شمارهٔ ۴ - أیضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه
صبا برو تا بکوی جانان
که تا کنی تر دماغ جانان
ببر بگلزار نوجوانان
سلام این پیر ناتوان را
چه بگذری بر نهال اکبر
نهال نوباوۀ پیمبر
بپای آن شاخۀ صنوبر
ببوسه ای زنده کن روان را
بگو به آن نوجوان نامی
که از جوانی ندیده کامی
تفقدی کن بیک پیامی
شوم فدا آن لب و دهان را
بمادر دل کباب خسته
ببین که بندش بدست بسته
چه مرغ بی بال و پر شکسته
که گفته بدرود آشیان را
چه آرزوها که بود بر دل
تو رفتی و جمله رفت در گل
ز خرمن عمر من چه حاصل
چه دیدم این داغ ناگهان را
صنوبری را که پروریدم
ز تیشۀ کین بریده دیدم
ز نیشکر زهر غم چشیدم
ز شاخ گل خار جانستان را
ز بوستان رفت یک چمن گل
که دل ربود از هزار بلبل
کدام مادر کند تحمل
جدائی یک جهان جوان را
ز یک جهان جان دو دیده بستم
چه رفت جان جهان ز دستم
بماتمش تا که زنده هستم
ز ناله برهم زنم جهان را
دریغ از آن غرۀ چو ماهش
دریغ از آن طرۀ سیاهش
که کرده آئین حجله گاهش
ز دود غم تیره آسمان را
بحجلۀ خاک و خون نشسته
ز خون سراپا نگار بسته
ز مادر زار دل شکسته
ربوده هم تاب و هم توان را
ز سوز این غم شبان و روزان
چه لاله داغم چه شمع سوزان
چه نخلۀ طور غم فرزوان
کشم چه آه شرر فشان را
بناخن از سینه می خراشم
چه کوهکن کوه می تراشم
من و فراق تو زنده باشم؟
بخود نمی بردم این گمان را
تو بر سر نی دلیل راهی
بلاله روئی چه شمع و ماهی
پناه یکدسته بی پناهی
ببین چه حالست بانوان را
تو سر بلندی و شهسواری
خبر ز افتادگان نداری
من از قفای تو چون غباری
که از پی افتاده کاروان را
چه خوش بود روز بینوائی
بسر پرستی ما بیائی
مکن از این بیشتر جدائی
که داده بر باد خانمان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق و دردناک شاعری را که به جدایی از محبوبش دچار شده، به تصویر میکشد. شاعر از صبا میخواهد به کوی جانان برود و سلامی به پیر ناتوان و نوجوانان برساند. او به ناله و احساسات درونیاش اشاره میکند و از درد فراق میگوید. شاعر از محنتی که بر دلش نشسته، آرزوهای بر باد رفته و غم جدایی سخن میگوید. او به یاد محبوبی میافتد که در عالم جوانی جان داده و حسرت دیدار و وصال او را دارد. در نهایت، شاعر از شدت غم و فراق میگوید و آرزو میکند که این درد بیش از این ادامه نیابد.
هوش مصنوعی: باد صبا، برو به سوی معشوق و از او بگو که بگذار کمی نفس راحتی بکشد.
هوش مصنوعی: سلام بر شما جوانان گلزار، از این پیر ناتوان که به شما درود میفرستد.
هوش مصنوعی: بر روی درخت جوان و نوپای پیامبر چه میگذرد!
هوش مصنوعی: کار آزاده، بوسیدن شاخۀ صنوبر است که جان را تازه میکند.
هوش مصنوعی: به آن جوان کمتجربه بگو که از زندگی جوانی لذت نبرده و به دنبال شادی و موفقیت باشد.
هوش مصنوعی: لطفاً چند لحظهای به من توجه کن، من برای آن لب و دهان زیبایت جانم را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: به مادرم بگو که قلب خستهام را ببین که به سختی در بند است.
هوش مصنوعی: مرغی که بال و پری ندارد و شکسته است، چگونه میتواند به آشیانهاش خداحافظی کند.
هوش مصنوعی: چه آرزوها و امیدهایی که در دل تو بود، تو رفتی و همه آنها در خواب گم شدند.
هوش مصنوعی: از گذر عمرم چه چیزی به دست آوردهام و چرا ناگهان با این اندوه مواجه شدم؟
هوش مصنوعی: درخت صنوبر را که با زحمت پرورش داده بودم، حالا دیدم که به خاطر دشمنی و کینه، از ریشه کنده شده است.
هوش مصنوعی: از نیشکر تلخی غم را چشیدم و از گل، خارهایی که جان را میگیرند.
هوش مصنوعی: از باغ، یک گلی چنان زیبا و دلربا شکفت که توانست دل هزار بلبل را به خود جلب کند.
هوش مصنوعی: هیچ مادری نمیتواند جدایی فرزند جوانش را که به اندازه یک دنیا ارزش دارد، تحمل کند.
هوش مصنوعی: از تمام دنیا، دو چشمم را به بستن، اما چه فایده که جانم از دستم رفت.
هوش مصنوعی: تا وقتی زندهام، با نالههایم، جهانی را به هم میزنم.
هوش مصنوعی: حسرت خور بر زیبایی چهرهاش که مانند ماه میدرخشد و بر آن موهای سیاهش که بسیار دلرباست.
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر غم و اندوه، خوشی و سرخی چهرهاش را تحت تأثیر قرار داده و جایی برای شادی و روشنی در زندگیاش باقی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: در دل خاک و خون، به تصویر زیبایی نشسته که تمام بدنش به خون آغشته است.
هوش مصنوعی: از مادرم، به خاطر دل شکستهام، هم قدرت و هم تحملم را گرفتهاند.
هوش مصنوعی: از شدت این غمی که دارم، در طول شب و روز، چه درد و رنجی میکشم، مانند لالهای که به اسیری داغ دارد و مانند شمعی که در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از احساسات عمیق و درد درونی خود صحبت میکند. او به دو نماد اشاره میکند: نخلۀ طور، که نماد آرامش و پاکی است، و آهی که مانند شرر (شعله) میسوزاند و نمایانگر درد و رنجی است که او دارد. یعنی، آیا باید در این لحظه درد و غم را تحمل کند یا به آرامش و خوشی دست یابد.
هوش مصنوعی: من با ناخن از درون سینهام میخراشم، انگار که یک کوهکن هستم که در حال کندن کوه است.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم بدون تو زنده بمانم؟ هرگز چنین تصوری را در ذهنم نمیپروراندم.
هوش مصنوعی: تو در دل تاریکی مانند چراغ و ماه میدرخشی و نشاندهندهی راه برای دیگران هستی.
هوش مصنوعی: به گروهی از زنان که در شرایط سخت و بیپناهی به سر میبرند، نگاه کن و ببین که حالشان چقدر تلخ و ناگوار است.
هوش مصنوعی: تو در مقام و موقعیت بالایی هستی و به عنوان یک شخص برجسته شناخته میشوی، اما از حال کسانی که به پایین افتادهاند و دچار مشکل شدهاند، بیخبری.
هوش مصنوعی: من مانند غباری هستم که از دنباله کاروان به جا مانده و پیوسته در پی تو هستم.
هوش مصنوعی: چه خوب خواهد بود که روزی با افتخار و سر رفعت به دنیای بینیازی و آسایش قدم بگذاریم.
هوش مصنوعی: این جدایی را بیشتر ادامه نده، زیرا این کار به خانمان آسیب میزند و آن را نابود میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.