سپیده دمان قارن رزمخواه
بفرمود تا صف کشید آن سپاه
غو کوس برخاست و آواز نای
چو دریا سپاه اندر آمد ز جای
بفرمود تا شد به جایش قباد
چو سالار بر میمنه بایستاد
گزین کرد برگستوانور هزار
نبرده دلیران خنجرگزار
چنان پیش قلب اندرون تا گروه
رده برکشیدند مانند کوه
وزآن پس جهاندار باهوش کوش
بیاراست لشکر به آیین دوش
درفشش به مردان خورّه سپرد
کز ایران گوی بود با دستبرد
پسندیده بودش به هنگام رزم
گرامی بُد او نیز هنگام بزم
به شاهی به طنجه ش فرستاده بود
همه سوس الاقصی بدو داده بود
به قلب آمد از میمنه شهریار
پسِ پُشتِ او لشکری نامدار
خروش آمد و زخم شمشیر تیز
برآمد ز هر گوشه ای رستخیز
یلان و دلیران پرخاشجوی
به تندی به روی اندر آورده روی
به نیزه به یکدیگران تاختند
گهی گرز و گه تیغ کین آختند
چو برگ از درختان، سواران ز زین
همی ریختند اندر آن دشت کین
سپه بیشتر بی سر و دست شد
ز خون، خاک تیره همی مست شد
دژم گشت گردون از آن دشت رزم
فروماند مر زُهره را دل ز بزم
چو شد خاک گرم از دم آفتاب
سر جنگیان گرم گشت از شتاب
همی خیره گشتند ایرانیان
به لشکر نگه کرد کوش از میان
بزد خویشتن بر سپاه قباد
قباد از دلیری بغل برگشاد
بر او حمله آورد و آمد به پیش
برآویخت با نامداران خویش
تبه کرد کوش از سواران اوی
بسی نامداران و یاران اوی
همه میمنه گشت زیر و زبر
ز شمشیر آن شاه پرخاشخر
وزآن روی قارن ز قلب سپاه
بزد خویشتن سخت بر قلبگاه
دمان و دنان بر لب آورده کف
برافراخت یال و بدرّید صف
همه قلب دشمن به هم برزدند
گهی بر بر و گاه بر سر زدند
چو مردان خورّه چنان دید زود
برآورد غیو و دلیری نمود
برادرش را داد جای و درفش
خود و نامداران زرّینه کفش
که بودند با او ز ایران سوار
کمر بسته بر کین چهاران هزار
عنان تیز کرده بیامد دوان
کشیده همی تیغ بر پهلوان
بمالید ایرانیان را درشت
فزون از هزاران دلیران بکُشت
چو دید آن چنان پهلوان سپاه
که از دست مردان سپه شد تباه
خروشان برآن نامور حمله کرد
همی تاخت باره، همی کُشت مرد
جنین تا به مردان خورّه رسید
بدو گفت کای دیوزاده پلید
از ایران زمین روی برگاشتی
چنان شاه را خوار بگذاشتی
براندی بیکباره از بود و زاد
شدی پیشکار یکی دیوزاد
چنان شادمانی بدان اهرمن
بیابی تو پاداش این بد ز من
بدو گفت مردان گر آهنگری
سپهبد شود بر چنین لشکری
مرا می رسد بی گمان مهتری
که بودیم همواره با سروری
چو تا چاکرم بود بیش از هزار
به گاه کیان تا بدین روزگار
چو بشنید قارن، برآشفت سخت
بلرزید مانند شاخ درخت
رها کرد خشتی پر از خشم و کین
درآمد سر خشت بر پُشت زین
گذر کرد بر زین و شد در شکم
نگون شد ز باره سوار دژم
هم اندر زمان بارگی جان بداد
سپهدار برجست مانند باد
دلیران ایران بدو تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
از آن پس که مردان از او درگذشت
دل قارن از درد رنجور گشت
کشیدند، پیش وی اسبی بلند
نشست از برش پهلوان بی گزند
ز کینه برآشفت و تندی نمود
سپه را برانگیخت مانند دود
میان سپه چون به مردان رسید
بزد دست و گرز گران برکشید
بدو گفت کای ننگ بر انجمن
کجا رفت خواهی تو از چنگ من
ز بس کرد مردان خوره زکاه
برآویخت با او میان سپاه
گهی خنجر و تیر بر بر زدند
گهی گرز پولاد بر سر زدند
بفرجام گرزی زدش پهلوان
که مغزش ز بینی برون شد روان
چو شد پهلوان از برش زاستر
از اسب اندر افتاد پرخاشخر
به خواریش بستند از آن جا به اسب
همی تاختندش چو آذرگشسب
به راه اندرون جان شیرین بداد
شد آن نامور گُرد پهلونژاد
چنین گردد این گنبد تیزرو
همی بازی آرایدت نو به نو
رود گرد اندر پس تیز مرد
سرانجام کار اندر آید به گَرد
چو مردان بیفتاد برخاست شور
دلیران ایران گرفتند زور
ز دشمن بکشتند چندان که دشت
سراسر که چندان تل و توده گشت
ز روی دگر کوش پرخاشخر
همه میمنه کرد زیر و زبر
بیامد برآویخت با او قباد
به رزم اندرون داد مردی بداد
زمانی بکوشید و چاره ش نماند
خروشان تگاور ز پیشش براند
هزیمت شد از میمنه هر که بود
چو سلم آن چنان دید مردی نمود
ز رزم آزمایان رومی سوار
به یاری فرستادشان صد هزار
دلیران ز کینه برآویختند
به یکدیگران اندر آمیختند
چنین تا شب آمد چکاچاک بود
زمین پُر زخون، چرخ پر خاک بود
شب آمد جدا شد دو لشکر ز هم
همه کوفته دل پُر از رنج و غم
فزون کُشته بود از سپاه قباد
دو ره ده هزار، آن یل نامدار
گشاد از میان کوش جنگی کمر
بیامد نشست از بر تخت زر
سران سپه را همه بار داد
وزآن رزم هرکس همی کرد یاد
ز مردان چو آگاه شد شاه کوش
که بر دست قارن برآمدش هوش
برآشفت و ز خشم سوگند خورد
که فردا نیارامم اندر نبرد
مگر کین مردان بجای آورم
سر پهلوان زیر پای آورم
بفرمود خواندن برادرش را
درفشش بدو داد و لشکرش را
فراوانش بستود و گرمی نمود
همش خلعت و مهربانی نمود
به خوردن نشست آنگهی با سران
می روشن آورد و رامشگران
وزآن روی با مهتران و گوان
سوی سلم شد قارن پهلوان
بدو گفت کای خسرو نیکنام
برآمدت امروز رزمی ز کام
ز دشمن بکشتیم چندان که دشت
سراسر به خون تن آلوده گشت
چو مردان خورّه بیامد دمان
دو دیده ز خون کرده چون قهرمان
برآویخت با من میان سپاه
به یک زخم کردم مر او را تباه
تو گفتی نه آن بود جنگی سوار
کز ایران برفت از بر شهریار
دو چندان فزون بود شاها به زور
یکی آهنین کرده بودش ستور
فراوان به هر گوشه ای تاختم
چو از رزم آن یل بپرداختم
مگر دیوزاد آیدم پیش چشم
ندیدمش و افزون شدم کین و خشم
چنین گفت با سلم و قارن قباد
که آن کینه کش بدرگ دیوزاد
همه روز با ما همی رزم کرد
ز گردان فراوان برآورد گَرد
به کوشش چو با او برآویختیم
بسنده نبودیم و بگریختیم
سپاهی فرستاد، چون دید شاه
سوی ما به یاری ز قلب سپاه
اگر نه شب تیره پیش آمدی
همه کام آن تیره کیش آمدی
شکسته شدی بی گمان میمنه
نه سالار ماندی و نه یک تنه
بدو گفت قارن که فردا ببین
کز او خون ستانم به شمشیر کین
گر او جان رهاند ز شمشیر من
دروغ است خواندن مرا رزمزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، قارن رزمخواه فرمان داد تا سپاه جمع شوند و صداهای نبرد به گوش رسید. قباد، سالار میمنه، در جای خود ایستاد و دلاوران را برای نبرد آماده کرد. جنگ آغاز شد و مردان شجاع به میدان آمدند. دو طرف به شدت به نبرد پرداختند و خونریزی شدت گرفت. نامداران ایرانی به دشمنان حملهور شدند و دشمنان پراکنده شدند.
قارن میان نبرد شجاعانه به جلو رفت و با دلاورانش تاخت. قباد و قارن با یکدیگر جنگیدند و موجی از کشتار برپا شد. در نهایت، قارن با ضربه زنندهای قباد را به زمین انداخت. اما اشتیاق انتقام در دل قارن شعلهور بود و او به دنبال کینخواهی برآمد.
پس از نبرد، دو لشکر از هم جدا شدند و قباد با خشم و تشویش به شب رفت. در مقابل، قارن از پیروزی خود با یارانش سخن گفت و عزم انتقام از دیوزاده را در دل داشت. در نهایت، قارن برای روز دیگری آماده میشود تا انتقام بگیرد و نشان دهد که دلیر است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، قارن، دلیر جنگجو، فرمان داد تا آن سپاه صف بکشند و آماده نبرد شوند.
هوش مصنوعی: صدای طبل و نواهای نی بلند شد، مانند اینکه ارتشی از دریا به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا قباد به جای خود قرار گیرد و همچون فرماندهای در کنار نیروهایش بایستد.
هوش مصنوعی: درختی را انتخاب کرد که هزاران برگ دارد و دلیران با شمشیرهای خود، آن را به چالش میکشند.
هوش مصنوعی: در دل انسان اندیشهای به قوت کوه شکل میگیرد، تا جایی که گروهی از افرادی که به یکدیگر مرتبط هستند، آن را در قالب یک حرکت یا جمعیت به جلو میبرند.
هوش مصنوعی: پس از آن، فرمانروای هوشمند تلاش کرد تا سپاه را با آداب و رسوم مناسب تزیین کند.
هوش مصنوعی: در پرچم او، مردان شجاعی وجود داشتند که در میدان جنگ به ایران افتخار میآوردند.
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، او مورد احترام و پسندیده بود و همچنین در زمان جشن و شادی نیز جایگاهی والایی داشت.
هوش مصنوعی: او برای شاهی در شهر طنجه فرستاده بود و تمامی سوس الاقصی را به او سپرده بود.
هوش مصنوعی: از سمت راست شهریار، نیرویی قوی و مشهور به دل او نزدیک شد.
هوش مصنوعی: صدای بلندی به گوش رسید و به دنبال آن زخم شمشیرهای تیز از هر سو نمایان شد و حرکت و شور و شوقی آغاز شد.
هوش مصنوعی: دلیران و جنگاوران با خشم و تندی، به طرف دشمنان خود حمله میکنند و چهره خود را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: در نبرد، به سمت دشمن حمله کردند و گاهی با چوب بزرگ و گاهی با شمشیر خشم و کینه به جنگ پرداختند.
هوش مصنوعی: سواران مانند برگهایی که از درختان میافتند، در آن دشت جنگ به زمین میافتادند.
هوش مصنوعی: نیروهای نظامی با تلفات و آسیبهای جدی مواجه شدند و این وضعیت باعث شد که زمین خونین به حالت مستی و بیخبر از خودش درآید.
هوش مصنوعی: آسمان از آن میدان جنگ ناامید و مأیوس شده است و در این وضعیت، ستاره زهره نیز از شادی و جشن دلزده و غمگین است.
هوش مصنوعی: وقتی زمین گرم میشود و آفتاب دم برمیآورد، جنگجویان نیز به سبب این حرارت و شتاب، داغ و پرجنب و جوش میشوند.
هوش مصنوعی: ایرانیان به لشکریان خیره شدند و نگاه کردند که کوش به میان آنها آمده است.
هوش مصنوعی: او با شجاعت و دلیری به سوی سپاه قباد حملهور شد و قباد از این شجاعت و توانایی او حیرتزده و شادمان شد.
هوش مصنوعی: او به دشمن حمله کرد و با همراهان نامدار خود به جلو پیش رفت.
هوش مصنوعی: کوشش و تلاش او باعث نابودی بسیاری از سواران و یاران نامدارش شد.
هوش مصنوعی: همه چیز به هم ریخت و دگرگون شد به خاطر شمشیر آن شاهی که جنگجوی خشمگین است.
هوش مصنوعی: از این رو، قارن با قدرت و شجاعت به قلب سپاه حمله کرد و به شدت بر موقعیت اصلی دشمن ضربه زد.
هوش مصنوعی: لحظهها و زمانهای مختلف را به یاد آورده، سرشانهاش را بلند کرد و با شجاعت به مبارزه پرداخت.
هوش مصنوعی: تمامی دلهای دشمنان به هم ریخت و گاهی حملاتی به سینه و گاهی به سر زدند.
هوش مصنوعی: وقتی مردان این صحنه را دیدند، به سرعت مقاومت و شجاعت نشان دادند.
هوش مصنوعی: او برادرش را به مقام و نشان خود بخشید و برای او کفشهایی با زروزی بصرفه کردند.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته میشود که از ایران، چهار هزار سوار با کمر بسته و آمادگی برای جنگ و انتقام به او پیوستهاند.
هوش مصنوعی: سوار با شتاب و سرعت به سمت پهلوان آمد و شمشیرش را آماده زد و به او نزدیک شد.
هوش مصنوعی: ای ایرانیان، با قدرت و شدت بیشتری بر روی آنها فشار بیاورید، زیرا بیشتر از هزاران دلیر، جانها را از بین میبرند.
هوش مصنوعی: وقتی آن پهلوان سرسخت دید که سپاهش از دستان مردان شکست خورده و نابود شده است، احساس ناامیدی و یأس کرد.
هوش مصنوعی: با قدرت و شجاعت به آن نامدار حمله کرد و به جلو رفت، و در این مسیر مردان زیادی را به قتل رساند.
هوش مصنوعی: جنین وقتی به مردان رسید، به او گفت: ای فرزند شیطان، تو ناپاک هستی.
هوش مصنوعی: تو از سرزمین ایران به تاج و تخت دست یافتی، به گونهای که شاه را در برابر خود کوچک و بیقدر کردی.
هوش مصنوعی: به یکباره از جایی که بودی، به مقام و موقعیت بالایی رسیدی و به عنوان دستیار یکی از موجودات قدرتمند و خبیث قرار گرفتی.
هوش مصنوعی: اگر بدان شادی و خوشحالی که از این موجود پلید میگیری، پاداشی از من بدست میآوری.
هوش مصنوعی: مردان به او گفتند، اگر کسی مثل آهنگر فرمانده سپاه شود، بر چنین لشکری چه خواهد گذشت؟
هوش مصنوعی: من یقین دارم که رفیق و همراهی داریم که همیشه با مقام و سروری در کنار ما بوده است.
هوش مصنوعی: زمانی که من تحت خدمت بودهام، بیشتر از هزار نفر در دوره کیان وجود داشتهاند و این مسئله تا به امروز ادامه دارد.
هوش مصنوعی: وقتی قارن این خبر را شنید، بسیار خشمگین شد و مانند شاخهای از درخت لرزید.
هوش مصنوعی: او با خشم و کینه، یک تکه سنگ را رها کرد و همان سنگ بهسرعت به بالا پرتاب شد و بر روی زین اسبش فرود آمد.
هوش مصنوعی: سوار بر زین به آرامی عبور کرد و در دل زمین فرو رفت، همانطور که از بلندی به پایین میآید.
هوش مصنوعی: در آن زمان، فرماندهای برجسته و شجاع جان خود را فدای وطن کرد، همانگونه که باد به سرعت و ناگهانی میوزد.
هوش مصنوعی: دلاوران ایران به سوی او حمله کردند و هر کدام با نیزه و شمشیر آماده جنگ شدند.
هوش مصنوعی: پس از آن که مردان از او گذشتند و کنار رفتند، دل قارن به شدت از درد و رنج آزار دید.
هوش مصنوعی: یک اسب بلند قامت، بینقص و بیآسیب، در برابر او آرام نشست.
هوش مصنوعی: از روی کینه و خشم برانگیخته شد و لشکر را به حرکت درآورد، همچون دود که به سرعت بلند میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که به جنگاوران رسید، با قدرت و شدت، شمشیر و گرز سنگین خود را به دست گرفت.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای ننگ بر این اجتماع، کجا میخواهی بروی و از دست من فرار کنی؟
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مردان زیادی به زکاه (حق زکات) کمتر توجه کردند یا آن را فراموش کردند، او (زکاه) با غفلت از میان سپاه و مردان جنگی کنار رفت.
هوش مصنوعی: گاهی با خنجر و تیر به حمله میپرداختند و گاهی با گرزی از پولاد به سر و صورت میکوبیدند.
هوش مصنوعی: در نهایت، پهلوان ضربهای به او زد که مغزش از بینیاش خارج شد.
هوش مصنوعی: پهلوان وقتی از برگشتن به زمین افتاد، به حالتی بهتری رسید و به آرامش بیشتری دست یافت.
هوش مصنوعی: او را با تحقیر به اسب بستند و مانند آذرگشسب به سرعت به جلو رفتند.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، جان شیرین خود را فدای کرد و آن پهلوان بزرگ و مشهور نیز از خود گذشتگی نشان داد.
هوش مصنوعی: این گنبد آسمانی همیشه در حال تغییر و تحول است و هر بار تازگی و زیباییهای جدیدی را به تو ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: رود به آرامی در کنار مرد تندرو پیش میرود و در نهایت، نتیجه کار به خاک برمیگردد.
هوش مصنوعی: وقتی مردان به زمین افتادند، دلیران ایران با شور و شوق دوباره بلند شدند و نیروی خود را جمع کردند.
هوش مصنوعی: از دشمنان به قدری کشته شدند که تمام دشت پر از تودهها و تلههای آنان گردید.
هوش مصنوعی: با یک نگاه متفاوت، همه چیز را به هم ریخته و دگرگون کرده است.
هوش مصنوعی: قباد به جنگ علیه او آمد و در دل میدان، مردی از خود نشان داد.
هوش مصنوعی: زمانی تلاش کرد، ولی راه حلی پیدا نکرد و در نهایت از ترس و ناامیدی، به سمت او هجوم آوردند.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند سلم (شخصیتی در شعر) با شجاعت و استقامت به میدان آمده بود، در نهایت شکست خورد و باخت.
هوش مصنوعی: سواران رومی که در میدان جنگ مهارت داشتند، با نیرویی عظیم به کمکشان فرستاده شدند.
هوش مصنوعی: دلیران از کینه و دشمنی خود فاصله گرفتند و با یکدیگر همکاری کردند.
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسید، زمین پر از خون و سر و صدای شدید بود و آسمان پر از گرد و غبار.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و دو گروه از هم جدا شدند. دلها لبریز از درد و اندوه بودند.
هوش مصنوعی: مدتها پیش، دلیر جنگجویی از سپاه قباد، بیش از ده هزار نفر را به خاک انداخت.
هوش مصنوعی: جنگجویان با کمرهای گشاده و آماده به جنگ از میان میدان به سمت تخت زرین آمدند و روی آن نشستهاند.
هوش مصنوعی: سران سپاه را همه مسئولیتها واگذار کرد و هر کسی از آن جنگ یاد و خاطرهای در ذهن دارد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه از دانایی مردان آگاه شد، کوشش کرد که هوش خود را بر دست قارن به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: او برآشفت و از روی خشم قسم خورد که فردا در نبرد آرامش نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم این شجاعت را به نمایش بگذارم که سر پهلوانان را زیر پای خود بگذارم؟
هوش مصنوعی: او دستور داد که برادرش را بخوانند و پرچمش را به او داد و لشکرش را نیز به او سپرد.
هوش مصنوعی: او را بسیار ستایش کرد و با گرمی و محبت با او رفتار کرد و تماماً با بخشش و مهربانی برخورد کرد.
هوش مصنوعی: او به خوردن مشغول شد و سپس با بزرگترها نشسته، جوش و شوقی به وجود آورد و نوازندگان را سرگرم کرد.
هوش مصنوعی: به همین خاطر قارن، پهلوانی که بود، با بزرگان و پیشوایان به سمت سلم رفت.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای پادشاه نیکو نام، امروز جنگی برای تو از دل خواستههایت به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: ما از دشمنان به قدری کشتیم که تمامی دشت به خون آنها آغشته شد.
هوش مصنوعی: وقتی مردان بیرحم به میدان آمدند، چشمانم از شدت درد و خونریزی همچون قهرمانان شد.
هوش مصنوعی: در میانه نبرد، با یک ضربه من او را از پای درآوردم و به طور کامل نابودش کردم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که آن جنگجوی سوار که از ایران رفت، دیگر نبود.
هوش مصنوعی: شاه به وسیلهی نیرویی که داشت، اسبی آهنین و بسیار نیرومند برای خود ساخته بود که قدرتش دو چندان شده بود.
هوش مصنوعی: به هر سو و گوشهای تاختم و حرکت کردم، درست مانند زمانی که از نبرد با آن جنگجوی بزرگ فاصله گرفتم.
هوش مصنوعی: شاید دیو زشتی در برابر من بیاید که تا به حال او را ندیدهام و در نتیجه، خشم و کینهام بیشتر شود.
هوش مصنوعی: قباد در سخنانش به سلم و قارن میگوید که آنها باید نسبت به دشمنی که از نسل دیوها و موجودات زشت است، کینه و دشمنی داشته باشند.
هوش مصنوعی: او هر روز با ما در جنگ بود و از میان جمعیت بسیار، غباری بلند میکرد.
هوش مصنوعی: وقتی با تلاش تمام به او نزدیک شدیم، نتوانستیم کافی بسنده کنیم و از او دور شدیم.
هوش مصنوعی: سلطان سپاهی را بهسوی ما فرستاد، زیرا مشاهده کرد که دل سپاه به یاری ما متمایل شده است.
هوش مصنوعی: اگر در شب تاریک نمیآمدی، هرگز نمیتوانستی از آن شایستگی و موفقیتهای خاص بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: شکستهای و مشخص است که دیگر نه پیروزی داری و نه به تنهایی میتوانی کاری انجام دهی.
هوش مصنوعی: قارن به او گفت که فردا ببین که من چطور با شمشیر انتقام، از او خون میزنم.
هوش مصنوعی: اگر او از تیغ من جان سالم به در ببرد، به راستی من رزمندهای نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.