گنجور

 
اسیر شهرستانی

گر شبی یاد تو دور از جان غمگینم شود

خواب سنگین همچو شمع کشته بالینم شود

همچو آب از جوهر تیغت روان سازم سبق

تا زبانت آشنای حرف تحسینم شود

از دم تیغ تو احیای شهادت کرده ام

آسمان گو بعد از این شرمنده کینم شود

کی به ساحل چون حباب از بحر گردانم عنان

موج طوفان گر به جای خانه زینم شود

گر نسازم تازه ایمان را به یاد او اسیر

عشق خصم بت‌پرستی‌های دیرینم شود