گنجور

 
وطواط

جمال دولت حری ، بافضل

شد اندر خاتم حری نگینه

بپیش رأی او خورشید تابان

بود چون پیش یاقوت آبگینه

فلک با نیک خواه او بمهرست

چنان با بدسگال او بکینه

بجاه او مکرم گشت خوارزم

چنان کز جاه پیغمبر مدینه

یکی پر در سفینه عاریت داد

مرا آن در معالی بی قرینه

بیک نظرت درون ، از بس فواید

مرا مانند دریا گشت سینه

سفینه گر ز بهر دفع غرقست

غریق منتم کرد این سفینه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

به فرش و اسپ و استام و خزینه

چه افزاری چنین ای خواجه سینه؟

به خوی نیک و دانش فخر باید

بدین پر کن به سینه اندر خزینه

شکر چه نهی به خوان بر چون نداری

[...]

قطران تبریزی

گرش بودی همه گیتی خزینه

ببخشیدی و بنمودی هزینه

جهان چون خاتمست او چون نگینه

بحق بگذار تا مرداد دینه

بسان دوزخ است او گاه کینه

[...]

باباطاهر

دلم از دست تو دایم غمینه

ببالین خشتی و بستر زمینه

همین جرمم که مو ته دوست دیرم

که هر کت دوست دیره حالش اینه

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه