گنجور

 
مولانا

بیا بیا که ز هجرت نه عقل ماند نه دین

قرار و صبر برفته‌ست زین دل مسکین

ز روی زرد و دلِ درد و سوز سینه مپرس

که آن به شرح نگنجد بیا، به چشم ببین

چو نان پخته ز تاب تو سرخ رو بودم

چو نانِ ریزه کنونم ز خاک ره برچین

چو آینه، ز جمالت خیال‌چین بودم

کنون تو چهرهٔ من زرد بین و چینْ بَرچین

مثال آبم در جوی کژ روان چپ و راست

فراق از چپ و از راستم گشاده کمین

به روز و شب چو زمین رو بر آسمان دارم

ز روی تو که نگنجد در آسمان و زمین

سحر ز درد نوشتیم نامه پیش صبا

که از برای خدا ره سوی سفر بگزین

اگر سر تو به گل در بود مشوی بیا

وگر به خار رسد پا به کندنش منشین

بیا بیا و خلاصم ده از بیا و برو

بیا چنانک رهد جانم از چنان و چنین

پیام کردم کای تو پیمبر عشّاق

بگو برای خدا زود ای رسول امین

که غرق آبم و آتش ز موج دیده و دل

مرا چه چاره؟ نوشت او که چارهٔ تو همین

نشست نقش دعایم به عالم گردون

کجاست گوش نمازی که بشنود آمین

هزار آینه و صد هزار صورت را

دهم به عشق صلاح جهان صلاح الدین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۰۸۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

ترنج بیدار اندر شده به خواب گران

گل غنوده برانگیخته سر از بالین

هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت

سر از دریچه زرین برون کند چو نگین

عنصری

بخار دریا بر اورمزد و فروردین

همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین

ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر

ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین

بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا

[...]

فرخی سیستانی

همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمین

همی ستاند سنبل ولایت نسرین

بنفشه و گل ونسرین و سنبل اندر باغ

به صلح باید بودن چو دوستان، نه بکین

میان ایشان جنگی بزرگ خواهد خاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین

نشان غالیه اندر میان غالیه دان

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین

بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین

مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست

حدیث کردن شیرین او به از شیرین

اگر بچین بنگارند نقش چهره او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه