گنجور

 
۸۰۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

... موج دریا کی به کامش خنجر طوفان شکست

در محبت کشتی ما تشنه ساحل نشد

اسیر شهرستانی
 
۸۰۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۲

 

... عشق موجی است که ساغر کش گرداب فناست

لب این بحر ز خمیازه ساحل بستند

جگر صید حرم سوز شهیدان وفا ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

سرکنم آوارگی منزل همان گیرم نبود

دل به دریا افکنم ساحل همان گیرم نبود

سینه ای بر تیر باران تغافل می دهم ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

... آسمان گو بعد از این شرمنده کینم شود

کی به ساحل چون حباب از بحر گردانم عنان

موج طوفان گر به جای خانه زینم شود ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۴

 

... بی خیالت کی دلم در سینه می گیرد قرار

چون صدف خالی شد از در موج ساحل می شود

هرکه پیش از نیستی گرد سبک روحی نشد ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۸

 

... چشم و دل را حسرت جاوید تاوان می دهد

اشک دریا دل کجا و ساحل دامان کجا

گریه ایم عرض تجمل در بیابان می دهد ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۵

 

... فکندم لنگر و کشتی شکستم

چه گوهرها کز این ساحل برآرم

زیک خواب پریشان می توانم ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۰

 

ز بی درد محبت حال اهل دل چه می پرسی

سراغ آب گوهر از نم ساحل چه می پرسی

ز دور افتادگی ره می توان بردن به کوی او ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۸

 

... ذوق آشوب خطر دیوانه ام دارد چو موج

نیستم خس بسته زنجیر ساحل چون شوم

من که از گرم اختلاطی های آتش زنده ام ...

اسیر شهرستانی
 
۸۱۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

... تکیه چون صورت به دیوار قفس باشد مرا

کشتی خود را به ساحل می رسانم همچو موج

گر ازین دریا حبابی همنفس باشد مرا ...

سیدای نسفی
 
۸۱۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

... وصل نزدیکان خود را عشق اندازد به دور

ساحل از همسایگی سیلی خورد دریا شود

دیده خود سرخ می سازند ارباب طمع ...

سیدای نسفی
 
۸۱۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

... نظر بر سفره منعم ندارد مفلس قانع

ز دریا شکوه هرگز بر لب ساحل نمی باشد

تحمل می کند اهل رضا تحقیر گردون را ...

سیدای نسفی
 
۸۱۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

... سیدا گوهر اگر در بحر تکلیفم کند

بوسه ها چون موج از لبهای ساحل می کنم

سیدای نسفی
 
۸۱۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

... سیدا در جوی ارباب مروت نم نماند

خاک می لیسد به ساحل کشتی دریاییم

سیدای نسفی
 
۸۱۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - عزیمت نمودن خان فردوس مکان حضرت سبحانقلی خان از ولایت بخارا به طوف مزار فیض آثار حضرت شاه نقشبند و از آنجا به ولایت بلخ متوجه شدن

 

... گهر بیضه غاز و مرغابیش

کف حاتم از ساحلش متهم

توان گفت او را محیط کرم ...

... چو شه بر لب آب منزل گرفت

فلک کشتی خود به ساحل گرفت

چو گردید آتش به آن شه مکان ...

سیدای نسفی
 
۸۱۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... ز طوفان حوادث فیض عجزت ایمنی بخشد

شکستن می برد جویا به ساحل کشتی دل را

جویای تبریزی
 
۸۱۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

... گر سراپا دست و پای سعی گردی همچو موج

دور می اندازد از پهلوی خود ساحل ترا

خاطرت را فیض بخشش بشکفاند باغ باغ ...

جویای تبریزی
 
۸۱۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

... شکستن را نشاید غیر فرد انتخاب اینجا

سحر موجی است کز دریای عشق افتاده بر ساحل

گهر را مهره گل بشمرد هر قطره آب اینجا ...

جویای تبریزی
 
۸۱۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

از عکس تو شد گرم طپش تا دل دریا

گوهر شده تبخال لب ساحل دریا

اشکم چو نهد قطره زنان روی سوی بحر ...

جویای تبریزی
 
۸۲۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

... مده در موج خیز غم عنان صبر را از کف

به ساحل می رسد هر کس نبازد لنگر خود را

میفکن بر زبان سخت گویان خویش را جویا ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۶۰