گنجور

 
قطران تبریزی

هرکه را دهر از عمادالدین بدل دوری دهد

جانش را جاوید پیش دیو مزدوری دهد

خار و خارا دوستانش را گل سوری دهد

دشمنانش را فلک شب‌های دیجوری دهد

سائلان را دیبه زربفت شاپوری دهد

از عمانی درهم و دینار شاپوری دهد

آسمان را چاکر کمترش ماموری دهد

از می غم حاسدش را بخت مخموری دهد

هرکه اندر خدمت او تن به رنجوری دهد

گنج شادی را به جان خویش گنجوری دهد

ایزدم بر کام و نام ملک دستوری دهد

گر مرا دستور شرق و غرب دستوری دهد