گنجور

 
۹۴۱

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۹

 

نماید بی سبب حاصل مسبب مدعای من

چو موج آید به ساحل کشتی بی ناخدای من

به دنیا خانه از نقش پا برچیده ای دارم ...

حزین لاهیجی
 
۹۴۲

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۸ - حکایت در محافظت حال و مراقبت مآل

 

... به صد حیرتم غرق و دریاست ژرف

به ساحل اگر بخت شد رهنمون

و زین لجه رخت من آمد برون ...

حزین لاهیجی
 
۹۴۳

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱

 

... موج معنی ز کلک دریا دل

ریخت چندان که بحر شد ساحل

خامه ام قصر خلد کرد بنا ...

حزین لاهیجی
 
۹۴۴

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۷

 

... به معنی محرمان افشانده اند از لفظ دامان را

سخن چون ساحل است و بحر بی پایان بود معنی

ز معنی لفظ می سازد مسخر ملک دلها را ...

حزین لاهیجی
 
۹۴۵

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

... به آبروی خشک خویشتن شادیم چو گوهر

مبادا تر کنی با آب حیوان ساحل ما را

ز بی دردان عالم درد ما را کس چرا پرسد ...

سعیدا
 
۹۴۶

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

... با توست یار لیک سعیدا تو غافلی

دریا همیشه با لب ساحل برابر است

سعیدا
 
۹۴۷

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

... دلم به عالم تسکین گرفته است مقام

چو کشتیی که ز دریا به ساحل افتاده است

زبونی تو سعیدا ز دست پیری نیست ...

سعیدا
 
۹۴۸

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

هر گوهر سخن که به ساحل رسیده است

از چشمه سار آبله دل رسیده است ...

سعیدا
 
۹۴۹

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

... تا گوهر وجود تو را نقش بسته است

جان محیط بر لب ساحل رسیده است

صد پیرهن عرق گل خورشید کرده است ...

سعیدا
 
۹۵۰

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

... دامی نهاد و سایه بال هما گرفت

ما بی خبر به ساحل و دست دراز موج

عنبر فتیله ای است که از داغ ما گرفت ...

سعیدا
 
۹۵۱

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

موج دریای جنون کی دست بر دل می زند

می کشد میدان و هردم سر به ساحل می زند

پاسبان ماست چون افلاس هرجا می رویم ...

سعیدا
 
۹۵۲

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

... زود باشید چه بیش است و چه کم برخیزید

گرچه بر ساحل این دجله نشستید بسی

وقت آن است که با دیده نم برخیزید ...

سعیدا
 
۹۵۳

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶

 

... منزلی نیست که خالی نبود جای فراق

ساحل وصل کجا روی نماید در خواب

کشتی هر که بیفتاد به دریای فراق ...

سعیدا
 
۹۵۴

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

... در کنار ما و ما را از کنار بهره نیست

همچو دریا واقف از احوال ساحل نیستی

عاقبت باید از این ویرانه تن رخت بست ...

سعیدا
 
۹۵۵

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶

 

... مالم چها جبین به کف پای بیخودی

در ساحل خودی دل زاهد فسرده شد

یارب حواله ساز به دریای بیخودی ...

سعیدا
 
۹۵۶

سعیدا » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

... ذات تو بحری است منزه ز آب

ساحل این بحر خیالی و خواب

در ته این پرده که خم در خم است ...

سعیدا
 
۹۵۷

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

... طبیب این بحر عشق است و کنارش از نظر پنهان

فکندی چون درین کشتی ز چشم انداز ساحل را

طبیب اصفهانی
 
۹۵۸

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

... زورق افکندم و امید سلامت دارم

در محیطی که ز ساحل اثری پیدا نیست

تو چو خورشید جهان تابی و در کشور حسن ...

طبیب اصفهانی
 
۹۵۹

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

... به رفیقان وطن کیست که از ما گوید

که به ساحل نرسیدیم و خطر نزدیک است

منم آن باغ که دارد به کمین صد آفت ...

طبیب اصفهانی
 
۹۶۰

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... زان روز ننگم آید از پادشاهی ای دوست

دریا همه گرفتم ساحل شودچه حاصل

اکنون که گشت ما را کشتی تباهی ای دوست ...

طبیب اصفهانی
 
 
۱
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۶۰