دامن خویش ز خون مژه گلشن کردم
در فراق تو چه گل ها که به دامن کردم
خود از کمند جستی و کمترین بنده خویش را که به دولت غلامیت از خواجگی آزاد بود، به قید هزار سلسله غم و اندوه بستی.اگر خواهم از شدت آلام حرمانت حرفی بر زبان آرم، از آتش دل و سوز درون، مصرع: زنی تا چشم برهم خامه خواهد سوخت دفتر هم. نه چنانم به نایره حرمان سوختی که جز کف خاکستری از هستیم اثری ماند و از وجود نابودم الا خبری.
باری سرکار با اختیار یا اضطرار خودی از غرقاب عمو ضیائی به ساحل نجات کشیدی، و مصلحت من بیچاره را در غرق این بحر طوفان خیز دیدی. ما هم خدائی داریم و استخلاص را به قدر وسع دست و پائی. اگر توانم به طوریکه موجب نقص و کسر عزت سرکار نباشد به صوب حضور حرکت کرد، روانه خدمت سرکار خواهم شد و چنانچه به این استیصال و استهلاک باقی باشم تن و تارک را به کسوت و تاج فقر طراز داده مجرد روانه سمت شیراز خواهم شد، باری حال پیغامی که در تعلیقه آخر که کاش کور بودم و نمی دیدم داده بودند به ضمیمه چیزهای دیگر، به سرکار خان گفتم ثمر و اثرش ظاهر خواهد شد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر از درد و غم فراق معشوق سخن میگوید و بیان میکند که چگونه عشق او بهنوعی او را به مرز نابودی کشانده است. او از رنجهای عمیق درونی خود میگوید و همچنین از اینکه باوجود احساسات شدیدش، اگر امکانش باشد، به ملاقات معشوق خواهد رفت. او امید دارد که با توجه به حالتی که دارد، به نوعی از غم خود رهایی یابد و به سوی شیراز برود. شاعر همچنین اشاره میکند که با وجود تمام دردها و مشکلات، باز هم از عشق معشوق چشمپوشی نمیکند و بر این باند که این عشق تاثیرات خود را خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: در غیبت تو، با اشک و اندوه دامنم را پر از گلهای رنگارنگ کردم و چه گلهایی که به خاطر تو به دامنم چسبیدند.
هوش مصنوعی: خود را از قید رهایی یافتی و حتی کوچکترین بندگانت را که به واسطهی عزت و کرامت تو آزاد شده بودند، در هزاران زنجیر غم و اندوه گرفتار کردی. اگر بخواهم از شدت درد و رنجی که به خاطر فقدانت دارم، سخن بگویم، از آتش دل و سوز درونیام چنین میگویم: دلی که بر اثر فقدانت میسوزد، به مانند کاغذی است که با هر بار چشم بر هم نهادن میسوزد. نه تنها به خاطر عذاب فقدانم سوختهام که دیگر جز خاکستر وجودم چیزی باقی نمانده و از وجودم تنها یاد و خاطرهای باقی مانده است.
هوش مصنوعی: شما با اختیار یا ناچاری خودتان مرا از غرقاب مشکلات نجات دادید و فکر کردید که مصلحت من در این است که در این طوفان غرق شوم. ما هم خداوندی داریم و برای نجات خود تلاش میکنیم. اگر بتوانم به گونهای حرکت کنم که به عزت شما آسیبی نرساند، به سمت شما خواهم رفت و اگر همچنان در این وضع بمانم، با لباس و تاج فقر راهی شیراز خواهم شد. به هر حال، پیامی که در آخرین یادداشت برایم فرستاده بودند و آرزو کرده بودم کاش کور بودم و نمیدیدم، به خانم شما گفتم که نتایج آن به زودی مشخص خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.