شنیدستم من از پیر خردمند
جوانی در مغاک کوه الوند
گرفته گوشهای بی توشه و نوش
چو مرد حیدری گشته نمدپوش
چو سیمرغ از پس کوه قناعت
قرین در وحدت و دور از جماعت
ز ناپاکی خود دل پاک شسته
ز خود برخاسته در خود نشسته
ولیکن خدمت پیران نکرده
ز استاد خرد سیلی نخورده
به خود میرفت راه بینهایت
نباشد پادشاهی بی ولایت
ببردش خواهرش هر روز نانی
همیکردی به نانی زندگانی
به خواهر گفت روزی ای مرا جان
برو زین بیشتر ما را مرنجان
عنایت کرد با من لطف یزدان
حوالت کرد خدمت را به رضوان
همی آرد به من حلوا و نانم
روان از مطبخ دارالجنانم
جواب پیر بین با خود چه گفتهست
مگر دیوش به دام خود گرفتهست
به پیر وقت گفتند این حکایت
که دانم در شکست و در شکایت
بسی با او بکرد ابلیس تلبیس
به کار آمد کنون تلبیس ابلیس
اشارت کرد مرد نیک را پیر
برو آنجا ز سر تا پای او گیر
بگو ای با همه وی از همه فرد!
سلامت میکند پیر ای جوانمرد
بسی گشتی تو تا گشتی بهشتی
رفیقان را ز یاد خود بهشتی
خداوندت بسی برگ و نوا داد
نصیب ما بده ز آنچت خدا داد
به خادم داد یکتا نان و حلوا
برون حلوا درونش پر ز بادا
چو مرد آورد پیش پیر رهبین
نجاست بود حلوا نانش سرگین
هر آنکس کاو ندارد پیر رهبر
بود همراه شیطانش به ره در
اگر خواهی که با تدبیر گردی
به گرد آسمان پیر گردی
جوانی کاو ببوسد پای پیران
به پیری دست بوسندش امیران
به خود ره رفتن نادیده جهل است
به ره رفتن بهراه رفته سهل است
درخت بیشه میوه بر نیاید
بود رعنا ولی خوردن نشاید
درخت باغبان پرورده را بین
که شکل خوب دارد بار شیرین
تنت قافست و جانت هست سیمرغ
ز سیمرغی تو محتاجی به سی مرغ
حجاب کوه قافت آرد و بس
چو منعت میکند یک نیمه شو پس
به جز نامی ز جان نشنیدهای تو
وجود جان خود تن دیدهای تو
همه عالم پر از آثار جان است
ولی جان از همه عالم نهان است
تو سیمرغی ولیکن در حجابی
تو خورشیدی ولیکن در نقابی
ز کوه قاف جسمانی گذر کن
به دارالملک روحانی سفر کن
تو مرغ آشیان آسمانی
چو بازان مانده دور از آشیانی
چو زاغان بر سر مُردار مردی
ز صافی گشته خرسندی به دُردی
چو بازان باز کن یک دم پر و بال
برون پر زین قفس وین دام آمال
چو بازان ترک دام و دانه کردی
قرین دست او شاهانه کردی
بپری بر فلک زین تودهٔ خاک
همی گردی تو با مرغان در افلاک
وگرنه هر زمان بی بال و بی پر
چو مرغ هر دری گردی به هر در
گهی در آب گردی همچو ماهی
گهی چون آب باشی در تباهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، غلامی به بیان داستان جوانی میپردازد که در گوشهای ازکوه الوند زندگی میکند، بدون توشه و در حالی که به دوری از جامعه، در جستجوی حقیقت و وحدت است. او در دل خود از ناپاکیها پاک شده و به درون خود نگریسته، اما هنوز به خدمت پیران و حکمتهای آنها توجهی نکرده است.
این جوان هر روز خواهرش برای او نان میآورد و در تلاش است تا به خرمودن و رهایی برسد. ولی وقتی به پیر خردمند خبر میدهند، پیر متوجه میشود که آن جوان در گرفتار شدن به وسوسههای شیطانی است. پیر او را میفرستد تا پیامی برای جوان بفرستد، به او یادآوری میکند که هیچکس بدون راهنما نمیتواند به کمال برسد و باید به خدمت کسانی که آگاهترند برود.
شعر در ادامه تشبیهات و آموزههای عمیقتری را با هدف بیدار کردن انسانها از جهل و غفلت بیان میکند. در نهایت، اشاره میکند که هر فردی باید از قید و بندهای نفسانی رها شود تا به سرنوشت و مقام واقعی خود برسد، چون انسان دارای روحی بزرگ و قابلیتهای عالی است و میتواند با غلبه بر محدودیتها و ناملایمات، به آسمانها پرواز کند.
هوش مصنوعی: روزی از یک شخصیت دانا و باتجربه شنیدم که جوانی در دره کوه الوند به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در گوشهای نشسته و بدون هیچ توشهای، مانند مردی از دلیران که به لباس نمدی پوشیده است، احساس میکند.
هوش مصنوعی: مثل سیمرغ که از پشت کوه قناعت به وحدت دست یافته و از جمعیت جدا شده است.
هوش مصنوعی: از ناپاکیها دل را پاک کرده، از خود فاصله گرفته و به درون خود رفته است.
هوش مصنوعی: اما کسی که به بزرگترها خدمت نکند و از آموزههای استادان بهرهنگیرد، در زندگی ضربه خواهد خورد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به بینهایت برود، نباید پادشاهی بدون رهبری و سرپرستی باشد.
هوش مصنوعی: هر روز خواهرش نان میبرد و تو هم با همین نان زندگی میکردی.
هوش مصنوعی: روزی خواهرش را صدا کرد و گفت: ای جانم، دیگر از این بیشتر مرا نرنجان.
هوش مصنوعی: خداوند با لطف خودش نسبت به من توجه کرد و مرا به خدمت در باغ رضوان گماشت.
هوش مصنوعی: برای من حلوا و نان میآورد و روح من از آشپزخانه بهشت روان است.
هوش مصنوعی: پیر خردمند با خود چه اندیشیده است؟ آیا به راستی دیو این فرد را به دام انداخته است؟
هوش مصنوعی: به فرد با تجربه و سالخوردهای گفتند که داستانی راجع به شکستن و شکایت دارم که میدانم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ابلیس (شیطان) بارها با فریب و نیرنگ به انسانها نزدیک شده است و اکنون نیز نیرنگهای او در حال اجراست. به عبارتی، شیطان در تلاش است تا با فریب، انسانها را به گمراهی بکشاند.
هوش مصنوعی: مرد نیک به پیر اشاره کرد و گفت: برو، آنجا را ببین و از سر تا پای او را به دقت نگاه کن.
هوش مصنوعی: ای کسی که به تنهایی از همه متمایز هستی، سلامتی و خوشبختیات را پیر عقل میطلبد، ای جوانمرد!
هوش مصنوعی: بسیار سفر کردی تا به بهشت رسیدی، اما دوستانت را فراموش کردی.
هوش مصنوعی: خداوند به تو نعمتهای زیادی داده، از آنچه که به تو داده، به ما هم عطا کن.
هوش مصنوعی: او به خدمتکار یک نان و حلوا داد، ولی داخل حلوا پر از باد است.
هوش مصنوعی: وقتی فردی بزرگتر و با تجربه، مطلبی را بیان میکند، اگر به آن عمل نشود، آن صحبتها مانند چیز بیارزشی میمانند و هیچ فایدهای ندارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که راهنمایی و هدایتگر نداشته باشد، در حقیقت در کنار شیطان به اشتباه و گمراهی میرود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با حکمت و تدبیر به دور آسمان بچرخی، باید به سن و سال و تجربهات توجه کنی و از آنها بهره بگیری.
هوش مصنوعی: در جوانی اگر کسی پای بزرگترها را ببوسد، در پیری مورد احترام و محبت قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: حرکت به سمتی که خود انسان به تنهایی آن را نشنیده و نشناخته، نشانهای از نادانی است. اما اگر کسی به مسیری که دیگران قبلاً تجربه کردهاند قدم بگذارد، کار آسانتری است.
هوش مصنوعی: درختان جنگل میوهای ندارند، اما در کنار زیبایی و شکوهشان، نباید از آنها استفاده کرد.
هوش مصنوعی: درختی که باغبان با دقت و محبت پرورش داده، را مشاهده کن که چه شکلی زیبا و میوههای شیرینی دارد.
هوش مصنوعی: بدن تو همچون قاف است و جانت مانند سیمرغ. از سیمرغ که خود تو هستی، نیازی به سی مرغ دیگر نداری.
هوش مصنوعی: اگر کوه و موانع بزرگ را برداری، تنها به دو نیمه تقسیم میشویم، پس باید از موانع گذر کنیم.
هوش مصنوعی: تو جز نامی از روح و جان چیزی نشنیدهای، در حالی که وجود واقعی جانت را تنها در جسم خود میبینی.
هوش مصنوعی: همه جا پر از نشانهها و تأثیرات روح و زندگی است، اما خود روح و زندگی در پس این نشانهها پنهان شده و دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: تو همچون سیمرغی، اما در پوششی پنهان شدهای. تو مانند خورشیدی هستی، اما در شکلی نامرئی قرار داری.
هوش مصنوعی: از مرزهای مادی و دنیوی فراتر برو و به سرزمینی روحانی و معنوی سفر کن.
هوش مصنوعی: تو مانند پرندهای هستی که در آسمانها پرواز میکند، اما مانند بازهایی که از آشیان خود دور ماندهاند، در جستجوی مکانی برای آرامش و امنیت هستی.
هوش مصنوعی: وقتی زاغها بر سر جسد مردی جمع شدهاند، مردی که از زندگی پاک و صادق بود، حالا به خاطر درد و رنجی که متحمل شده، خوشحال به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: مانند پرندگان، یک لحظه بال و پر خود را باز کنید و از این قفس رهایی یابید؛ این دام آرزوها را ترک کنید.
هوش مصنوعی: وقتی که بازها از دام و طعمه خود دست کشیدند، آن وقت به او مقام و منزلتی شاهانه عطا کردی.
هوش مصنوعی: از این توده خاکی به آسمان بالا میپرستی و با پرندگان در آسمان پرواز میکنی.
هوش مصنوعی: اگر به سمت هدفی نروی، هرگز نمیتوانی پرواز کنی و مانند پرندهای که بال و پر ندارد، در هر جا فقط سرگردان خواهی بود.
هوش مصنوعی: گاهی مثل ماهی در آب آزادانه شنا میکنی و گاهی هم مثل آب، اسیر مشکلات و سختیها هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.