گنجور

 
۵۸۲۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

... گریه گر از دل ما می آمد

قطره سرمایه دریا می گشت

چقدر عربده ها می کاهید ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲

 

... غبار اگر شده دیوانه خاطرش جمع است

چرا ز خشکی دریا شود گهر محتاج

صفای سینه عاشق گل همیشه بهار ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

... بشکن به زور بازو زنجیر خانه چون موج

دریا اسیر گردد از بیقراری من

تیغش همان به خونم دارد زبانه چون موج

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

اشکم از بس کرده آب روی گل ها را زیاد

می توان شبنمی کرد آب دریا را زیاد

از نسیمی دامن این بحر می آید به جوش ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

... ز ذوق نسبت تبخاله بیمار عشق او

حباب از بس به خود بالید در دریا نمی گنجد

ز بس دل های سخت از کینه روشندلان پر شد ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶

 

... نه زمرد نه زبرجد نه خزف نه لؤلؤ

نه ز دریا خبر و نه اثر از کان دارد

ضعف پیری اگرش مایده روح کند ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳

 

... اگر در خواب باشد روی مطلب دیدنی دارد

دل دریا دو نیم است از امید و بیم پنداری

ز جذر و مد نفس دزدیدنی بالیدنی دارد ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

... لب تشنگیم ریشه دوانیده به صحرا

وقت است که نم در دل دریا نگذارد

منع سفر بیخودی آسان نتوان کرد ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۲۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۱

 

... نمی دانم خراب کیست کز یک قطره باران

کمان موج بر بازوی دریا زور می آرد

به گلزارم کشد شوق تو پندارد دلی دارم ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۰

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳

 

... آیینه شکسته سکندر کجا برد

خار ره تو منت دریا نمی کشد

جوهر شناس آبله گوهر کجا برد ...

... ممنون چاره نیست دل بیقرار ما

دریای اضطراب شناور کجا برد

راه از تو منزل از تو و آوارگی ز تو ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

... با غبار خاطرم گر آشنا گردد نسیم

موج نتواند سبک از روی دریا بگذرد

ابرکشت شعله دهقان پر پروانه است ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

 

... موج صفای سنگ ز آیینه بگذرد

گر از پل شکسته ز دریا توان گذشت

مخمور هم ز می شب آدینه بگذرد ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶

 

... ریگ این بادیه چون برق هم از سرگذرد

دل دریا شود آتشکده داغ نهان

نسبت اشکم اگر در دل گوهر گذرد ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

... گرچه پر آواره است آخر به منزل می رسد

کشتی موجم ز دریا بسته ام بار سرشک

گر بود همراهی طوفان به ساحل می رسد ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

... سزای خانه به دوشی که صید منزل شد

سر حباب به فتراک موج دریا بست

سفینه ای که خطر بار صید ساحل شد ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

... صید وحشی کی گرفت آرام تا بسمل نشد

موج دریا کی به کامش خنجر طوفان شکست

در محبت کشتی ما تشنه ساحل نشد

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷

 

... گوهر مقصود می خواهی میندیش از خطر

موج طوفان را کلید گنج دریا کرده اند

ناله بیتابی در آتش سوختن بیطاقتی ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۳

 

... اهل دل کز گریه عالم را گلستان کرده اند

پرده چشم تری بر روی دریا می کشند

جذبه در کار است اگر منزل و گر آوارگی ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۳۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

... شرر اشک ز آتشکده دل داریم

چشم ما تکیه به سرمایه دریا نکند

گر بود سلسله زلف تو در دست اسیر ...

اسیر شهرستانی
 
۵۸۴۰

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

سرکنم آوارگی منزل همان گیرم نبود

دل به دریا افکنم ساحل همان گیرم نبود

سینه ای بر تیر باران تغافل می دهم ...

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲۹۰
۲۹۱
۲۹۲
۲۹۳
۲۹۴
۳۷۳