گنجور

 
غروی اصفهانی

ای قبلۀ عقول و امام بنی عقیل

صلوات بر تو باد بالإشراق و الأصیل

ای بدر مکه، نور حرم، ماه بی نظیر

وی مالک رقاب امم، شاه بی بدیل

ای درگه تو کعبۀ آمال هر فریق

وی خرگه تو قبلۀ آمال هر قبیل

ای در منای عشق وفا اولین ذبیح

وی در مقام صبر و صفا دومین خلیل

ای طرۀ ترا شده و اللیل رهنما

وی روی نازنین ترا والضحی دلیل

ای سرو معتدل که بمیزان عدل نیست

در اعتدال شاخۀ سرو ترا عدیل

یک نفخه ای ز بوی تو هر هشت باغ خلد

یک رشحه ای ز کوثر لعل تو سلسبیل

در گوهر فلک نبود قدرت کمال

چشم فلک ندیده جمالی چنین جمیل

ای تشنگان بادیه را خضر رهنما

در وادی ضلال توئی هادی سبیل

ای یکه تاز رزم و سرافراز بزم عزم

کز جان و دل معارف حق را شدی کفیل

شاه خواص را بلیاقت سفیر خاص

افزود بر جلال تو این رتبۀ جلیل

ای در کمند طائفهٔ بی‌وفا اسیر

وی در میان فرقۀ دور از خدا ذلیل

بستند با تو عهد و شکستند کوفیان

آوخ ز بیوفائی آن مردم رذیل

بیخانمان بکوفه فتادی غریب وار

ای منزل رفیع تو مأوای هر نزیل

شد ادعا و نسل خطازادۀ زیاد

داد ستم بداد بر آن عنصر اصیل

کی عاقر ثمود جفائی چنین نمود

از باد رفت واقعۀ ناقه و فصیل

هرگز ندیده هیچ مسلمان ز کفاری

ظلمی که دید مسلم از آن کافر محیل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode