فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار
... دگر باره مگر نالان شده ستی
برو بستان ز گنجور آنچه باید
که مارا صید بی تو خوش نیاید ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح میر سید ابوالفضل جعفربن علی
... مقاله هاش ببین و حدیثهاش بیاب
ندیده هرگز بر گنج او کسی گنجور
ندیده هرگز برباب او کسی بواب ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - قصیده
... همیشه نیک سکال و همیشه نیک الفنج
خدا یکانا گنجور تو چه دیده ز من
که تو بگویی پنجاه ده نیارد پنج
به من برنج دل و جان رسید رنج سخن
چو گنج مال به گنجور تو رسیده به گنج
ترا جواهر گنج سخن فرستم من
مرا فرستد گنجور تو سوانح رنج
بقات بادا چندانکه کام تست بکام ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح میر ابوالهیجا منوچهربن وهسودان
... تا درم باشد بگنج اندر نیاساید دلش
ور بماند ذره ای گنجور را فرمان کند
کف رادش بشکند زندان همی بر زر و سیم ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - در مدح میر ابومنصور
... بدان خوشی که بسایل سپارد او دینار
کسی درم نسپارد بمشرف و گنجور
برون ز خدمت او فخر هرچه خوانی عار ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح ابونصر مملان
... همه ببینی هنگام جود او بعیان
اگر بگنج هواش اندرون بوی گنجور
اگر بکان هواش اندرون بوی که کان ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح ابونصر مملان
... که چون موسی درختان را بباغ اندر نوان کردی
مگر گنجور نعمانی و یا دریای عمانی
و یا روزی گذر از دست شاه کامران کردی ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
... وان فرستادن بر ایشان خلعت و منشور تو
کز بسی خلعت سپردن مانده شد گنجور تو
وز بسی منشور دادن مانده شد دستور تو ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹
جان بدخواهان تاج خسروی رنجور باد
گنج شادی را همیشه جان او گنجور باد
در سرای دوشمنان او همیشه شیونست ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۵
... هرکه اندر خدمت او تن به رنجوری دهد
گنج شادی را به جان خویش گنجوری دهد
ایزدم بر کام و نام ملک دستوری دهد ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵
... زینراه برون آی زاین اسب فرود آی
تا گنج بلا را نبود جان تو گنجور
ما یکدگران را بنوازیم و بسازیم ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۲
خدای داند کز غم چگونه رنجورم
غمان گیتی گنج است و من چو گنجورم
چو زیر طنبور از غم همی بنالم زار ...
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
... به سنباده حروفش را بسنباند در احداقش
وگر خان را به ترکستان فرستد مهر گنجوری
پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۴ - رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس
... جهانجوی چون مهر منشور کرد
چو ماه آن دو رخ سوی گنجور کرد
بفرمود تا تاج و انگشتری ...
... بویژه که فرمان بدو کی نهند
گرانمایه خسرو به گنجور گفت
که یک دست جامه برآر از نهفت ...
... سه ریدک همه خوب و زرین کمر
گرانمایه گنجور چون آن ببرد
جهان کدخدایش به بیژن سپرد ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۳ - رسیدن فرامرز به شهر نیک نور و جنگ کردن فرامرز با نوشدار و گرفتار شدن نوشدار به دست فرامرز
... گرانمایه اسبان با زین زر
بفرمود و گنجور کآرد برش
بپوشید آن نامور پیکر ش ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷۳ - سؤال کردن پیر برهمن از فرامرز
... همان گرد بر گرد خسرو گروه
به دستور و گنجور و جنگی سپاه
بیاراسته خسروی بارگاه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۵ - نامه نوشتن فرامرز به شاه کیخسرو
... سپرد آنچه آورده بد سر به سر
به گنجور شاهنشه دادگر
شهنشه پسندید و کرد آفرین ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۵ - دادن شاه کهیلا،دختر را به فرامرز
... ز اسب و ز اشتر فزون از شمار
بیاورد گنجور و فرمود بار
فرستاد یکسر بر پهلوان ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن
... هم از جامه و اسب و هم سیم و زر
سپهبد به گنجور گفتا بیار
بدان تا ببخشد به آموزگار ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۴ - رفتن فرامرز به خاور زمین و کشتن مرغ را
... فراوان گزین کرد و با خود ببرد
به گنجور بسپرد چون برشمرد
هم از استخوان ها یکی تخت ساخت ...