم چو آفتاب ز موج سماروم

چون جمله اهل فضل ز جود توشا کردند ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۰

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ اویس

 

... گر سپهت خال زند بر رخ خورشید

موج کرمت آب کند زهره دریا

در آخر منشور ابد عهد تو تاریخ ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۱

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان اویس

 

... شمال رافت توست آنکه کشتی محتاج

برد به ساحل رحمت ز موج خیز عذاب

عطای دست تو تا ابر دید با سایل ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۲

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح سلطان اویس

 

... خم زلف تو مگر چتر شه دادگرست

بحر زخار کرم آنکه گه موج عطا

بحر پیش کف دستش ز شمار شمرست ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۳

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح سلطان اویس

 

... آفرین باد بر آنکس که حیایی دارد

چون محیط کرمت موج زند دریا را

نتوان گفت که فیضی و عطایی دارد ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۴

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در مدح سلطان اویس

 

... آن قلزم زخار که عمان گهربخش

با موج کف او ز شمار شمر آمد

تیغ و قلمش رابطه خوف و رجا گشت ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۵

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه

 

... ساعتی میمون به فال سعد و روز اختیار

جمعی از واماندگان موج طوفان بلا

قومی از سرگشتگان تیه ظلم روزگار ...

... وز پریشانی شده چون زلف خوبان تار تار

بقعه ای بینی چو دریا در تموج ز اضطراب

مردمی دروی چو در دریا غریق اضطراب ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۶

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در وصف ساغر و می

 

... گردرین کشتی گذارد روزگار خود جهان

ایمن از موج حواد ث بگذارند روزگار

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۷

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - درمدح امیر سیخ حسن نویان

 

... وجوه اصفر جبال اخضر سپهر اسود زمین احمر

زواج گردو موج خون و آشوب فتن گردد

زمین گردون جهان دریا فرس کشتی بلا لنگر ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۸

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - در مدح غیاث الدین محمد

 

... گر چمن را نه سرو برگ خلاف است و جدل

جوشن موج چرا باد کند در تن آب

مغفر لاله چرا ابر نهد بر سر تل ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۹۹

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اویس

 

... تو آن مبین که بدو داده اند ضر به کلاه

درون دشمنت از موج چون دل بحر است

که نیزه ی تو برون برد جان از او به شناه ...

سلمان ساوجی
 
۱۱۰۰

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح دلشاد شاه

 

... گوهر ذات وجود در درج فطرت است

چون کلیم الله خلاص از موج بحران یافته

درة التاج سلاطین شاه دلشاد ان ...

سلمان ساوجی
 
 
۱
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۲۶۳