... زآب و آتش نوح و ابراهیم را بخشد نجات

آب را غبرا و آتش لاله ی حمرا کند

حضرت موسی بن جعفر کاظم و جاذم که او ...

... بیست فرزند عزیزم تاکنون از دست رفت

کز غم هر یک دلی چون لاله دارم داغدار

کشف ضر بنمودی از ایوب و یعقوب از وفا ...

... تا شده زعفرانی از خوف رخ عدوی او

چهره ی او ز تیغ چون لاله ی احمر آورد

در صف کارزار با شوکت و سطوت نبی ...

... بسا سرور که آلوده شده به رنج و محن

فسرده کرد بسی لاله زار و سوسن گل

خزان نموده بسی نونهال و سرو سمن ...

... چه قاسم و چه جعفر و چه اکبر و چه اصغرا

به رنگ لاله سرو اگر ندیده یی تو در چمن

ببین به سرو این چمن, که هست لاله گون بدن

به جسمش ار کفن کنی بکن زبرگ نسترن ...

... ز سرو قامت عباس و اکبر

هزاران داغ دارد لاله بر دل

ز داغ اکبر شیرین شمایل ...

... ننگ است ننگ زندگی ما به روزگار

خوابیده جمله سبز خطان لاله گون کفن

چون سرو ایستاده حسین بی معین ویار ...

... در رتبه هر کدام فزون از پیمبری

افتاده در تو سروقدان لاله گون کفن

هریک به چهره ماه و به قامت صنوبری ...

... هرچند پربهاست ولی شاهوار نیست

پیوسته داغدار و جگرخون چو لاله باد

آن دل کز آتش غم او داغدار نیست ...

... رو به سوی مقتلم با ناله کن

سیر باغ ارغوان و لاله کن

غرق خونم در میان حجله بین ...

... از فراز عرش رب العالمین

دید صحرایی سراسر لاله زار

ارغوان در وی قطار اندر قطار ...

بوستان لاله رویان حجیز

شد ز تاراج خزان چون برگ ریز ...

... چشم نرگس سرگران از خواب مرگ

لاله ها از داغ حسرت سرنگون

زلف سنبل در خضاب اما ز خون ...

... این تویی یا من به خوابت بینمی

این تویی چون لاله گلگونت سلب

آب در دریا و ماهی تشنه لب ...

... بر شکفت از خاک تن ها بعد مرگ

همچو در فصل بهاران لاله برگ

سر برآوردند از کهف آن رقود ...

... شهر یثرب را چو نی پر ناله کرد

باغ نسرین بوستان لاله کرد

چهره خست و معجر از سر برگرفت ...

... سیل خون از دیده راند و ناله کرد

کربلا را بوستان لاله کرد

عندلیبان سوی گلشن تاختند ...

... از سموم افتاد در گلشن حریق

اکبرت چون لاله در خون شد غریق

جسم پاک قاسم نو کدخدا ...

... یا برگ گل به چنبر و یا مه به خرمن است

بعد از توام چه حاجت صحرا و لاله زار

چون اشک لاله گونم و صحرای دامن است

گوش من و نصیحت دوران پیش بین ...

آن نه زلفیست که پیچیده بدور ذقن است

چنبر لاله و نسرین و گل و یاسمن است

آن نه چشمست و نه ابرو و نه مژگان دراز ...

... خوشه چین نظر از روش بدامن میبرد

بار نسرین و گل و لاله که در صحرا بود

همه من بودم و پروانه و شمع رخ او ...

... اجر هر نوش لبی نیشی ز نازش در قفاست

بر نچیدم لاله ایی بیداغ از اینگلشن دریغ

دوش چون جان اش کشیدم تنگ خوشخوش در کنار ...