گنجور

 
۱۰۶۱

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح شمس الدین محمد بن علی

 

... قضای دین کرم را کفش وفی و ملی

بزرگوارا دریا دلا بعلم و بحکم

ستوده اممی و گزیده مللی ...

وطواط
 
۱۰۶۲

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ملک اتسز

 

... سوی پستی قضای یزدانست

هست دریا گذار و از دریا

وهم را عبره کردن آسانست ...

وطواط
 
۱۰۶۳

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - نیز در مدح اتسز

 

... آن بارگاه کز پی بارت کنند نصب

اطناب او بساحل دریا رسیده باد

آن باز کز کف تو پرد در شکارگاه ...

وطواط
 
۱۰۶۴

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۸ - هم در مدح اتسز

 

... گردون چو دید قدر تو خود را زمین نمود

دریا چو دید جود تو خود را شمر گرفت

حزم تو کارزار قلیل و کثیر گشت ...

وطواط
 
۱۰۶۵

وطواط » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح ملک اتسز

 

... جز بعون رأی پیر و دولت برنای او

هست دریایی بوسعت خاطر میمون

هست گردونی برفعت همت والای او

جز معالی نیست اختر بر همه گردون او

جز معانی نیست گوهر در همه دریای او

بر هوای خدمت او اختیار آسمان ...

... از کمین تر جمله جودت کهین تفصیل را

جز همه سرمایه دریا و کان بارز مباد

روز و شب هست این دعا کر و بیان عرش را ...

وطواط
 
۱۰۶۶

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - دربارۀ ادیب صابربن اسمعیل ترمذی

 

... فکرتی داری که گوهر تحفه آن فکرتست

خاطری داری که دریا سخره آن خاطرست

مستقر تو هزاران بابلست از بهر ...

وطواط
 
۱۰۶۷

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - در حق ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

 

طبعت ای صابران اسمعیل

هست دریا که درهمی زاید

لفظ تو گوش و گردن معنی ...

... کسب بگل آفتاب ننداید

خصم گر زشت گویدد دریا

بدهان سگی نیالاید ...

وطواط
 
۱۰۶۸

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - در حق شمس الدین

 

... دهر در طاعت تو با اخلاص

کان و دریا حسود دست تواند

آری القاص لایحب القاص ...

وطواط
 
۱۰۶۹

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۱ - د رحق شمس الدین

 

... وز حزم ثابت تو گرفته ثبات خاک

دریا پیش بسطت جود تو چون شمر

گردون بجنب رفعت قدر تو چون مغاک ...

وطواط
 
۱۰۷۰

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۲ - در حق جمال الدوله حری

 

... بیک نظرت درون از بس فواید

مرا مانند دریا گشت سینه

سفینه گر ز بهر دفع غرقست ...

وطواط
 
۱۰۷۱

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۶ - در حق حمید الدین

 

... گه مرا خوابگاه در وادی

گاه بر کوه و گاه در دریا

گه شوم حاضر و گهی بادی ...

وطواط
 
۱۰۷۲

وطواط » رباعیات » شمارهٔ ۴۱ - در مدح رکن الدین

 

ای رکن الدین ز ابر و دریا بیشی

وز جمله سرکشان گیتی پیشی ...

وطواط
 
۱۰۷۳

وطواط » مسمط مصنوع

 

... قدر تو هست چو جوزا به جلال و به خطر

صدر تو گشته چو دریا به سخا و به هنر

در حیرت فرزانگیت هر سرور ...

وطواط
 
۱۰۷۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید

 

... آتش و آب از دل و چشمم پدید آید چنانکه

گوییا از دوزخ و دریا سپاه آورده ام

وقت برنایی به نعمت های هویی کردمی ...

سوزنی سمرقندی
 
۱۰۷۵

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح شه مظفر تمغاج خان

 

... بر آسمان کمر از سهم بگسلد جوزا

به هر شب شبه گون آسمان دریا رنگ

دو روز استد از بهر تو بهر دریا

هر آن درر که به دریای حکمت اندر هست

حکیم سوزنی آرد به سلک مدح و ثنا ...

سوزنی سمرقندی
 
۱۰۷۶

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح سلطان رکن الدین

 

... که شد چو تاج مرصع بلؤلؤ لالا

ملک زدریا در خشکی اوفتاد و بگفت

ستارگان من از در به و من از دریا

بمن اشارت کن تا بسازم اندر وقت ...

سوزنی سمرقندی
 
۱۰۷۷

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح قلج تمغاج خان

 

... بحرق و غرق نزدیکند بدخواهان شاهنشه

ز تاب سینه با دوزخ ز آب دیده با دریا

صراط و سهم دوزخ را چرا پنهان کند دهری

چو بر دریا نمودار صراط از تیره شد پیدا

ایا دریای موج انگیز دیبا رنگ تیغ تو

که هست آنکو هر از دریا و رنگ از گنبد خضرا

نگین آرایش آنرا سزد در خاتم شاهی ...

سوزنی سمرقندی
 
۱۰۷۸

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح سلطان سنجر

 

... گنه بر خاطرم باشد که ار جود تو نندیشد

که وصف کف راد تو کند دریا و کان حاشا

هر آن چیزی که از دریا و کان خیزد بدشواری

ببخشد کف تو آسان چه از کان و چه از دریا

بدی در خلقت و خلق تو بیشک نافرید ایزد ...

سوزنی سمرقندی
 
۱۰۷۹

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سلطان مسعود ثانی

 

... کز تجمل نعل زرین ساختی افراسیاب

عکس ماه نو فلک بر آب دریا افکند

تا بمه منعل شوند از بهر تو افراس آب

چشمه آب حیات دشمنانت خشک شد

زآب دریا رنگ تیغ تو که خون دارد حباب

پادشاه مشرقی تیغ جهانگیر تو هست ...

... هرکه روی آرد برین محراب روی از وی متاب

دیده دریا با دو دل دوزخ بداندیش ترا

تا چو فرعون لعین هم غرق گردد هم بیاب ...

سوزنی سمرقندی
 
۱۰۸۰

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح تمغاج خان

 

... تیغ شاه شرق باشد در مصاف خصم ملک

همچنان دریا و هر دریا بود پیشش سراب

از در انصاف شاه انصاف جستن شرط نیست

نیست ناانصاف خوان شاه با انصاف ناب

تیغ شاهنشاه هامون را کند دریای خون

وز دل گردان طعام او بود وز خون شراب ...

سوزنی سمرقندی
 
 
۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۳۷۳