گنجور

 
سیدای نسفی

داغ هر جا گل کند پا تکیه دل می کنم

برق هر جا خانه روشن کرد منزل می کنم

مرغ دور از آشیانم از تپیدن مانده ام

خواب آسایش به زیر تیغ قاتل می کنم

مرده خود را به پای شمع امشب دیده ام

خویش را در مشهد پروانه بسمل می کنم

می نهم چون آسیا در دامن اهل طلب

هر چه از سرگشتگی امروز حاصل می کنم

می خورم از عکس خود بر چهره چندین پشت دست

تا به آن آئینه رو خود را مقابل می کنم

بر تن خود جامه فتح از فلک دارم امید

ساده لوحم دست بر دامان سایل می کنم

سیدا گوهر اگر در بحر تکلیفم کند

بوسه ها چون موج از لبهای ساحل می کنم