دارم ز باده چشم تمنای بیخودی
ساقی بیار ساغر و مینای بیخودی
کشت جنون ز خون جگر آب می خورد
داغ دلست لالهٔ صحرای بیخودی
در عین سجده دست دهد بیخودی اگر
مالم چها جبین به کف پای بیخودی
در ساحل خودی دل زاهد فسرده شد
یارب حواله ساز به دریای بیخودی
هر لحظه می روم ز خود اما نمی رود
یک ساعت از سرم سر سودای بیخودی
بیرون بیا ز خانه و بنمای رو به خلق
بنشین و خوب ساز تماشای بیخودی
دیوانه وار تا سر کوی خیال او
هر دم روم ز خویش به دعوای بیخودی
می ها کشیده ایم سعیدا به یاد دوست
در لاله زار دامن صحرای بیخودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.