گنجور

 
۷۸۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۳

 

... ز بحر بی کنار است این نواها

کی می غرد به موج از بی کناری

مولانا
 
۷۸۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹

 

... چو دریای عتاب تو بجوشد

برآید موج طوفان از تنوری

چو گردون قبول تو بگردد ...

مولانا
 
۷۸۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۶

 

... وی است دریای آتش من شراری

ورا دیدم چو بحری موج می زد

و جان من ز بحر او بخاری ...

مولانا
 
۷۸۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۴

 

... ای بحر محیط سخت می جوشی

وی موج چه بی قرار می آیی

مولانا
 
۷۸۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۷

 

... کشتی شکسته را کی راند

جز آب به موج بی قراری

کشتیبان شکستگان است ...

مولانا
 
۷۸۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۲

 

... ابر نیسان خود چه باشد نزد بحر فضل او

قاف تا قاف از میش خود موج طوفانیستی

آفتاب و ماه را خود کی بدی زهره شعاع ...

مولانا
 
۷۸۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۵

 

... من نه عاشق بودمی من کارافزا بودمی

گر نه موج عشق شمس الدین تبریزی بدی

کو مرا بر می کشد در قعر دریا بودمی

مولانا
 
۷۸۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۸

 

... چون ز پیش رشته ای در لعل چون آتش بتافت

موج زد دریای گوهر از میان خاره ای

این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد ...

مولانا
 
۷۸۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۰

 

... کوه را و سنگ را بگداختی بگداختی

بود در بحر حقایق موج ها در موج ها

بر سر آن بحر جان می باختی می باختی ...

مولانا
 
۷۹۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۳

 

... ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی

جان همی تابید از نور جلالت موج موج

ز آنک تو در بحر جان دریا و گوهر داشتی ...

مولانا
 
۷۹۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۷

 

... کز سر سودا نداند پستی از بالاییی

موج سودا و جنونی کز هوای او بخاست

بر سر آن موج چون خاشاک من هرجاییی

عقل پابرجای من چون دید شور بحر او ...

مولانا
 
۷۹۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۴

 

... ظهر السکر علینا لحبیب متوار

سخنی موج همی زد که گهرها بفشاند

خمشش باید کردن چو در اینش نگذاری

مولانا
 
۷۹۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰

 

... نه دو قطره آب بودی که سفینه ای و نوحی

به میان موج طوفان چپ و راست می دوانی

چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت ...

مولانا
 
۷۹۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۷

 

... چو صفات حسن ایزد عرقت به بحر ریزد

دو هزار موج خیزد تو چنین شکر چرایی

چو دو زلف توست طوقم ز شراب توست شوقم ...

مولانا
 
۷۹۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۴

 

... ملکی درون سبع مثانی نهاده ای

زیر سواد چشم روان کرده موج نور

و اندر جهان پیر جوانی نهاده ای ...

مولانا
 
۷۹۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۵

 

... جمله قراضه اند چو کان است آن یکی

دل موج می زند ز صفاتش ولی خموش

زیرا فزون ز شرح و بیان است آن یکی ...

مولانا
 
۷۹۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۶

 

... ای مه لاغرشده بر چه سحر عاشقی

ای دل دریاصفت موج تو ز اندیشه هاست

هر دم کف می کنی بر چه گهر عاشقی ...

مولانا
 
۷۹۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۳

 

... ز عشق جیب دریدی در ابتدای جنونی

شکست کشتی صبرم هزار بار ز موجت

سری برآر ز موجی که موج قلزم خونی

که خون بهینه شرابست جگر بهینه کبابست ...

مولانا
 
۷۹۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۱

 

... حرام باد حیاتت که جان حطب نکنی

اگر چه موج سخن می زند ولیک آن به

که شرح آن به دل و جان کنی به لب نکنی

مولانا
 
۸۰۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۳

 

... بیا به دعوت شیرین ما چه می شوری

حیات موج زنان گشته اندر این مجلس

خدای ناصر و هر سو شراب منصوری ...

مولانا
 
 
۱
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۲۶۳