مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۳
... ز بحر بی کنار است این نواها
کی می غرد به موج از بی کناری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹
... چو دریای عتاب تو بجوشد
برآید موج طوفان از تنوری
چو گردون قبول تو بگردد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۶
... وی است دریای آتش من شراری
ورا دیدم چو بحری موج می زد
و جان من ز بحر او بخاری ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۴
... ای بحر محیط سخت می جوشی
وی موج چه بی قرار می آیی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۷
... کشتی شکسته را کی راند
جز آب به موج بی قراری
کشتیبان شکستگان است ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۲
... ابر نیسان خود چه باشد نزد بحر فضل او
قاف تا قاف از میش خود موج طوفانیستی
آفتاب و ماه را خود کی بدی زهره شعاع ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۵
... من نه عاشق بودمی من کارافزا بودمی
گر نه موج عشق شمس الدین تبریزی بدی
کو مرا بر می کشد در قعر دریا بودمی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۸
... چون ز پیش رشته ای در لعل چون آتش بتافت
موج زد دریای گوهر از میان خاره ای
این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۰
... کوه را و سنگ را بگداختی بگداختی
بود در بحر حقایق موج ها در موج ها
بر سر آن بحر جان می باختی می باختی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۳
... ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی
جان همی تابید از نور جلالت موج موج
ز آنک تو در بحر جان دریا و گوهر داشتی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۷
... کز سر سودا نداند پستی از بالاییی
موج سودا و جنونی کز هوای او بخاست
بر سر آن موج چون خاشاک من هرجاییی
عقل پابرجای من چون دید شور بحر او ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۴
... ظهر السکر علینا لحبیب متوار
سخنی موج همی زد که گهرها بفشاند
خمشش باید کردن چو در اینش نگذاری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰
... نه دو قطره آب بودی که سفینه ای و نوحی
به میان موج طوفان چپ و راست می دوانی
چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۷
... چو صفات حسن ایزد عرقت به بحر ریزد
دو هزار موج خیزد تو چنین شکر چرایی
چو دو زلف توست طوقم ز شراب توست شوقم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۴
... ملکی درون سبع مثانی نهاده ای
زیر سواد چشم روان کرده موج نور
و اندر جهان پیر جوانی نهاده ای ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۵
... جمله قراضه اند چو کان است آن یکی
دل موج می زند ز صفاتش ولی خموش
زیرا فزون ز شرح و بیان است آن یکی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۶
... ای مه لاغرشده بر چه سحر عاشقی
ای دل دریاصفت موج تو ز اندیشه هاست
هر دم کف می کنی بر چه گهر عاشقی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۳
... ز عشق جیب دریدی در ابتدای جنونی
شکست کشتی صبرم هزار بار ز موجت
سری برآر ز موجی که موج قلزم خونی
که خون بهینه شرابست جگر بهینه کبابست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۱
... حرام باد حیاتت که جان حطب نکنی
اگر چه موج سخن می زند ولیک آن به
که شرح آن به دل و جان کنی به لب نکنی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۳
... بیا به دعوت شیرین ما چه می شوری
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری ...