گنجور

 
امیر معزی

شاها به خدمت آمد فرخنده مهرگانی

وز فرخی و شادی آورد کاروانی

گر جشن مهرگان نیست امروز پس چه باشد

از عدل توست ما را امروز مهرگانی

دیدار توست ما را روشن چو آفتابی

ایوان توست شاها عالی چو آسمانی

فرّ تو هست‌ گویی در هر سری چو چشمی

مهر تو هست گویی در هر تنی چو جانی

گردون چو تو نیارد در ملک شهریاری

گیتی چو تو نبیند بر خلق مهربانی

ای بر حصار دولت عدل تو کوتْوالی

وی در سرای شاهی تیغ تو پاسبانی

آن کیست کاو به شاهی بر تو کند کمینی

وان کیست کاو به مردی بر توکشد کمانی

بی‌حکم تو نغرد شیری به مرغزاری

بی‌ امر تو نپرّد مرغی ز آشیانی

گر اهل مصر بینند از تیغ تو خیالی

ور قوم روم یابند از تیر تو نشانی

در مصرکس نبیند خصمی و بدسگالی

در روم‌ کس نیابد دونی و بدگمانی

از درگهت غلامی وز حاسدت سپاهی

از لشکرت سواری وز دشمنت جهانی

هر نصرتی و فتحی کز تو شود مهیا

در چشم بدسگالت تیری است یا سنانی

هر کس‌ که سرکشیدست از خطّ طاعت تو

صد درد بیش دارد زیر هر استخوانی

از خدمت تو سودست ای شاه بندگان را

هرگز نبود کس را در خدمتت زیانی

اجرام آسمان را گشته است همت تو

فرخنده رازداری پیروز ترجمانی

شاها خدایگانا از گفتن مدیحت

پر عنبرست و گوهر پیش تو هر دهانی

از فر دولت تو نشگفت اگر ببارد

عنبر ز هر دهانی گوهر زهر زبانی

بشکفته باد شاها بزم تو تا قیامت

خرّم چو لاله‌زاری زیبا چوگلستانی

بادی چنین که بودی شایسته کامکاری

بادی چنین که هستی شایسته کامکاری

تا ‌هست بخت و دولت هرگز مباد غایب

بخت از بر تو روزی دولت زتو زمانی

 
 
 
امیر معزی

فرخنده باد و میمون بر شاه عیدِ اَضحی

سلطان جلال دولت خسرو معزّ دنیی

شاهی که بنده دارد افزون ز صدهزاران

هر یک به جاه و حشمت چون‌ کیقباد و کسری

شاهی که شخص دشمن پاره شود ز تیغش

[...]

مجیرالدین بیلقانی

صبح است و باده حاضر می ده که کم در افتد

وقتی بدین لطیفی کاری بدین تمامی

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
خاقانی

از روی تو فروزد شمع سرای عیسی

وز عارض تو خیزد نور شب تجلی

ای صید دام حسنت شیران روز میدان

وی مست جام عشقت مردان راه معنی

آتش پرست رویت جان هزار زردشت

[...]

سلمان ساوجی

برخاست رای هندو از ملک شام بنشست

سلطان نیمروزی در چین پادشاهی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه