گنجور

 
۹۳۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳۰

 

... ورنه آسان است پشت پای بر دنیا زدن

از سبکروحی اگر بر دل گذاری بار خلق

می توانی همچو کشتی سینه بر دریا زدن ...

صائب تبریزی
 
۹۳۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳۶

 

... رشته امید ما را عقده مشکل زدن

حاصل سنگ از درخت بی ثمر بار دل است

از تهی مغزی است حرف سخت با مدخل زدن ...

صائب تبریزی
 
۹۳۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۰

 

... چشم بدمستت گرفتار عسس خواهد شدن

همچو بار طرح آخر ساعد سیمین تو

بار دوش و گردن اهل هوس خواهد شدن

آن لب میگون که آب خضر از وی می چکد ...

صائب تبریزی
 
۹۳۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۴

 

... چشم اگر داری که خواب سیر در منزل کنی

زیر هر بار گرانی دوش می باید شدن

در بهار نوجوانی عشق ورزیدن خوش است ...

صائب تبریزی
 
۹۳۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۶

 

... عاشق سیمین بران بی زر نمی باید شدن

نشکنی گر خویش را باری خودآرایی مکن

بت شکن گر نیستی بتگر نمی باید شدن

افسر آزادگان از ملک سر پیچیدن است

زیر بار منت افسر نمی باید شدن

لاغری آهوی وحشی را دعای جوشن است ...

صائب تبریزی
 
۹۳۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۷

 

... طالب دنیای بی حاصل نمی باید شدن

در نگارستان وحدت هر غباری محملی است

همچو مجنون محو یک محمل نمی باید شدن ...

... دعوی آزادگی بر طاق می باید گذاشت

چون صنوبر زیر بار دل نمی باید شدن

نشأه این باده مغز هوشمندی می خورد ...

صائب تبریزی
 
۹۳۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵۴

 

چند با من سرکش ای سرو روان خواهی شدن

چند بار از بی بری بر باغبان خواهی شدن

روزگار زلف طی شد خط به آخرها رسید ...

... از زمین چون ماه اگر بر آسمان خواهی شدن

آفتابت بر لب بام از غبار خط رسید

کی تو سنگین دل به صایب مهربان خواهی شدن

صائب تبریزی
 
۹۳۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵۵

 

... پیش عاشق از مروت نیست تنها آمدن

درد خونها خورد تا در سینه من بار یافت

در حریم عشق نتوان بی محابا آمدن

صایب از سنگین رکابی در سبکباری گریز

تا توانی همچو کف بیرون ز دریا آمدن

صائب تبریزی
 
۹۳۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵۸

 

... در فضای بحر با موج سبکرو بال زن

مطربان را پست کن از بار منت گل بچین

ساقیان را مست گردان رطل مالامال زن ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۰

 

... می توانی طالع ناساز ما را ساز کن

ناقه را ذوق حدی بر دارد از دل فکر بار

زیر بار غم منه دل را حدی آغاز کن

در رکاب برق دارد پای فیض صبحگاه ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۵

 

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن

از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد ...

... بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت

ایمنی خواهی ز اوج اعتبار اندیشه کن

نیست بی زهر پشیمانی حضور این جهان ...

... زخم می باشد گران شمشیر لنگردار را

زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن

فتنه در دنبال دارد اختر دنباله دار ...

... می توان از نبض پی بردن به احوال درون

مرد دریا نیستی در جویبار اندیشه کن

پشه با شب زنده داری خون مردم می خورد ...

... این زمین و آسمان گردی و دودی بیش نیست

از دخان صایب بیندیش از غبار اندیشه کن

صائب تبریزی
 
۹۳۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۸

 

... تا ز می پر توان کرد این قدح پر خون مکن

دست افسوس است بار سرو موزون زینهار

تا تو هم بی بر نگردی مصرعی موزون مکن ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۹

 

... چشم خواب آلود را در گوشه نسیان گذار

راه دوری پیش داری بار خود سنگین مکن

اشک خونین در قفا دارد وداع رنگ و بو ...

... آب صاف و تیره صایب دشمن آیینه است

سینه خود را غبارآلود مهر و کین مکن

صائب تبریزی
 
۹۳۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۶

 

... روی گرم از آتش سوزان نبیند عود من

گرم چون خورشید یک بار از در یاری درآ

سرمه ای شد چشم روزن ها ز آه و دود من ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۷

 

چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من

پسته خندان شود لب بسته از گفتار من ...

... چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن

گوهرافشانی کند چون کلک گوهربار من

در پس آیینه از خجلت نهان گردیده اند

طوطیان در روزگار کلک شکر بار من

عالمی بیدار شد از ناله ام گویا شده است ...

... رشته موج سراب از جوش گوهر بگسلد

آستین چون برفشاند ابر گوهربار من

بحر نتواند نفس دیگر ز جزر و مد کشید

گر چنین بر خود ببالد گوهر شهوار من

بر دل آزاده خود بار خود را بسته ام

نیست دوش هیچ کس چو سرو زیر بار من

چون نفس در دل نگردد عندلیبان را گره ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۹

 

... چون رگ کان نیست ممکن از گهر مفلس شود

هر رگ ابری که برخیزد ز دریا بار من

چون فلک سیر مه و اختر دلم را وا نکرد ...

... پنجه مرجان شود چون دست دریا رعشه دار

چون برآید ز آستین مژگان گوهربار من

از تب گرم است صایب شمع بر بالین مرا ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۳

 

... عینک دیگر شود بهر دل بینای من

گفتگوی سخت رویان بر دل من بار نیست

هیچ جا لنگر نمی گیرد به خود دریای من ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳۲

 

... یوسفی در هر نفس از چاه می آرد برون

رهروی کز کاروان یک بار دور افتاده است

خار را از پا به منزلگاه می آرد برون ...

صائب تبریزی
 
۹۳۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴۵

 

... خوشه را از هم جدا چون دانه سازد راه تنگ

یک سخن زان لب به چندین بار می آید برون

خون گل از خار دارد تیغ ها زیر سپر ...

... می رود آسان ولی دشوار می آید برون

خط ز هم می پاشد آخر زلف عنبربار را

از نیام این تیغ جوهردار می آید برون

مرغ زیرک کم فتد در حلقه دامی دو بار

برنگردد نغمه ای کز تار می آید برون ...

صائب تبریزی
 
۹۳۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۰

 

دیده خونبار می خواهد نسیم پیرهن

تشنه دیدار می خواهد نسیم پیرهن ...

... هر سحابی را دل از سرچشمه ای می نوشد آب

چشم طوفان بار می خواهد نسیم پیرهن

زان عبیر ناز کز زلف تو می ریزد به خاک ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۶۶
۴۶۷
۴۶۸
۴۶۹
۴۷۰
۶۵۵