گنجور

 
۷۴۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱

 

... از طلب گوهر گویای عشق

موج زند موج چو دریا دلم

روز شد و چادر شب می درد ...

مولانا
 
۷۴۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۱

 

... جان گر همی لرزد از او صد لرزه را می ارزد او

کو دیده های موج جو در قلزم زخار من

من تا قیامت گویمش ای تاجدار پنج و شش ...

مولانا
 
۷۴۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۶

 

... در بحر تو رقصان شده خاشاک نقش مرد و زن

خاشاک اگر گردان بود از موج جان از جا مرو

سرنای خود را گفته تو من دم زنم تو دم مزن ...

مولانا
 
۷۴۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۳

 

... چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من

جانب بحر رو کز او موج صفا همی رسد

غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من

آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام

یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من ...

مولانا
 
۷۴۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۹

 

... بحر نگر نهنگ بین بحر کبودرنگ بین

موج نگر که اندر او هست نهنگ آتشین

شکل نهنگ خفته بین یونس جان گرفته بین ...

مولانا
 
۷۴۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۶

 

... چو او را پی کنی در دم چو کشتی ره رود بی پا

ز موج بحر بی پایان نبرد بادبان دین

مولانا
 
۷۴۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۴

 

... دل دریا ز بیم و هیبت ما

همی جوشد ز موج و از طپیدن

که سنگین اگر آن زخم یابد ...

مولانا
 
۷۴۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۱

 

... بنشست خرد میانه خون

بر فرق گرفت موج خونش

می برد ز هر سوی به بی سون ...

مولانا
 
۷۴۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۴

 

... برفزوده ست از مکان و لامکان ای عاشقان

ما مثال موج ها اندر قیام و در سجود

تا بدید آید نشان از بی نشان ای عاشقان ...

مولانا
 
۷۵۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۴

 

... مست او اندر میان جمله مستان نازنین

اندر آن موجی که خاصان بر حذر باشند از آن

اندر آن موج خطر او خفته استان نازنین

مولانا
 
۷۵۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۸

 

... چون نه ای بحری به بحر اندر مشو

قصد موج و غره دریا مکن

ور کنی پس گوشه کشتی بگیر ...

مولانا
 
۷۵۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹

 

... ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن ...

مولانا
 
۷۵۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۸

 

با رخ چون مشعله بر در ما کیست آن

هر طرفی موج خون نیم شبان چیست آن

در کفن خویشتن رقص کنان مردگان ...

مولانا
 
۷۵۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۲

 

... چند بگوید لبم راز شهنشاه من

رو سوی بحری کز او هر نفسی موج موج

آمد و اندرربود خیمه و خرگاه من ...

مولانا
 
۷۵۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۳

 

... چو تشنه ای دود استاخ بر لب دریا

نه موج تیغ برآرد ببردش گردن

غلام سوسنم ایرا که دید گلشن تو ...

مولانا
 
۷۵۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۴

 

... بگو برای خدا زود ای رسول امین

که غرق آبم و آتش ز موج دیده و دل

مرا چه چاره نوشت او که چاره تو همین ...

مولانا
 
۷۵۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۹

 

... سوره هل اتی بخوان نکته لافتی بگو

خیمه جان بر اوج زن در دل بحر موج زن

مشک وجود بردران ترک دو سه سقا بگو ...

مولانا
 
۷۵۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۵

 

... بسیار بگردیده احوال سفر برگو

در کشتی و دریایی خوش موج و مصفایی

زیری گه و بالایی ای زیر و زبر برگو ...

مولانا
 
۷۵۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۵

 

... بازگویی او کجا درگاه او را باب کو

باش تا موج وصالش دررباید مر تو را

غیب گردی پس بگویی عالم اسباب کو ...

مولانا
 
۷۶۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۰

 

... خامش کن ای شیرین لقا رو مشک بربند ای سقا

زیرا نگنجد موج ها اندر سبو و بلبله

مولانا
 
 
۱
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۲۶۳