وز آن سو بشد خسرو نامور
بر مادر دختر خوب فر
بدو داد مژده به پیوند شیر
به دامادی پهلوان دلیر
رخ خوب چهره چو گل برشکفت
همان مادر دختر اندر نهفت
ز یزدان بسی آفرین یاد کرد
که آن دختر از رنج آزاد کرد
از آن پس بشد کارسازی گرفت
از آن کارخرم دلش برگرفت
دو صد جامه دیبا و خز و حریر
در و گوهر و عود و مشک و عبیر
یکی تخت فیروزه چون آسمان
ز گوهر درخشنده چون اختران
صد و چل کنیزک ابا طوق زر
دو صد کودک خوب و زرین کمر
ز مشک و ز عنبر صد و بیست جام
صد و بیست خروار از زر خام
ز اسب و ز اشتر فزون از شمار
بیاورد گنجور و فرمود بار
فرستاد یکسر بر پهلوان
به دست یکی مرد روشن روان
بیاراست ماه پری روی را
بت سرو بالای دلجوی را
به خوبی به کردار روی بهشت
تو گفتی که از حور دارد سرشت
یکی دست جامه همه زرنگار
سپردند با یاره و گوشوار
سراسر مرصع به در و گهر
بپوشید نسرین تن سیم بر
شبانگه بیامد بر پهلوان
چنان خوب رخ ماه روشن روان
یکی موبد پیر یزدان پرست
بشد دست مه رخ گرفته به دست
ببستند عهدی به آیین دین
زبان بزرگان پر از آفرین
بیاورد مر پهلوان را سپرد
سوی حجره بردش سپهدار گرد
به آغوش بگرفت آن نیک جفت
پس آنگاه نا سفته درش بسفت
چو بد مهرجوی و دلارام خواه
گرفت آن زمان کام دل را ز ماه
چنان تازه شد جان هر دو ز مهر
تو گفتی که بارید مهر از سپهر
به بوس و کنار و به شادی و ناز
بدآن ماه آن شب ابا سرفراز
چو خورشید بر چرخ زرین کمند
فکند و برآمد به تخت بلند
جهان چادر عنبرین کرد چاک
چو یاقوت زر بر سر تیره خاک
سپهبد بفرمود تا مرد و زن
ز کوی و ز برزن شدند انجمن
سراسر به رامش به هامون شدند
وز آن شهر پرمایه بیرون شدند
ز آواز رامشگر و نای و نوش
جهان بود یکبارگی پرخروش
دو هفته بدین گونه رامش گزید
چنان رامشی در جهان کس ندید
چو چندی در این شهر آرام یافت
از آن ماه خورشید رخ کام یافت
از آن جایگه ساز رفتن گرفت
بدان تا ببیند ز دنیا شگفت
سپهبد بفرمود کز عود خام
زبهر پری چهره ماه تمام
یکی خوب زیبا عماری کنند
عماری ز عود قماری کنند
چنان کاندرو خوابگاه و نشست
بسازند مردان پاکیزه دست
فراوان در آن شهر کشتی بساخت
کسی کو ره آب دریا شناخت
به پیش اندر افکند در روی آب
روان کرد کشتی هم اندر شتاب
پری روی را در عماری نشاند
بسیچید و لشکر از آنجا براند
به خشکی همی رفت شیر ژیان
به هنجار او گشته کشتی روان
بزرگان شهر کهیلا و شاه
برفتند با او سه منزل به راه
چو پدرود کردند گشتند باز
سپهدار گردنکش سرفراز
ره دور پیش اندر آورد خوار
بیامد دوان تا به دریا کنار
به کشتی درآمد خود و سرکشان
برافراخت ملاح را بادبان
جهاندار جان آفرین یار بود
سپهدار هشیار و بیدار بود
ز دریای ژرف و دم باد تیز
زمانی نیامد به رویش ستیز
همی رفت با دلبر زیب و شاد
نه اندیشه از راه و نه رنج باد
شگفتی همی بود هر سو بسی
به هم می فزودند زان هرکسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: خسرو، شاه نامور، به مادر دختر زیبایی خبر میدهد که به زودی عشق و پیوندی شیرین با پهلوان دلیر خواهد داشت. پس از برگزاری مراسم و آمادهسازیهای فراوان شامل جامههای گرانبها و هدایای ارزشمند، خسرو دختر را به دامادی میگیرد. آنها عهدی مبتنی بر محبت و دوستی میبندند و شب زفاف را با شادی و ناز میگذرانند. جشن و شادی در شهر به راه میافتد و مدت دو هفته همگان به جشن و رامش مشغولاند. بعد از مدتی خسرو تصمیم میگیرد تا به دنیا و شگفتیهای آن سفر کند و با دلبند خود به دریا میرود. در این سفر، شیر ژیان و بزرگان شهر او را همراهی میکنند و نهایتاً راهی دریا میشوند. در اینجا، عشق و زیبایی و همچنین حس شگفتی در عالم وجود دارد.
هوش مصنوعی: از سوی دیگر، پادشاه مشهور بر مادر دختر زیبای فرود آمد.
هوش مصنوعی: او به زودی خبر خوشی را به فردی میدهد که با شیر در پیوند است و به دامادی پهلوان شجاع نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: چهره زیبا مانند گلی شکفته است و آن زیبایی از مادر دختر به ارث رسیده است.
هوش مصنوعی: از خداوند به خاطر اینکه آن دختر را از رنج نجات داد، بسیار سپاسگزاری کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، کارها سامان گرفت و دل او از آن فعالیت شاداب دور شد.
هوش مصنوعی: دو صد لباس گرانقیمت از جنس دیبا، خز و حریر، به همراه جواهرات، عود، مشک و عطرهای خوشبو.
هوش مصنوعی: یک تخت فیروزهای که مانند آسمان است و به خاطر زیبایی و درخشندگیاش مانند ستارهها میدرخشد.
هوش مصنوعی: صد و سی کنیز با گردنبند طلا و دویست کودک زیبا و با کمر زرین.
هوش مصنوعی: از عطر و رایحه خوش و همچنین از زر ناب، صد و بیست جام پر کردهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی از تعداد زیادی اسب و شتر در اختیار دارد و به همین دلیل به فرمان او، بار و بارهایی جمعآوری میشود.
هوش مصنوعی: یک مرد با عقل و درک بالا، پیامی را به طور کامل به پهلوان ارسال کرد.
هوش مصنوعی: زیبا و دلربا، همچون ماه، چهرهات را به نمایش بگذار و خوشایند و مهربان، دلها را شاد کن.
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و خوبی که در کارهایت نمایان است، به من یادآور شدی که وجودت از ماهیت چیزی بهشتی و همچون حوریان است.
هوش مصنوعی: جامهای پر از رنگ و زر را به کسی دادند که با دوستان و گوشوارههایش بود.
هوش مصنوعی: گل نسرین با زینتهای زیبا و درخشان، مانند پوششی از جواهرات بر تن خود دارد.
هوش مصنوعی: شب هنگام، کسی به سراغ پهلوان آمد که چهرهاش به زیبایی و روشنی ماه میدرخشید.
هوش مصنوعی: یک روحانی با تجربه که پیرو خداوند یزدان است، دست زن زیبا را در دست گرفت.
هوش مصنوعی: عهد و پیمانی بر اساس اصول دینی بسته شد که در آن کلام افراد بزرگ پر از تحسین و ستایش است.
هوش مصنوعی: به سراغ پهلوان آمد و او را به حجرهای برد و به سپهدار سپرد.
هوش مصنوعی: آن شخص خوب را در آغوش گرفت و سپس درهای آن را به خوبی بست.
هوش مصنوعی: زمانی که جستجوگر خوبی باشی و دلت را به کسی بسپاری، در آن لحظه، به خواستههای دلت از زیباییها دست پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: جان هر دو به اندازهای از محبت تو تازه و شاداب شد که گویی عشق از آسمان بارید.
هوش مصنوعی: آن شب زیبای پر از شادی و ناز را با بوسهها و نوازشها سپری کردم، و ماه در این لحظه، با شکوه و عظمتش، در کنار ما بود.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان درخشان خود را نشان میدهد و بر فراز عرش عظیم مینشینید.
هوش مصنوعی: جهان مانند چادر عطرآگینی شده است و مانند یاقوت سرخی در بالای زمین تاریک میدرخشد.
هوش مصنوعی: سردار دستور داد تا مردان و زنان از کوچه و خیابان جمع شوند و به گرد هم بیایند.
هوش مصنوعی: آنها تمام فراوانی و خوشی را در هامون تجربه کردند و از آن شهر پر از ارزش و نعمت خارج شدند.
هوش مصنوعی: صدای ساز و آواز موسیقیدان و نای، به یکباره جهان را پر از هیاهو و شگفتی میکند.
هوش مصنوعی: دو هفته به این ترتیب، شادمانی را تجربه کرد، به گونهای که هیچ کس در جهان چنین شادمانی را ندیده است.
هوش مصنوعی: پس از مدت زمانی در این شهر به آرامش رسید، از وجود آن ماه مانند، نور و شادی نصیبش شد.
هوش مصنوعی: از آن مکان، ساز آغاز به نواختن کرد تا از دنیا و شگفتیهایش دیدن کند.
هوش مصنوعی: سپهبد دستور داد که از چوبهای خام، برای زیبایی چهرهی ماه کامل استفاده شود.
هوش مصنوعی: یک نفر زیبا و خوب را به خود مشغول میکند و دیگربار از عطر دود خوشبو لذت میبرد.
هوش مصنوعی: مردان نیکو و پاکدامن، مکانی را میسازند که هم خوابگاه باشد و هم محل نشستن.
هوش مصنوعی: در آن شهر، افرادی که با مسیر آب دریا آشنا بودند، به ساخت کشتیهای زیادی پرداختهاند.
هوش مصنوعی: به جلو پرتاب کرد و بر روی آب جاری کشتی را با سرعت به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: دختری زیبا را در کاخی قرار داد و از آن مکان لشکری را به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: شیر ژیان به سوی خشکی میرود و کشتی به خاطر وضعیت او در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: بزرگان شهر کهیلا و شاه، به همراه او سه منزل را در مسیر طی کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که خداحافظی کردند، دوباره برگشتند. فرمانده مغرور و برجستهای که به خاطر مقامش مورد احترام بود.
هوش مصنوعی: در مسیر طولانی، شخصی خوار و بیقدر به سرعت به سمت دریا میدوید.
هوش مصنوعی: کشتی به آب افتاد و سران شورشی را به حرکت درآورد و بادبان ملوان را بالا برد.
هوش مصنوعی: نگاه به جهان و زندگی نشان میدهد که خالق هستی به عنوان یار وفادار و فرماندهی دانا و هوشیار وجود دارد.
هوش مصنوعی: از عمق دریا و شدت وزش باد، زمانی نگذشته که دشمنی به سراغش نیامده است.
هوش مصنوعی: با دلبر زیبای خود خوش و شاد در حال رفتن بود و نه به راه فکر میکرد و نه از باد و سختیها ناراحت بود.
هوش مصنوعی: هر جا که مینگری، شگفتیهای زیادی وجود دارد که هر کسی به جمعآوری آنها میپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.