گنجور

 
۱۰۰۱

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۴ - سرگذشت شیرین

 

... فتادم من درین گرداب هایل

تو خوش آسوده بر دامان ساحل

لبالب ساغر کام من از خون ...

یغمای جندقی
 
۱۰۰۲

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۱

 

... موج این بار چنان کشتی طاقت بشکست

که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود

سوی کویم مکش از یارم سفر کرده هجر ...

یغمای جندقی
 
۱۰۰۳

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱ - به فتحعلی ملقب به ملاباشی خواهرزاده خود نگاشته

 

... گرچه باشد در نوشتن شیر شیر

البته از این اندیشه که پیشه دلیران است و بیشه شیران باز گرد و شیفته گرگ آشتی های نفس روباه ریو که شرزه شیران را خواب خرگوشی داده مشو بیش از این در ویرانی خویش و پریشانی یاران نیک اندیش مکوش بار خدایت از راز راه و روش آگاه ساخت پاک پیمبر به یاسای رشیق از طریقه نجات و طریق سلامت انتباه آورد جز بدین جاده رفتن و ریگ این شارع اگر همه از چرخ و خاک خنجر بارد و پیکان روید به پای سفتن بار به منزل و کشتی به ساحل نخواهد رفت دنیا سپاری در این ره که بنیادش بر عقل و انصاف است و مسلکش خالی از جور و اجحاف آخرت داری است بالاتفاق خانه جاودانی معنی است و لانه فانی صورت محسوسا پیداست تا عبارت مغلوط نیفتد مضمون غلط نشود به دیانت جان باید کند و با امانت نان اندوخت خود خورد و حقوق دیگران پرداخت پاس اندوخته داشت و سپاس خداوند نعمت نیز گذاشت امثال ما و ترا که عامیم و خام و در دانش و بینش ناقص و ناتمام جز در ذیل ولای ایمه طاهیرین صلوات الله علیهم که سفینه نجاتتد آویختن و چار اسبه در حصار شریعت که باره امن و امان است گریختن چاره چیست و تدبیر کدام شعر

نیست از زلف بتان مصلحت آزادی دل ...

یغمای جندقی
 
۱۰۰۴

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۰ - به یکی از دوستان نگاشته

 

کمتری ابوالحسن یغما عرضه می دارد که فر رحمت یاران دایره ارواحم فارغ از شرماران بایره اشباح رخت وصول در منزل افکند و فلک نزول به ساحل کشید از بخت خود به شکرم و از روزگار هم هنوزم از تحمیلات تعارف مجالی نیفتاده و تکلیفات تکلف اقدامی به کار بنده زاده نداده تا عیاری از دخل و خرجش گیرم و معیاری بر اقتصاد و خرجش بندم ولی ضنت سخت ارکان وی و منت سست بنیان منسوبان دورش گواهند که در جزو مخارج تفتیر ها کرده است و با نقد مداخل توفیر ها برده جلب فواید در سلب زواید دیده و تعطیل مواید را تحصیل عواید یافته قرضیش نه که گزاردن فرض باشد یا طلبی که اخذش محتاج عرض بر یک سوی بلد توی باغستان کویی گرفته و دور از فرزندان آدم جایی و جویی

هفته و ماه آنجا کس نپوید بل ماه و سالی مگس نپرد مشتی ماش و ارزان دارد و نانی تا رفع خرمن فرش کاشانه را پلاسی هست و سرب یاران خانه را کرباسی اهالی مرز را نیز از عوالی تا ادانی بر وجه تفقد اعتنایی می رود و از پاس تودد امتناعی نیست بیت ...

یغمای جندقی
 
۱۰۰۵

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۰ - از زبان دوستی به دیگری نگاشته

 

... همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

نه چنان به کار خویش فرو مانده ام که جنون عشق یا تدبیر عقلم از غرقاب حیرت رخت به ساحل تواند برد هم مگر از عالم غیب وسیلتی خیزد و الا کار خراب است و خیالات یاران نقش بر آب بیت

آسمان کاش یکی زین دو کند ...

یغمای جندقی
 
۱۰۰۶

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۵۰ - به آقا محمد ابراهیم ارباب اصفهانی که مجاور کربلا بوده نگاشته

 

روزی که خاطر به خیالی پراکنده بود و دل از سینه ناکام به خون آکنده دستخط شریف عز وصول بخشود شکرانه این دولت دیریاب را روی دل از هر خطره و خیالی تافته فرح و گشایشی در زیارت آن یافتم تلاوت کوثر حلاوتش مایه پرداز مره ملالت شد و قرایت آرام ارادتش ذمت جان را از دام دشوار ادای اندوه برایت انگیخت بهمان آستان که قبله راستان است از در صورت و معنی آن مایه زیبا و شیوا نگارش و گزارش رفته که مکنت فصحای عرب و عجم و مقدور ادبای ترک و دیلم نیست با همه نفرت و تبرای من از مقامات ریاست و مقاسات سیاست به ذوق آنکه توام راقم اخبار و منشی اسرار آیی در این پایان پیری دیگ امارت می پزم و سودای ایالت اگر ندمای صورت بین و ظرفای مضمون باز حمل تیتال و تملق نمی کردند سرمشق اولاد خویش را چون تعلیقات استادان تسمه حاشیه می کردم و موکب جلالش را از مترسلات میرزا حسن و منشات معتمد جنیبت و غاشیه می پرداختم با آن گوهر مستعد و التزام حضور خداوندی شعری و استسعاد آن همایون درگاه آسمان فرگاه و آن انگیز تحصیل و تتبع که پاک یزدان در سمت پاک حضرت سرشته این مایه آرایش و فزایش همان قصه قطره قنطار است و داستان مشت و خروار باری احوالی که املای طرحش طرب زاید و انشای شرحش کرب کاهد نیست ازمان درد زانو و ابرام دیگر رنج ها زاید الوصفم افسرده دارد و زیاده بر حد بیان دلمرده سجود آن درد استیفای شهود مسعود شعری و حضرت قوی است ولی این ضعیف تمنا را جز اقوای دعای بی ریب مخدوم بار به منزل و سفینه به ساحل نرساند مصرع عروج بر فلک سروری به دشواری است

پیش از این شطری اوضاع درویش راستین و مختار راستان آقا باقر در طی دو سطری معروض افتاد سال گذشته از جور انبوهی اجامره داوری به دربار اعلی کشید مورد التفاتی ملوکانه شد حکم تنبیه الواط و اخذ دیت و تخفیف منافع ده پنج حاجی تقی که به حیله شرعی و پیله عرفی تراشیده و منع علمای قشریه از انتزاع و تصرف باغ و دیگر چیزها که موجب اصلاح است صادر و پانزده تومان مستمری نیز که با منال شرب باغات مساوات داشت از صدر اعلا فرمان گذشت با عزی فره و سپاسی فراوان باز فرمود ولی با آن قرض منافع زای و فقدان دخل معین و اخراجات مقرر و عیال فراوان و بخت وارون تخت و آن استغنای عقیم و فقد درم و فرط کرم پیداست بی فضل خاصه بار خدایی و بذل بی ضنت قضا بقول مردم پل آن طرف آب است و دعای من و آمین تو غیر مستجاب سامان من سپاس و ستایش بار خدا را از مداخل املاک و ریع قلیل معامله به تقصیر و اقتصاد روبراه است و به فر مناعت و قناعت فارغ از توجه درویش و تفقد شاه اگر به دعا این زندگانی را بقا بلکه فزایش خواهند البته بخشش و بخشایش خواهد رست و این چهل تن عیال را به فزود جامه و جیره فزایش و آسایش نو خواهد زاد پاس حشمت و حفظ خدمت نواب سیف الدوله را به دستی پایدار و به پایی سرنه که شرمنده شود و هر هنگام عهد اندیش ایالت اصفهان آید از پریشانی تو و پشیمانی خود پراکنده خدمات را در طی مفاوضات فرمایش که در انجامش بی اجرای منت وامید تلافی و تمنای ثواب بذل آسایش خواهم کرد

یغمای جندقی
 
۱۰۰۷

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۶۱ - به پیشخدمت نواب سیف الله میرزا نگاشته

 

... تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید

امیدوارم ببری و زود ببری آقاجانی بیک چهار پنج تومان بدهی دیوان دارد من هم امروز از نواب اشرف رقم معافی برای او خواهم گرفت این هم خدمت من به عروس به شرط آنکه زود ببازد و به عهد خود وفا کند باز دراز نفسی کردم به امام حسین اگر میدانم چه می نویسم باید عفو کنی اگر قرشی برحبشی نبخشاید و مرشد به مرید راه ننماید بار به منزل و سفینه به ساحل نخواهد رسید خود را به خدا و به خداوند سپردم

یغمای جندقی
 
۱۰۰۸

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۶۷ - به مرحوم میرزا عبدالوهاب نگاشته

 

... خود از کمند جستی و کمترین بنده خویش را که به دولت غلامیت از خواجگی آزاد بود به قید هزار سلسله غم و اندوه بستیاگر خواهم از شدت آلام حرمانت حرفی بر زبان آرم از آتش دل و سوز درون مصرع زنی تا چشم برهم خامه خواهد سوخت دفتر هم نه چنانم به نایره حرمان سوختی که جز کف خاکستری از هستیم اثری ماند و از وجود نابودم الا خبری

باری سرکار با اختیار یا اضطرار خودی از غرقاب عمو ضیایی به ساحل نجات کشیدی و مصلحت من بیچاره را در غرق این بحر طوفان خیز دیدی ما هم خدایی داریم و استخلاص را به قدر وسع دست و پایی اگر توانم به طوریکه موجب نقص و کسر عزت سرکار نباشد به صوب حضور حرکت کرد روانه خدمت سرکار خواهم شد و چنانچه به این استیصال و استهلاک باقی باشم تن و تارک را به کسوت و تاج فقر طراز داده مجرد روانه سمت شیراز خواهم شد باری حال پیغامی که در تعلیقه آخر که کاش کور بودم و نمی دیدم داده بودند به ضمیمه چیزهای دیگر به سرکار خان گفتم ثمر و اثرش ظاهر خواهد شد

یغمای جندقی
 
۱۰۰۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

... با مدعی وصل مخوان قصه هجران

آسوده به ساحل نشناسد غم گرداب

سودای تو بس نیست همینم کشد آخر ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

... نار نمرود است گلزار خلیل

موج طوفان بهر سالک ساحل است

هر کرا جز عشق باشد قبله گاه ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

... در تو ای بحر محبت چه اثر بود که نوح

دید طوفان تو از کشتی و ساحل برخاست

من زخون خواهی خود دم نزدم پیش کسی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

... حذر کن ای دل از تیری که از شست نظر خیزد

جهان دریای پرموج است و رخت ازو به ساحل بر

اگر از قعر این دریا همه لعل و گهر خیزد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹

 

... تا نه منصور صفت بر سر داری برسد

نوح گر بگذرد از ساحل بحر غم عشق

کی تواند که ز بحرش به کناری برسد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹

 

... چه توان گفت از این لجه پرموجه عشق

که هر آن بحر به جنبش بنهی ساحل شد

سحرش بر در میخانه به جامی دادم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۹

 

... بیک پیمانه بشکن ساقیا پیمان و میثاقش

خوشا طوفانی بحری که گردابش بود ساحل

خوشا مسموم عشق تو که باشد زهر تریاقش ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

 

... اگر خواهی نجات ای دل به کوی مرتضی جا کن

که بهر نوح در طوفان شدی درگاه او ساحل

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸

 

... چه غم داری از این دریای بی پایان پهناور

که نوحت عشق و کشتی شوق و کوی میکده ساحل

در میخانه وحدت علی آیینه درا حق ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴

 

زبحر عشق مجویید همرهان ساحل

که گرچه نوح بود کشتیش بود باطل ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۱۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

... اگر نه نوح شود دستگیر با کشتی

از این محیط کشم رخت کی سوی ساحل

بشوق پرتو شمعی ببزم دشمن و دوست ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۰۲۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۷

 

... عالم همه طوفانی و دنیاست یکی بحر

کشتی است علی نوح نبی میکده ساحل

آن میکده وحدت و آن کوثر تحقیق ...

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۶۰