گنجور

 
۵۴۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴۲ - نواختن آتبین کوش پیل دندان را

 

... که شد کار کوش از سر آراسته

بسی اسب بخشید و تیغ و سپر

کلاه و قبا و کیانی کمر ...

ایرانشان
 
۵۴۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴۳ - شبیخون کردن کوش پیل دندان در شب تیره

 

... رسید اندر او نیزه ی جانگزای

یکی نانشسته به اسب نبرد

همی تیغ بران به تن باز خورد ...

... بدادش بسی جامه و سیم و زر

هم اسب و ستام و کلاه و کمر

بدان مایه لشکرش سالار کرد ...

ایرانشان
 
۵۴۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴۵ - فرستادن شاه چین، نیواسب را به جنگ ایرانیان

 

... سواران کین و دلیران کار

به نیواسب داد او سپاه گران

که فرزند او بود و تاج سران ...

... ز قدش همی سرو نو گشت کوز

سوی بیشه آورد نیواسب روی

شب و روز بودند بر جست و جوی ...

... همه نیزه و تیغ و زوبین به کف

چو نیواسب با لشکر آن جا رسید

لب رود از انبوه دشمن ندید ...

... بیابید پاداش کردار خویش

ز گفتار نیواسب و چندان خروش

همی آتبین تنگدل گشت و کوش ...

... که چون گل شد از خون لب آبگیر

برآشفت نیواسب از ایرانیان

فگند اسب از آن کینه اندر میان

سپاه از پسش همچو مرغ از شتاب ...

... گروهی به آن اندرون شد هلاک

به صد چاره نیواسب از آن سو گذشت

غریوان همی گشت برگرد دشت ...

... نه کس را دل آن که آید فرود

نه زهره که اسب اندر آرد به رود

برابر بماندند یک ماه بیش

دل از درد تیره تن از رنج ریش

ز دشمن چو نیواسب دید آن درنگ

همی جست هرگونه درمان جنگ

ایرانشان
 
۵۴۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴۷ - جنگ کوش پیل دندان و نیواسب

 

... به یک زخم گردی همی کرد پست

چو نیواسب آن دید از دست کوش

خروشید ماننده ی شیرزوش ...

... که این شیر دل مرد هم یک تن است

نه نیواسب و نه پیل در جوشن است

شما را نیاید همی شرم و ننگ ...

... بگفت این و مانند آذرگشسب

همی تاخت تا پیش نیواسب اسب

زمانی بران سان برآویختند

که از خاک و از خون گل انگیختند

چو نیواسب از او این دلیری بدید

یکی خشک پولاد را برکشید ...

... ز کینه بر او برگشادند دست

تو گفتی زمین پای اسبش ببست

بکشتند در زیر رانش سمند ...

... رها گشت کوش و ز کشتن برست

برآسود و اسبی دگر برنشست

بینداخت از کینه مغفر ز سر ...

ایرانشان
 
۵۴۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴۸ - فتح کردن کوش پیل دندان بر لشکر چینیان

 

... همی برد زاری و بانگ و خروش

تگ از تازی اسبان وز مرد هوش

خلیده به پیش اندرون نوک خار ...

... وز این سوی آگاه گشت آتبین

ز نیواسب و کارسواران چین

چنان بر پی کوش لشکر بتاخت ...

... همی بود با کوش شادان و مست

بدو داد هرچ آن نیواسب بود

اگر تاج اگر تخت اگر اسب بود

ایرانشان
 
۵۴۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴۹ - سوگ نیواسب در چین

 

... رخان تیره و دیدگان همچو نیل

بدو تاخت نیواسب مانند کوه

ندیدندش دیگر به پیش گروه ...

... پرستنده طوقی ز قیر سیاه

به دنبال و گیسو کدام اسب بود

که سوگ سرافراز نیواسب بود

خیالی شد از درد او شاه چین ...

ایرانشان
 
۵۴۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵۵ - جنگ شاه چین با ایرانیان و شکست چینیان

 

... رسید آن هزیمت به نزدیک شاه

برآشفت وز خشم بیرون زد اسب

به تیزی بیامد چو آذرگشسب ...

ایرانشان
 
۵۴۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵۶ - نکوهش شاه چین سپاه خویش را

 

... چو در جنگ زهره چنین داشتید

ز نیواسب وز من چه کین داشتید

همی بود بایست برجای خویش ...

... بیفتد همی تیغ و زوبین ز چنگ

نه با اسب او اسب جوشد همی

بپرد روان چون خروشد همی ...

... دهان و لبانش چو کام نهنگ

بر آن دشت کاو اسب تازد همی

تو گویی همی گوی بازد همی ...

ایرانشان
 
۵۴۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵۷ - جنگ تن به تن شاه چین با کوش پیل دندان

 

... که کوشش نمایند هنگام کین

ز باد تگ اسب این هر دوان

به تن در بلرزد سپه را روان ...

ایرانشان
 
۵۵۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۰ - پژوهش شاه چین برای شناسایی فرزند

 

یکی نامور خواهم از انجمن

که او را دهم جوشن و اسب من

زبان پارسی دارد و پهلوی ...

... تو را گر نیفگندمی من به خاک

نگشتی ز نیواسب جان را هلاک

کنون کرد پاداش من کردگار

که نیواسب شد کشته در کارزار

ز مرگش چنان سوگوارم هنوز ...

ایرانشان
 
۵۵۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۱ - گفتگوی فرستاده ی شاه چین با کوش

 

... بر او هر کسی آفرین کرد یاد

بدو داد شاه اسب و برگستوان

همان ساز رزم و سلیح گران ...

ایرانشان
 
۵۵۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۲ - آگاه شدن کوش پیل دندان از نسب خویش

 

ز گفتار او گشت به مردشاد

فرود آمد از اسب مانند باد

فراوان ببوسید پیشش زمین ...

... به پادافره آنچه بر تو رسید

دلم درد نیواسب فرخ کشید

برار از یزدان چو بشتافتم ...

ایرانشان
 
۵۵۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۴ - پاسخ کوش درباره ی پیوستن به شاه چین

 

... بدان تا کند بیگناهت تباه

تو نیواسب را هیچ نشناختی

نه خود بر پی اسب او تاختی

گر او بر تو خود دسترس یافتی ...

... دل شاه گردد به تو رام و شاد

نیایدش دیگر ز نیواسب یاد

بدو کوش گفت ای سر راستان ...

ایرانشان
 
۵۵۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۷ - کشته شدن پسر آتبین به دست کوش

 

... بفرمود تا برنهادند زین

به اسب اندر آمد برآمد ز جای

شمالی شد از زیر او بادپای ...

... مر او را چو کوش از سپه دور یافت

چو باد دمان اسب بروی شتافت

بغرید و زد تیغ برران او ...

ایرانشان
 
۵۵۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۸ - دیدار کوش با پدر

 

... فراوان بپرسید و خوبش نواخت

به اسب و ستام خودش برنشاخت

همی راند با او برابر به راه ...

ایرانشان
 
۵۵۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۴ - جواب دادن آتبین کوش را و تمثیل نهنگ

 

... بر ایرانیان سر بسر برشدی

سرا پرده دادمت و اسب و ستام

سپهدار و سالار کردمت نام ...

ایرانشان
 
۵۵۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۷ - پاسخ کوش

 

... زمانی بگردیم و بازی کنیم

بدین دشت کین اسب تازی کنیم

ببینیم تا چون برآید نبرد ...

ایرانشان
 
۵۵۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۰ - گریختن کوش

 

گریزان شد از بیم جان زی سپاه

همی تاخت او تا بر اسب شاه

سپاهش دگر باره بشتافتند

مر او را چنان خسته دریافتند

بر اسبش نشاندند بردند تیز

چنان لشکری زآتبین در گریز ...

ایرانشان
 
۵۵۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۲ - جنگ در کوه و پیروزی آتبین

 

... ز گردان بماند دل شهریار

چو بر کوه زد کوش را اسب دست

میان هر یکی را به رفتن ببست ...

... از آن کوه ترسنده گشتند باز

بسی اشتر و اسب گردنفراز

دل هر کسی تیزتر شد به جنگ ...

ایرانشان
 
۵۶۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۴ - نامه ی آتبین به نزدیک بهک، شاه ماچین

 

... به بازارگانان بسی چیز داد

ز دینار وز اسب تازی نژاد

برفتند با نامه و مرد شاه ...

ایرانشان
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۱۱۷