گنجور

 
۱۰۶۰۱

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱۸ - فی لسان حال المظلومه زینب الکبری علیهاالسلام

 

... یا بعید الدار عن وطنه

عاقبت شد خاک بستر تو

یوسف گل پیرهن نگذاشت ...

... با لبان روح پرور تو

تا بنالد همچو مرغ هزار

خواهر بی بال و بی پر تو

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۲

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱۹ - لسان حال المظلومه زینب الکبری علیها السلام

 

... لطفی نمی نمایی

ای شاه اوج هستی از چیست دیده بستی

هنگام سرپرستی ...

... یک کاروان اسیریم چون مرغ پر شکسته

در بند خصم بسته

زین غم چرا نمیریم ناموس کبریایی ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۳

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۲۰ - لسان حال المظلومه زینب الکبری علیهاالسلام

 

... بر نی مقابل ما سر بر فلک کشیده

بنگر بحال اطفال در دست خصم پامال

چون مرغ بی پر و بال کز آشیان پریده

یکدسته دلشکسته بندش بدست بسته

یک حلقه زار و خسته خارش بپا خلیده ...

... کافتاده در مقابل اصغر گلو دریده

بر بسته دست تقدیر بیمار را بزنجیر

عنقاء قاف و نخجیر هرگز کسی شنیده ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۴

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی مسلم بن عقیل سلام الله علیه » فی مدح مسلم بن عقیل و رثائه سلام الله علیه

 

ای قبلۀ عقول و امام بنی عقیل

صلوات بر تو باد بالإشراق و الأصیل ...

... وی در میان فرقۀ دور از خدا ذلیل

بستند با تو عهد و شکستند کوفیان

آوخ ز بیوفایی آن مردم رذیل ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۵

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الفضل العباس سلام الله علیه » شمارهٔ ۱ - فی مدح ابی الفضل العباس و رثائه سلام الله علیه

 

... سرو بالای بلندش چه خرامان می رفت

نه صنوبر که دو عالم بنظر آمده پست

قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند

چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست

لالۀ روی وی از گلشن توحید دمید

سنبل روی وی از روضۀ تجرید برست

شاه اخوان صفا ماه بنی هاشم اوست

شد در او صورت و معنی بحقیقت پیوست

ساقی بادۀ توحید و معارف عباس

شاهد بزم ازل شمع شبستان الست

در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۶

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۴ - أیضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

 

... بمادر دل کباب خسته

ببین که بندش بدست بسته

چه مرغ بی بال و پر شکسته ...

... جدایی یک جهان جوان را

ز یک جهان جان دو دیده بستم

چه رفت جان جهان ز دستم ...

... بحجلۀ خاک و خون نشسته

ز خون سراپا نگار بسته

ز مادر زار دل شکسته ...

... کشم چه آه شرر فشان را

بناخن از سینه می خراشم

چه کوهکن کوه می تراشم ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۷

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۵ - أیضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

 

... عقول ما سوی را کرده مجنون

بیا بلبل که تا با هم بنالیم

که ما هجران کش و شورید حالیم ...

... زمین گیرم برای سرو قدی

که سروش بنده در بالا بلندی

یگانه گوهری گم شد ز دستم

که جویای ویم تا زنده هستم

بسا کس نوجوان رخت از جهان بست

ولیکن نوگل من ناگهان بست

نمی دانم چه شد آن سرو آزاد ...

... ز آب دیدۀ نمناک ما پرس

سؤال از حال غمناکان ثوابست

خصوصا آن دلی کز غم کبابست

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۸

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۹ - فی رثاء علی الاکبر سلام الله علیه

 

... تا بزم دلبر

دست ستیزش بسته پای هر فراری

هر مرد کاری ...

... بی برگ و بی بر

آن طرۀ مشکین چرا در خون خضابست

در پیچ و تابست

وان غرۀ غرا چرا گردیده مغبر ...

... ای در ملاحت ثانی عقل نخستین

بر خیز و بنشین

کن جستجویی از پدر و ز حال مادر ...

... ز اول ترا از خون حنا آمد مقرر

در خاک بستر

گردون دون کرد از تو جانا نا امیدم ...

... روح تو خرم

ما را دچار آتش بیداد بنگر

چون پور آزر ...

... تنها نه کلک مفتقر آتش فشانست

آتش بنجانست

زد شعله اندر دفتر ایجاد یکسر ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۰۹

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۴ - فی رثاء القاسم بن الحسن علیه السلام

 

... شد سور سوگواری

شاخ صنوبر او از بیخ و بن در افتاد

نخل شکر بر افتاد ...

... دلها کباب کرده

تا بسته دست و پا را از خون سر نگاری

سیل سرشک جاری ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۰

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۶ - ایضاً فی رثاء القاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

... عزیز مادر

حجله ات را بخون نگار بستم

بخون نشستم ...

... عزیز مادر

غنچۀ لب ز گفتگو به بستی

مرا بخستی ...

... سایۀ سرت آرزوی من بود

سر تو بنمود

شد سر نیزه سایبانی تو ...

... عزیز مادر

من به بند غمت چنان اسیرم

که تا بمیرم ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۱

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی عبدالله الرضیع المعروف بعلی الاصغر سلام الله علیه » شمارهٔ ۳ - فی رثاء الرضیع عن لسان امه علیهما السلام

 

... ناز پرورد من آمد سوی گهوارۀ ناز

می سزد گر بنهم بر قدمش روی نیاز

طوطی من سخنی از چه زبان بسته شدی

سفری بیش نرفتی که چنین خسته شدی ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۲

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مراثی سید الساجدین علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی رثاء سید الساجدین علیه السلام

 

... همزه کسی داشت

بوسید جز بند گران آن دست و پا را

آن پیشوا را ...

... با فرقه شرک

بستند زاعان بال سلطان هما را

دست خدا را ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۳

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الامام ابی عبدالله الصادق علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی مدح الامام ابی عبدالله الصادق علیه السلام

 

... که وقت فرصت نمانده باقی مکن توقف مکن تعلل

ز خم وحدت بنوش جامی ز جام عشرت بگیر کامی

مباش در فکر ننگ و نامی که عین خامی است این تخیل

بساز عیشی بکوش مطرب می دمادم بنوش مطرب

بدامن می فروش مطرب بزن دمی پنجۀ توسل

بمدح آن دلبر یگانه به نغمه ای کوش عاشقانه

به بر ز دل غصۀ زمانه مکن به بنیاد غم تزلزل

ز وصف آن نازنین شمایل بوجود سامع برقص قایل ...

... تبارک الله از آن همه نو فکنده بر مهر و ماه پرتو

هزار شیرین هزار خسرو بحلقۀ بندگیش در غل

بلب حدیثی ز سر مجمل بحسن مجموعۀ مفصل ...

... دهان او رشک چشمۀ نوش زلال خضر اندر او فراموش

نه عارضست آن نه این بنا گوش که یک فلک ماه و یک چمن گل

بصورت آن گوهر مقدس ظهور معنای ذات اقدس ...

... که از نگاهی برد سیاهی برو سفیدی کند تحول

ز گردش آسمان چه گویم که بستۀ دام مکر اویم

نه دل که راه قصیده پویم نه طبع را حالت تغزل ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۴

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی الحسن الرضا علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی رثاء الامام ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

... جل شأنا و علا

آه از آن عهد ولایت که بنامش بستند

دل او را خستند ...

... آن ستم پیشه که با خسرو اقلیم الست

عهد را بست و شکست

نه ز حق بیم و نه اندیشه ای از روز جزا ...

... و بسی درد دوا

نوح طوفان بلا رخت از این مرحله بست

فلک ایجاد شکست ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۵

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الامام ابی محمد الحسن العسکری علیه السلام » فی مدح الامام ابی محمد الحسن العسکری علیه السلام

 

... سلسلۀ موی آن زلف مسلسل

سخت مرا بسته چون عهد مؤکد

داد شمیمی از آن موی معنبر ...

... عین معارف لسان الله ناطق

الحسن بن علی بن محمد

عسکری آن شاه اقلیم ولایت ...

... خاک گذرگاه او طبع مجسم

بندۀ درگاه او عقل مجرد

طلعت زرین مهر شمع رواقش ...

... در حرم کبریا تکیه بمسند

سجده کند مهر و مه چون بنشیند

یوسف حسن تو بر تخت ممهد ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۶

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ای بستۀ بند هوی و هوس

جهدی تا هست این نیم نفس ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۷

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

... با گرگ هوی همراز و انیس

بستی ز بساط سلیمان چشم

با دیو طبیعت گشته جلیس ...

... با صدق و صفا پیوند بکن

زن تیشه به بیخ و بن تلبیس

از مفتقر این رقم کافی

بر لوح دل صافی بنویس

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۸

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای بسته دل اندر خوان طمع

وی خسته تن از پیکان طمع ...

... حیف است یوسف طبع عزیز

در بند و غل زندان طمع

از گنج قناعت بی خبری

ای دل که شدی ویران طمع

یا آنکه بنه دندان به جگر

یا آنکه بکش دندان طمع

یا گوش بهر بد و نیک بده

یا آنکه به بند زبان طمع

بر حالت مفتقرت جانا

رحمی کن و بستان جان طمع

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۱۹

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

آن کیست که بستۀ بند تو نیست

یا آنکه اسیر کمند تو نیست ...

... لقمان که هزارانش پند است

جز بندۀ حکمت و پند تو نیست

فرهاد تو را ای شیرین لب ...

... کوته نظریم و مدیحۀ ما

زیبندۀ سرو بلند تو نیست

هر چند در افشاند طبعم ...

غروی اصفهانی
 
۱۰۶۲۰

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

... نسخۀ دفتر حسن تو کتابی است مبین

ور بود نکتۀ سر بسته بجز موی تو نیست

ماه تابنده بود بندۀ آن نور جبین

مهر رخشنده بجز غرۀ نیکوی تو نیست ...

غروی اصفهانی
 
 
۱
۵۲۹
۵۳۰
۵۳۱
۵۳۲
۵۳۳
۵۵۱