عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۱) حکایت اسکندر و کلمات حکیم بر سر او
... حکیمی بر سر خاکش چنین گفت
که شاها تو سفر بسیار کردی
ولیکن نه چنین کین بار کردی ...
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه
... بسا راحت که آمد زو بروحم
تمامست از سفر این یک فتوحم
ز بیم مرگ آب زندگانی ...
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۵) حکایت جبریل با یوسف علیهما السلام
... چو کارت با خود افتادست پیوست
سفر در خویش کن بی پای و بی دست
اگر در خویشتن یک دم بگردی ...
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۸) حکایت ابرهیم ادهم در بادیه
... که ما را سوی کعبه عزم افتاد
همه پیش از سفر با هم نشسته
بخاموشی گزیدن عهد بسته ...
... چو ما از خضر استقبال دیدیم
ازین نیکو سفر اقبال دیدیم
بجان ما چون این خاطر درآمد ...
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۵ - حکایت
... ز کوه قاف جسمانی گذر کن
به دار الملک روحانی سفر کن
تو مرغ آشیان آسمانی ...
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم
... که ای مهتر ازین زندان گذر کن
بدارالملک روحانی سفر کن
که بسیار انبیاء و مرسلین اند ...
... سپه سالار موجودات آمد
چو در نه پرده نیلی سفر کرد
ورای پرده غیبی گذر کرد ...
عطار » اسرارنامه » بخش چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعه
... صدف را لؤلؤی لالا شدی تو
تو ناکرده سفر گوهر نگردی
چو خاکستر شدی اخگر نگردی
سفر کردی ز دریا سوی عنصر
سفر ناکرده قطره کی شود در
نخستین قطره باران سفر کرد
و از آن پس قعر دریا پر گهر کرد ...
... ز زیر تشت پر زر با سرآید
چو برگ تود از موضع سفر کرد
ز دیبا و ز اطلس سر به در کرد
سفر را گر نه این انجام بودی
فلک را یک نفس آرام بودی
سفر را گر چنین قدری نبودی
مه نو از سفر بدر ی نبودی
الا ای نیک یار تند مستیز ...
... ز پیشان گر نظر بر تو نبودی
ز سوی تو سفر بر تو نبودی
ولی چون نور پیشان رهبر تست ...
عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
... در آتش افکند دور فلکشان
سفر اینست و راه این و قرار این
ز خود بگذر که کار اینست و بار این
دریغا کاین سفر را دستگه نیست
به تاریکی در افتادیم و ره نیست ...
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱ - المقاله التاسعه عشر
... جهان بی وفا جز ره گذر نیست
ترا چندین تحمل در سفر نیست
خردمندا تو جانی و تنی آی ...
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۳ - الحکایه و التمثیل
زنی بد پارسا شویش سفر کرد
نه شویی و نه برگی داشت در خورد ...
عطار » خسرونامه » بخش ۱۴ - آغاز داستان
... بحق چون شهریار بحر و بر بود
گهش در بحر و گه در بر سفر بود
بصدق آمد جهان جان مطیعش ...
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
... چه باد از هرچه گویم زودتر شد
بدریا رفت و در دریا سفر کرد
وزانجا نیز بر صحرا گذر کرد ...
... درون رفتند ودریا را بریدند
بآخر چون سفر کردند در روم
طریق قصر گل کردند معلوم ...
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
... بروم آی و ز هر سویی خبر جوی
مشو چون ره نمیدانی سفر جوی
چو خسرو آن سخن بشنود از شاه ...
عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه
... چهل روزه چنین کشتی برانده
چه کردی گر نکردی آن سفر شاه
که بود آبشخور و روزیش در راه ...
عطار » خسرونامه » بخش ۶۰ - در صفت موی
... برون آیم چو موی از پوست با تو
چومویت مشکبار آمد سفر کن
سحرگه بر صبامویی گذر کن ...
عطار » خسرونامه » بخش ۶۱ - رسیدن نامۀ گل بخسرو
... بپیش شاه چین شد خادم آنگاه
سفر کردن اجازت خواست از شاه
بشه گفتا شریکی داشتم من ...
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
... بدو گفتا چه افتادت خبرگوی
زبان بگشای و احوال سفر گوی
چه بودت کاینچنین فرسوده گشتی ...
عطار » خسرونامه » بخش ۶۷ - باز رفتن بسر قصّه
... قدم در راه نه استادگی چیست
سفر در پیش گیر افتادگی چیست
برو چندانکه چون محبوب گردی ...
... بزودی از دلت بردارم این بار
هم اندر روز آهنگ سفر کرد
یکایک لشکر خود را خبر کرد ...
عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو
... برون پری شوی مرغی دلارام
چو جعفر این سفر گرهست رایت
بود بی دست و پایی دست و پایت
چو پروانه درین ره ترک جان کن
سفر بی پا و سر چون آسمان کن
چرا تو کشته نفس و هوایی ...
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۸
در بادیهای که پا ز سر باید کرد
هر روز سفر نوع دگر باید کرد
ایمان برود اگر بخواهی استاد
جان گم گردد اگر سفر باید کرد