گنجور

 
۷۲۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۲

 

... چشمش اندر زیر مژگان و دلش در بر نهان

سوسن اندر جوشن است و لؤلؤ اندر لاله برگ

نرگس اندر سوزن است و آهن اندر پرنیان ...

امیر معزی
 
۷۲۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۳

 

... که خانه گرم و مغنی خوش است و یار جوان

گر از بنفشه و لاله زمین باغ تهی است

ز هر دو هست بدل زلف و چهره جانان

چو زلف و چهره او هست بیهده چه خوریم

غم بنفشه سیراب و لاله نعمان

به ماه دی ز خم زلف و رنگ چهره او ...

امیر معزی
 
۷۲۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۶

 

... هر سحرگاه آن همی کوکب فرستد سوی این

هر شبانگاه این همی لاله فرستد سوی آن

بنگر اندر سبزه زار و یاسمینش برکنار

بنگر اندر لاله زار و شنبلیدش در میان

آن یکی چون جام مینا در میان لاجورد ...

امیر معزی
 
۷۲۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۱

 

... گنج حکمت زیر دست و اسب دولت زیر ران

تا که از باد بهاری تازه گردد لاله زار

تا که از باد خزانی تیره گردد گلستان

باد طبع مادحت چون لاله زار اندر بهار

باد روی حاسدت چون گلستان اندر خزان

بزم تو چون باغ و رامشگر در او چون عندلیب

ساقیان چون لاله و نسرین و می چون ارغوان

بر سپهر نیکبختی شمس عقلت بی زوال ...

امیر معزی
 
۷۲۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۳

 

... بی قامت تو میدان بی سرو بود بستان

از تازگی و سرخی لاله است تو را چهره

وز روشنی و پاکی لولوست تو را دندان

لؤلؤ نشنیدم من در بسد نوش آگین

لاله نشنیدم من در سنبل مشک افشان

صورتگر چینستان بر خط تو دارد سر ...

امیر معزی
 
۷۲۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۴

 

... وآنجا که صید جویی در خون گور و آهو

کهسار و دشت و وادی گردد چون لاله زاران

از بهر آنکه باشد نخجیر خنجر تو ...

امیر معزی
 
۷۲۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۰

 

... تا بروید به باغ سوسن وگل

لاله و شنبلید و آذریون

بر تو فرخنده باد عید و بهار ...

امیر معزی
 
۷۲۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۶

 

... اسیر آن خط مشکین شد این دل مسکین

رخش گل است و لبش لاله از لطافت و نور

خطش چو سنبل و زلفش بنفشه از خم و چین

زمانه خواست مگر کز بنفشه و سنبل

به گرد لاله و گرد گلش بود پرچین

کجا نهان شود از من رخ چو پروینش ...

امیر معزی
 
۷۲۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۹

 

... آن زمین لانه رنگ کرد از خون

وین پر از لاله کرد روی زمین

راغ از آن پر عقیق و مرجان شد ...

امیر معزی
 
۷۳۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۰

 

... تا بیاراید به فروردین فرخ باغ و راغ

از گل و از لاله و از سوسن و از یاسمین

عاشقان سازند با خوبان بهر جایی قرار ...

امیر معزی
 
۷۳۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۷

 

... زخانه های چگل برگزیده چون تکسین

همیشه تا گل و نسرین و لاله هر سالی

شود به باغ شکفته به ماه فروردین

شکفته باد به باغ بقا و دولت تو

ز جاه عز و شرف لاله و گل و نسرین

قبول و حشمت و اقبال شهریار تورا ...

امیر معزی
 
۷۳۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۲

 

... نه راغ را اثرست از شکوفه و نسرین

نه هست لاله کوهی پلنگ را بستر

نه هست سوسن حمری تذرو را بالین ...

امیر معزی
 
۷۳۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۳

 

... مراست قامت و روی از غم تو پر خم و چین

توراست پرچین از ساج گرد لاله ستان

مراست گرد گل زرد عاج گون پرچین ...

امیر معزی
 
۷۳۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۶

 

... طلایه حشم توست نرگس و سوسن

کتابه علم توست لاله و نسرین

زمین شد از نفست پربخار مشک و بخور ...

امیر معزی
 
۷۳۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۷

 

... در این بهشت درختی است اصل او زرین

بر آن درخت ز یاقوت لاله وگلنار

بر این درخت زکافور سوسن و نسرین ...

امیر معزی
 
۷۳۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۳۵

 

... بشکفته باد شاها بزم تو تا قیامت

خرم چو لاله زاری زیبا چوگلستانی

بادی چنین که بودی شایسته کامکاری ...

امیر معزی
 
۷۳۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۱

 

... من چنان دانم همی کز خون نخجیر حلال

کوهسار و دشت را چون لاله زاری کرده ای

ای خداوندی که بخت توست بر گردون سوار ...

امیر معزی
 
۷۳۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۴

 

... تار تبت حلقه حلقه بر جهاز ششتری

لاله گون روی تو دارد دیده من لاله گون

چنبر زلف تو دارد قامت من چنبری ...

امیر معزی
 
۷۳۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۹

 

... بندگان خویش را ویحک نبخشایی همی

از تپانچه کرده روی لاله گون نیلوفری

گشت سرو اندر فراق تو خمیده چون کمان ...

امیر معزی
 
۷۴۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۸

 

... زنند نعره همی کبک و فاخته همه شب

ز عشق لاله کوهی و سرو بستانی

دهان لاله چو از ژاله پر شود گویی

که در عقیق یمانی است در عمانی ...

امیر معزی
 
 
۱
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۳۶۲