ای بسته جفا با دل و گشته ز وفا دور
کرده دل من زار بقول و سخن زور
قول تو نوازم چو مرا دارد غمگین
فعل تو مرا همچو ترا دارد رنجور
گفتم بنهم بر دگری نام تو آخر
تا چون تو نباشد بهمه شهری مشهور
گر نام بدیرا ببهی بر بنهندی
زود این ز بهی دور شدی آن ز بدی دور
بر سنگ سیه نام نهادندی یاقوت
بر خاک سیه نام نهادندی کافور
گل را بنگارند ولیکن ندهد بوی
مه را بنگارند ولیکن ندهد نور
نه حور شود دیو گرش نام نهی دیو
نه دیو شود حور گرش نام نهی حور
زینراه برون آی زاین اسب فرود آی
تا گنج بلا را نبود جان تو گنجور
ما یکدگران را بنوازیم و بسازیم
هر دور یکی رامش و هردو یکی سور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دل شکستگی و وفای از دست رفته است. شاعر به محبوب خود میگوید که عشق او باعث رنج و اندوه او شده و از خیانت و فاصلهای که بین آنها افتاده، گلهمند است. او به این نتیجه میرسد که اگر بخواهد نام محبوبش را فراموش کند و به دیگری عشق ورزد، شاید بتواند آرامش یابد. اما در نهایت به این نکته اشاره میکند که نام چیزها و وجود آنها به خودشان وابسته نیست و باید از درد و غم خود بیرون بیاید. شاعر به اهمیت همدلی و محبت در بین انسانها اشاره میکند و به این امید که بتوانند یکدیگر را نوازش کنند و به جشن و شادی بپردازند.
هوش مصنوعی: ای کسی که با رفتار ناپسند و بیوفایی، دل من را آزار میدهی و من را از حقیقت و صداقت دور کردهای، حالا دل من به شدت نگران و پریشان است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به من محبت میکنی و مرا شاد میکنی، احساس خوشحالی میکنم. اما وقتی که رفتار تو به گونهای است که مرا ناراحت میکند، من نیز مانند تو رنجیده خاطر میشوم.
هوش مصنوعی: گفتم که نام تو را بر کسی دیگر بگذارم تا شاید در شهری که تو نیستی، معروف شود.
هوش مصنوعی: اگر نام بدی را به روشنی بنویسی، به سرعت از خوبی دور میشوی و آن بدی نیز از خوبی دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: بر روی سنگ سیاه، یاقوت نامیده شد و بر روی خاک سیاه، کافور نام گرفت.
هوش مصنوعی: اگرچه گل را نقش و طراحی میکنند، اما بویی از آن نمیشنویم. همچنین، مه را نیز شکل و تصویر میدهند، اما نور از آن نمیتابد.
هوش مصنوعی: اگر نام کسی را تغییر دهی، او واقعیتش تغییر نمیکند. حتی اگر نام او را به حور (خداوندی) بگذاری، باز هم او دیو خواهد بود و بالعکس.
هوش مصنوعی: از این مسیر خارج شو و از این اسب پیاده شو، تا گنجی پر از درد و مشکل به جان تو آسیب نرساند.
هوش مصنوعی: ما باید یکدیگر را محبت کنیم و در کنار هم زندگی کنیم؛ هر کدام یک شادی و جشن ایجاد کنیم و در مجموع به خوشیهای مشترک بپردازیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با نصرت و فتح و ظفر آمد به نشابور
سلطان همه روی زمین خسرو منصور
هر جا که رسد شاه به شادی و سعادت
از دولت و اقبال رسد نامه و منشور
سنگی که بدان دست برد شاه معظم
[...]
اقطاب براینند که آن جلوه مشهور
کاول متجلی شداز آن طلعت مستور
پیداست که بوده است همان روی و همان نور
بودند خلایق ز شناسایی اوکور
پس شیر خدا ماحصل سوره والطور
کش خوانده به تمثال خدا نور علی نور
آمد بدر حجره علی خرم و مسرور
از نگهت آن بوی سبب جست به دستور
ای گشته یک امروز تو از محفل ما دور
از دوری تو رفته ز چشم و دل ما نور
رنجی نرسد بر تن و جان تو اگر چند
از دوری تو جان و تن ما شده رنجور
هرسو که کنی مجلس و هر جا که کنی بزم
[...]
انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور
برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور
آن بچهٔ نوزاده فروگیر که مادرش
شش ماه فرو خفته درآغوش مه و هور
اکنون شده آبستن و برگردش هر روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.