قباد دلاور سپه برگرفت
سبک بر پی کوش ره برگرفت
همی تاخت شش روز پیوسته کوش
نه در تنْش زور و نه در مغز هوش
به هفتم سپاهی به پیش آمدش
که گفتی همه خوب خویش آمدش
سوران و گردافگنان سی هزار
همه با سلیح از درِ کارزار
به یاری فرستاد جابلق شاه
چو پیش آمد آن لشکر او به راه
سران را بسی مردمیها نمود
در آن مردمی، مهربانی نمود
بدانید گفتا که من با سپاه
یکی تاختن کرد خواهم ز راه
که قارن بدان راه دریا برفت
ره اندلس بان سپه برگرفت
مگر ناگهان اندر آید به شهر
دهد مرمرا رنجها سخت بهر
چنان داند آن بدرگ کینه خواه
که من خود به رزم اندرم با سپاه
چو بر سرش ناگاه جنگ آورم
همه نام او زیر ننگ آورم
شما اسب آسوده ما را دهید
سپاسی بر این کار بر من نهید
که اسبان ما سخت فرسوده اند
همه رنج پیگار پیموده اند
شما صف کشید از پی نام و ننگ
اگر دشمن آید بسازیم جنگ
برآن دشت یکسر فرود آمدند
هم از راه در پیش رود آمدند
طلایه فرستاد صد مرد زود
برآن ره که خود تاختن کرده بود
که دانست کز پس بیاید سپاه
همی داشت هشیار ره را نگاه
به هشتم قباد یل اندر رسید
طلایه چو گرد سپاهش بدید
سوی کوش برد آگهی در زمان
از آن آگهی کوش شد شادمان
برافروخت و رخسارگان رخش کرد
پس اسبان آسوده را بخش کرد
کمین کرد با سی هزاران سوار
سپاه دگر را بیاراست کار
بفرمود تا صف کشیدند راست
قباد آمد و دید و آواز خاست
کشیدند گردان همه تیغ کین
تو گفتی زدند آسمان بر زمین
همی کرد کوش دلاور درنگ
چنین تا سپه تیزتر شد به جنگ
پس از دامن کوه لشکر کشید
سپاهش همه تیغ کین برکشید
بترسید سخت از کمینش قباد
جهان آفرین را به دل کرد یاد
که اسبان او خسته بودند و سست
یکی بند را دست و پایش ببست
چنین مانده بودند یکسر ز کار
که گفتی فروبستشان روزگار
بر اسبان آسوده کوش دلیر
همی حمله آورد بر سان شیر
قباد دلاور بکوشید سخت
ز کین گشته لرزان چو شاخ درخت
ز دشمن فراوان بخست و بکشت
سرانجام لشکرْش بنمود پشت
یکی اسب آسوده را برنشست
برآن کوه پیکر ز دشمن برست
برفت از پسش کوش ده میل راه
بجُست و ندیدش میان سپاه
وزآن پس چنین گفت با لشکری
که هر کس که دارد سر مهتری
بگیرید و داریدشان زیر بند
که ما را بود بندشان سودمند
ز گردان ما هرکه گردند اسیر
چو ایدر فرستند برنا و پیر
از ایشان همه باز داریم دست
که این است آیین کینه ببست
دگر هرکه یابید بیراه و راه
به شمشیر کینه کنیدش تباه
از ایران، وز روم و ترکان، سوار
همانا گرفتار شد ده هزار
دگر خسته ی تیر و خنجر شدند
چه بی دست و بی پا و بی سر شدند
ازآن بیکران لشکر نامدار
نشد پیش قارن مگر سی هزار
وزآن جا سپه سوی مغرب کشید
چو نزدیکی کوه طارق رسید
سراپرده ی نو زد از پیش کوه
برآسود یک هفته با آن گروه
سواران جابلق را پیش خواند
برآن هر یکی آفرین بیش خواند
ببخشید دینار بر هر کسی
سوی شاهشان کرد یکسر گسی
بفرمود تا هر کسی خوردنی
فرستد سوی کوه و پروردنی
وزآن جا به طارق برآمد دژم
بزرگان لشکرش با او بهم
همانا فزون بود هفتاد بار
هزاران سوار اندر آن کوهسار
همی گفت با هرکه رفت از برش
که ایدر فرستید لختی خورش
قباد شکسته دل آمد به در
سخن گفت از آن داستان در به در
ز کار کمین و ز باران تیر
وزآن نامداران گشته اسیر
وزآن کشته بر دشت چندان سپاه
به زخم سر تیغ آن کینه خواه
دل سلم و قارن چنان شد دژم
که شد بسته گفتی برآن هر دو دم
به قارن چنین گفت سلم جوان
که بنگر تو کردار چرخ روان
اگر شادمانی دهد روز چند
دو چندان نمایدت رنج و گزند
بدو پهلوان گفت کای شاهزاد
جهان را چنین است کار و نهاد
نه بر آرزو گردد این چرخ پیر
گهی چون کمان است و گاهی چو تیر
دل شاه از این کار غمگین مباد
بمیرد همان بی گمان هرکه زاد
بفرمود تا بانگ زد بر سپاه
منادیگری کای دلیران شاه
ز دشمن هرآن کس که دارید اسیر
اگر هست ورنا و گر هست پیر
نگهدار باشید در زیر بند
یکی تا چه آید ز چرخ بلند
بدیشان بخرّیم اسیران خویش
جوانان و غمخواره پیران خویش
چو کردند اسیران خود را شمار
برآمد ز پیر و جوان شش هزار
بزرگان لشکر دلیران کوش
سواران جنگی پولادپوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، قباد دلاور بعد از شش روز تاخت و تاز، با سپاهی به تعداد سی هزار نفر مواجه میشود که از سوی جابلق شاه به او کمک شده است. قباد، با این سپاه دشمن به جنگ میرود و به دلیل خستگی اسبهایش از آنها تقاضای کمک میکند. بعد از کمینی که برای آمادهسازی لشکرش میچینند، قباد با شجاعت به میدان نبرد میآید و بر دشمنان حمله میکند. این جنگ منجر به قاطعیت او میشود و بسیاری از دشمنان را از پای درمیآورد.
پس از این پیروزی، قباد بر روی اسب آسودهای سوار میشود و به سمت کوه طارق حرکت میکند. در مسیر، بزرگان لشکرش را به مهمانی میخواند و برای آنان خوراک و پذیرایی فراهم میکند. اما او از تعداد اسیران و کشتههای جنگ نگران است. قارن و سلم به او دلگرمی میدهند و به او یادآوری میکنند که این نکات بخشی از طبیعت جنگ و زندگی است. در نهایت، قباد دستور میدهد تا هرگونه اسیر را با آب و غذا نگهداری کنند و از آنها محافظت کنند.
هوش مصنوعی: قباد، جنگجوی دلیر، سپاه خود را آماده کرد و با شتاب به سمت کیوش راه افتاد.
هوش مصنوعی: او شش روز به طور مداوم میتازد، نه نیرویی در بدنش و نه هوشی در فکرش دارد.
هوش مصنوعی: در روز هفتم، سربازی به او نزدیک شد که گویی همه دوستان خوبش به همراهش آمدهاند.
هوش مصنوعی: سواران و گردانندگان جنگ، سی هزار نفر همه با سلاح، به میدان نبرد آمدهاند.
هوش مصنوعی: جابلق شاه به کمک فراخواند، زمانی که آن لشکر بر سر راه او قرار گرفت.
هوش مصنوعی: سران را به افرادی زیادی معرفی کرد و در این میان، محبت و مهربانی از خود نشان داد.
هوش مصنوعی: بدانید که من قصد دارم با گروهی از جنگجویان به میدان بروم و از مسیر مشخصی وارد این کار شوم.
هوش مصنوعی: قارن به سمت دریا حرکت کرد و به طرف اندلس با سپاهیان خود رفت.
هوش مصنوعی: آیا ناگهان درد و رنجهای سخت به شهری برسد و مردم را گرفتار کند؟
هوش مصنوعی: او به خوبی میداند که من خود در میدان جنگ با نیروهای دشمن درگیر هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که ناگهان با او درگیر شوم، تمام آبرو و اعتبارش را زیر سوال میبرم.
هوش مصنوعی: شما لطف کنید و اسب راحت و آرام من را به من برگردانید، تا من هم از شما تشکر کنم و این کار را به جا بیاورم.
هوش مصنوعی: اسبهای ما به شدت خسته و از پا افتادهاند و همه زحمتهای سفر را تحمل کردهاند.
هوش مصنوعی: شما به دنبال شهرت و افتخار صف کشیدهاید، اگر دشمنی بیاید ما آمادهایم تا با او بجنگیم.
هوش مصنوعی: آنها به طور کامل بر روی دشت فرود آمدند و همگی از راهی که جلویشان بود، حرکت کردند.
هوش مصنوعی: چندین مرد را به سرعت به سوی راهی که خود انتخاب کرده بود، فرستاد.
هوش مصنوعی: فردی که آگاه بود از اینکه سپاهی در راه است، به دقت به مسیر نگاه میکرد.
هوش مصنوعی: در هشتمین روز، سپاه قباد به مقدمات جنگ نزدیک شد و وقتی گرد و غبار سپاهش را دید، متوجه حضور آنها شد.
هوش مصنوعی: به سمت دشتی که خبر خوشی در آن است برو، زیرا به خاطر آن خبر خوش، دشت شاد و خرم خواهد شد.
هوش مصنوعی: او با چهرهای درخشان و شاداب ظاهر شد و سپس به اسبان خستهی خود استراحت داد.
هوش مصنوعی: با سی هزار سوار، کمین کرده و سپاه دیگری را آماده میکند.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا همگی مرتب و منظم صف بکشند. قباد آمد و این صحنه را دید و صدا کرد.
هوش مصنوعی: همه به یکباره، چنگ و دندان خود را به نمایش گذاشتند و تو به گونهای رفتار کردی که گویی آسمان را بر روی زمین فرود آوردهاند.
هوش مصنوعی: دلیر، در حالی که بر خود فشار میآورد و تلاش میکند، لحظهای درنگ میکند تا سپاه او آمادهتر و مهیاتر برای نبرد شود.
هوش مصنوعی: پس از آنکه سپاه از دامن کوه خارج شد، همه با سلاحهای تند و خشمگین آماده نبرد شدند.
هوش مصنوعی: بترسید از کمینگاه و دامهایی که قباد، آفریننده جهان، برایتان چیده است، زیرا او در دل خود به این مسئله فکر کرده است.
هوش مصنوعی: اسبان او خسته و ناتوان بودند و یکی از بندها را به پایش بستند.
هوش مصنوعی: آنها به قدری درگیر بودند که گویی زمان آنها را کاملاً درگیر کرده و از کار و زندگی بازداشته است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به تصویر کشیدن یک جنگجوی شجاع میپردازد که با آرامش و اطمینان بر روی اسبش سوار است و چون شیر به میدان نبرد حمله میکند. این بیان نشاندهندهی جرأت و قدرت است که در مواجهه با چالشها و دشمنان خود دارد.
هوش مصنوعی: قباد دلاور به شدت تلاش کرد و از شدت کینه و نفرت، مانند شاخهای از درخت دچار لرزش و تزلزل شده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، پس از اینکه او دشمنان زیادی را شکست و کشت، لشکر او به پیروزی رسید و از خود قدرت و تسلط نشان داد.
هوش مصنوعی: شخصی بر روی اسبی آرام سوار شد و به سوی کوهی رفت که پیکرهای از دشمنان در آنجا وجود داشت.
هوش مصنوعی: او به دنبال او حرکت کرد، اما در میان سپاه او را ندید.
هوش مصنوعی: از آن پس، او به لشکری که هر کس در آن مقام و جایگاه والایی دارد، چنین گفت:
هوش مصنوعی: بگیرید و آنها را در کنترل داشته باشید، زیرا ما از کنترل آنها بهرهمند خواهیم شد.
هوش مصنوعی: هرکسی از جمع ما که اسیر شود، در اینجا فرستاده میشود، چه جوان باشد و چه پیر.
هوش مصنوعی: از آنها باید فاصله بگیریم و دور شویم، زیرا این کار روش و منش کینهورزی را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی را پیدا کنید که از مسیر صحیح منحرف شده، با کینه و تعصب به او آسیب برسانید.
هوش مصنوعی: سواران از ایران، روم و ترکان به دام افتادهاند، و تعداد آنها به ده هزار میرسد.
هوش مصنوعی: دیگر از خستگی تیرها و خنجرها به حالتی نزار و بیپناه درآمدند، به گونهای که مانند انسانهای بیدست و بیپای و بیسر به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: از آن لشکر بینظیر و مشهور، هیچ کس قبل از قارن به میدان نرفت، جز سی هزار نفر.
هوش مصنوعی: سپس سپاه به سوی مغرب حرکت کرد و وقتی به نزدیکی کوه طارق رسید.
هوش مصنوعی: پردهی جدیدی از دامن کوه بالا رفته و برای یک هفته با آن گروه در آرامش به سر میبرد.
هوش مصنوعی: سواران جابلق را به سمت خودش فراخواند و هر کدام را بیشتر از دیگری تحسین کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواست نزد پادشاه برود، باید دیناری را به عنوان هدیه یا رشوه میداد تا بتواند به هدفش برسد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هر کس غذایی برای کوه بفرستد و چیزی به پرورش و رشد بدهد.
هوش مصنوعی: از آنجا طارق با اندوه و غم برخاست و بزرگان لشکرش نیز با او جمع شدند.
هوش مصنوعی: اینجا به تعداد بسیار زیادی سوارهنظام اشاره شده که در آن منطقه کوهستانی حضور دارند، و این تعداد به طور قابل توجهی زیاد است.
هوش مصنوعی: او میگفت هر کس که از پیش او میرود، بگوید که اینجا نمونهای از خورشید فرستاده شده است.
هوش مصنوعی: قباد، با دل شکسته و ناراحت، به در آمد و از داستانی که او را در به در کرده، سخن گفت.
هوش مصنوعی: از کمینکاری و باران تیر، بسیاری از دلیران به دام افتاده و اسیر شدند.
هوش مصنوعی: در دشت، سپاهی بزرگ به خاطر زخمهای ناشی از سر تیغ شخص کینهجو کشته شدهاند.
هوش مصنوعی: دل سلم و قارن به قدری غمگین و افسرده شد که انگار هر دو نفر به شدت ناراحت و بیحمیت شدهاند.
هوش مصنوعی: سلم جوان به قارن گفت: به چرخ زندگی نگاه کن و رفتار آن را ببین.
هوش مصنوعی: اگر روزهایی را با خوشحالی سپری کنی، باید آماده باشی که در برابر مشکلات و رنجها نیز دو برابر بیشتر روبهرو شوی.
هوش مصنوعی: پهلوان به شاهزاده گفت: "ای شاهزاد، دنیا همینطور است و چنین ساخته شده است."
هوش مصنوعی: این دنیا و زمانه هرگز مطابق با آرزوهای ما نمیچرخد؛ گاهی حالت خمیده و کمانی به خود میگیرد و گاهی به سرعت گذرای تیر مانند میشود.
هوش مصنوعی: دل شاه از این کار ناراحت نشود، زیرا به یقین هر کسی که زاده شده، روزی خواهد مرد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا کسی به سپاه بانگ بزند و بگوید ای دلیران شاه.
هوش مصنوعی: اگر کسی از دشمنان شما اسیر باشد، فرقی نمیکند که جوان باشد یا پیر، او را در اختیار دارید.
هوش مصنوعی: مواظب باشید که در یک بند نگه دارید، تا بدانید چه پیش میآید از چرخ بلند (زمان یا سرنوشت).
هوش مصنوعی: ما باید جوانان خود را در بند محبت دیگران قرار دهیم و از آنها مراقبت کنیم، همانطور که از اندوه و نگرانی پیران خود نیز غافل نمیشویم.
هوش مصنوعی: وقتی شمار کردند اسیران را، تعداد آنها به شش هزار نفر رسید که شامل افراد پیر و جوان بود.
هوش مصنوعی: نورچشمان دلیران، فرماندهان و جنگجویان نیرومند، که با لباسهای مقاوم و جنگی خود آماده نبرد هستند، پیش میروند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.