گنجور

 
مولانا

شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین

بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین

بر سران و سروران صد سر زیاده جاه او

در میان واصلان لطف رحمان نازنین

او به اوصاف الهی گشته موصوف کمال

بر سریر و بر سران تخت سلطان نازنین

بزم را از وی جمال و رزم را از وی جلال

هم به بزم و هم به رزم لطف کیهان نازنین

پیش او بنهاد مفتاح خزاین‌های خاص

کرده از عشق و محبت‌هاش یزدان نازنین

در میان صد هزاران ماه او تابان چو خور

وصف او اندر میان وصف شاهان نازنین

آنک خاک پاش شد او بر سران شد سرفراز

مست او اندر میان جمله مستان نازنین

اندر آن موجی که خاصان بر حذر باشند از آن

اندر آن موج خطر او خفته استان نازنین