گنجور

 
۹۲۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۱ - رفتن سلم و قارن به کارزار کوش

 

... پس از راه افرنجه سلم سترگ

بیامد به دریای روم بزرگ

به آب اندر افگند کشتی هزار

نخست از همه قارن نامدار

به دریا گذر کرد با آن سپاه

کز ایران و توران بدو داد شاه ...

ایرانشان
 
۹۲۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۲ - جاسوس فرستادن کوش به لشکرگاه ایرانیان، و پیغام قارن به کوش

 

... اگرنه وی استی شبان رمه

ز دریا گذر کرده بودی همه

هم امشب یکی تاختن کردمی ...

... که از قارن و مکرش ایمن نبود

به دو ماه بگذاشت دریا سپاه

سر ماه بگذشت بر ساقه شاه ...

... غو کوس برخاست و بانگ و خروش

همی راند بر مرز دریا سپاه

شده روی دریا چو گرد سیاه

میان دو لشکر چو دو میل ماند ...

ایرانشان
 
۹۲۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۴ - جنگ در روز دوم

 

... فراوان ز هر دو سپه کشته شد

ز خون خاک و دریا در آغشته شد

جهان چون دگر شد به آیین و رنگ ...

ایرانشان
 
۹۲۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۵ - گفتگوی قارن با سلم در بسیاری سپاه کوش

 

... فزون است لشکر ز مور و ملخ

بیابان گرفته ست دریا و شخ

بدین سان که دیدی همه ساخته ...

... ز بهر شد آمد دو زورق بماند

دگر یکسر از مرز دریا براند

ایرانشان
 
۹۲۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۶ - کشته شدن مردان خورّه به دست قارن

 

... غو کوس برخاست و آواز نای

چو دریا سپاه اندر آمد ز جای

بفرمود تا شد به جایش قباد ...

ایرانشان
 
۹۲۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۹ - ادامه ی جنگ بی حضور قارن به مدت یک هفته

 

... برآمد خروشیدن کوس و نای

چو دریا بجوشید لشکر ز جای

دلیران ایران و توران و روم ...

ایرانشان
 
۹۲۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۱ - کارزار سلم با کوش و حیلت کردن قارن و هزیمت شدن کوش

 

... بدانگه که گردد بلند آفتاب

شود همچو زر آب دریای آب

بگفت این و با لشکری بیکران

به دریای آب اندرون شد نهان

همی سلم یک هفته رنج آزمود ...

... جهان با نوید زر آیین گرفت

ز دریا برآمد به کشتی نهنگ

ز کین همچو الماس دندان و چنگ ...

ایرانشان
 
۹۲۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۲ - رفتن قباد از عقب کوش و پیروزی کوش بر وی

 

... یکی تاختن کرد خواهم ز راه

که قارن بدان راه دریا برفت

ره اندلس بان سپه برگرفت ...

ایرانشان
 
۹۲۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۳ - سلم و قارن در باختر

 

... سپاه اندر آمد گروها گروه

گرفتند هامون و دریا و کوه

چو سلم آن چنان جای و آن کوه دید ...

... سوی باختر با فراوان سپاه

ز دریا گذر کرد و آمد به دشت

به آباد و ویران همه برگذشت ...

ایرانشان
 
۹۳۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۴ - بازگردانیدن سلم، ایرانیان و سپاه برادرش، تور را

 

... زمان تا زمان کوش تا مرز جنگ

ز دریا برون آمدی چون نهنگ

یکی گوشه ای لشکری برزدی ...

... گرفتی سوی کشتی خویش راه

ز دریا شدی باز بر تیغ کوه

شد از کوش سلم دلاور ستوه

ایرانشان
 
۹۳۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۳۱ - سپاه خواستن تور از سلم و کوش

 

... ز هر سو بیامد سپاه بزرگ

سپاهی که هامون و دریا و کوه

شد از نعل اسبان ایشان ستوه ...

ایرانشان
 
۹۳۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۳۴ - یاوری خواستن تور و سلم از کوش

 

... به رفتن گرفتند هر دو شتاب

به دریا که نامش دمندان نهم

رساند از آن دلفروزی به غم ...

ایرانشان
 
۹۳۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۳۵ - کشته شدن تور به دست منوچهر

 

به دریا نمودند هر دو درنگ

چنین تا در آمد منوچهر تنگ ...

ایرانشان
 
۹۳۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۳۷ - گفتگوی منوچهر با قارن درباره ی کوش

 

... که فیرش حصاری بدی آن زمان

ز دریا برآورده سر تا آسمان

بشد چاره قارن چنان کرد پست ...

ایرانشان
 
۹۳۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۳۹ - کشته شدن سلم

 

... که بویش گزند است و بارش کیست

به دریا کنارش به دو نیم کرد

دل رومیان را پر از بیم کرد

ایرانشان
 
۹۳۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۴۰ - دادن منشور روم و توران به قارن و شاپور و بازگشت منوچهر به ایران

 

چو از کین ایرج بپردخت شاه

به دریا فرود آمد او با سپاه

به قارن فرستاد منشور روم ...

ایرانشان
 
۹۳۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۶۰ - نیرنگ کوش برای نابود ساختن موران

 

... بدان راه موران یکی کنده کرد

به فرسنگ سی تا به دریای آب

کننده به کندن گرفته شتاب

بکندند پهناش صد گز فزون

ز دریا فگندند آب اندرون

برآن کنده بر شاه نیرنگ ساز ...

... همی بویشان شد به فرسنگها

گروهی ازآن آب دریا ببرد

گروهی که برگشت در ره بمرد ...

ایرانشان
 
۹۳۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۶۴ - ساختن گنبد و بتی بر چهر خویش

 

... یکی گرد آن پادشاهی بگشت

به شهر ظرش چون به دریا رسید

پس آباد و خرم یکی شهر دید ...

ایرانشان
 
۹۳۹

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

... عشقبازی نیست کاین خود حیرت اندر حیرتست

عشق دریای محیط و آب دریا آتشست

موج ها آید که گویی کوه های ظلمتست ...

... بادبانش رو نهاده سوی باد آفتست

مر مرا بی من در آن دریای ژرف انداخته

بر مثال رادمردی کش لباس خلتست ...

سنایی
 
۹۴۰

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

... نه از غمست که چشمم همی ز راه مژه

هزار دریا پالونه وار می بیزد

به هر که مردم چشمم نگه کند جز از او ...

سنایی
 
 
۱
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۳۷۳