وز آن لشکر خویش کآورده بود
که ضحّاک با او برون کرده بود
گزین کرد شمشیر زن سی هزار
سواران کین و دلیران کار
به نیواسب داد او سپاه گران
که فرزند او بود و تاج سران
جوانی که تا بود گردان سپهر
نیامد پدید آن چنان ماهچهر
نپیوسته با گل بنفشه هنوز
ز قدش همی سرو نو گشت کوز
سوی بیشه آورد نیواسب روی
شب و روز بودند بر جست و جوی
همه بیشه و دشت و دریا و کوه
بجستند وز جُستن آمد ستوه
یکی روز پس دیده بان از درخت
خروشید کای شاه فرخنده بخت
ز دشمن همه بیشه پر لشکر است
بسازید کاین لشکری دیگر است
شنیدند ایرانیان آن خروش
شدند از پی رزم، پولادپوش
از آن رزم چون دستگه یافتند
بدین رزم چون شیر بشتافتند
چنان گشته بودند از آن رزم، چیر
که بر کبک، شاهین و بر غرم شیر
به دشمن نهادند یکباره روی
سری رزمخواه و دلی جنگجوی
رسیدند نزدیک رودی روان
که از موج او همچو کوه نوان
چو ابراز خروش و چو دریا ز جوش
چو کشتی، سواران پولادپوش
میانش نهنگ نهان گیر و مار
کنارش همه ببر و شیر و شکار
چنین گفت با لشکرش آتبین
که ای نامداران و گردان کین
نه باید گذر کرد ما را به رود
نه از پشت باره کس آید فرود
همان جایگه برکشیدند صف
همه نیزه و تیغ و زوبین به کف
چو نیواسب با لشکر آن جا رسید
لب رود از انبوه دشمن ندید
خروشید کای مردمان سپاه
گریزنده روز و شب از بیم شاه
بسان دده دشت و صحرا و کوه
گزیده نهانی ز مردم گروه
به دریا اگر سنگ خاره شوید
وگر بر هوا چون ستاره شوید
ز خورشید نتوان شدن کس نهان
که خورشیدسان است شاه جهان
ببینید هر کس کنون کار خویش
بیابید پاداش کردار خویش
ز گفتار نیواسب و چندان خروش
همی آتبین تنگدل گشت و کوش
برآورد هر کس کمان را به زه
برافگند انگشت برزه گره
به یک بار چندان ببارید تیر
که چون گِل شد از خون لبِ آبگیر
برآشفت نیواسب از ایرانیان
فگند اسب از آن کینه اندر میان
سپاه از پسش، همچو مرغ از شتاب
همی خویشتن را فگند اندر آب
بدان تا شود خیره دشمن به جنگ
وز آن پس بگیرد بر او راه تنگ
چو یک نیمه لشکر بر آمد ز آب
گرفتند بر جنگ جُستن شتاب
برآمد از ایران سپه جنگ و جوش
ز یک روی شاه وز یک روی کوش
بدان دشمنان خویشتن بر زدند
گهی بر سر و گاه بر بر زدند
فگندند از آن لشکر نامدار
بر آن حلمه اندر سواری هزار
چکاچاک شمشیر و بانگ سمند
همی زهره ی شیر غرّان بکند
سر گرز گردان شده سر شکاف
شده حفده ی تیر پولادباف
دل مرد سمّ ستوران پسود
سرِ نیزه جان دلیران ربود
چنان برشکستند بر هم سپاه
که سوی گذر کس ندانست راه
ز زخم سواران هول از شتاب
همی هر کسی اوفتاد اندر آب
گروهی به شمشیر کردند چاک
گروهی به آن اندرون شد هلاک
به صد چاره نیواسب از آن سو گذشت
غریوان همی گشت برگرد دشت
ز لشکر یکی نیمه افزون ندید
دژم گشت و باد از جگر برکشید
وز آن پس دو لشکر فرود آمدند
ز بیشه همه پیشِ رود آمدند
سواران هر دو سپه روز و شب
بمانده دهن تشنه و خشک لب
نه کس را دلِ آن که آید فرود
نه زَهره که اسب اندر آرد به رود
برابر بماندند یک ماه بیش
دل از درد تیره تن از رنج ریش
ز دشمن چو نیواسب دید آن درنگ
همی جُست هرگونه درمان جنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، نیواسب، جوان دلیر و فرزند ضحاک، با سی هزار سوار جنگجو به میدان آمده است. او و لشکریانش شب و روز به جستجوی دشمن میپردازند. روزی، خبر آمدن لشکر دشمن به نیواسب میرسد و او به همراه سپاهش آمادهی نبرد میشود.
پس از آماده شدن، نیواسب با شور و هیجان به لشکریانش میگوید که هیچکس نمیتواند از نبرد فرار کند و باید با شجاعت بجنگند. او همچنین به آنها میگوید که آتش جنگ در درون هر فردی شعلهور است. با اشاره نیواسب، تیرها بر دشمن باریدن میگیرد و نبردی بزرگ آغاز میشود.
نیواسب به همراه سوارانش به سمت دشمن حمله میکنند و جنگی شدید رخ میدهد. در این نبرد، نیروهای نیواسب بر دشمن چیره میشوند، اما در همین حال، دچار سختی و کمآبی شده و هیچکدام جسارت عبور از رود را ندارند. دو لشکر برای مدت طولانی به انتظار نشستهاند و هیچکدام به نبرد پایانی نمیرسند. نیواسب به فکر چارهای برای پایان دادن به این وضعیت میافتد.
هوش مصنوعی: و از آن سپاه خود که ضحّاک با آنها به میدان آمده بود.
هوش مصنوعی: گزینهای انتخاب شد که مانند شمشیر، به افرادی با قابلیت و دلیر، از میان سی هزار سوار جنگی مینگرد.
هوش مصنوعی: او تمام سپاه را به نیوایسب سپرد، زیرا نیوایسب فرزندش و عزیزترین فرد برای او بود.
هوش مصنوعی: در جوانی، کسی که در زیر آسمان زندگی میکند، هرگز نتوانست کسی را به زیبایی آن ماهچهر ببیند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هنوز گل بنفشه به او نپیوسته است و قد سرو همچنان جوان و تازه باقی مانده است.
هوش مصنوعی: به سمت جنگل، نیواسب حرکت کرد و در پی کاوش در شب و روز بود.
هوش مصنوعی: همه جنگلها، دشتها، دریاها و کوهها به دنبال یکدیگر بودند و از این جستوجو خسته و فرسوده شدند.
هوش مصنوعی: روزی یکی از نگهبانان از بالای درخت فریاد زد که ای پادشاه خوششانس!
هوش مصنوعی: دشمنان در هر جا و جایی به فراوانی به دنبال ما هستند، بنابراین باید خود را آماده کنیم، زیرا این تهدیدی جدی و متفاوت است.
هوش مصنوعی: ایرانیان صدای شور و هیجان را شنیدند و برخواستند تا آماده نبرد شوند، همانطور که جنگجویان زرهپوش میباشند.
هوش مصنوعی: در این نبرد، وقتی به ابزار و تجهیزات مناسب دست یافتند، مثل شیر با قوت و شجاعت به جنگ ادامه دادند.
هوش مصنوعی: آنها از شدت جنگ به گونهای شده بودند که مثل کبک در برابر شاهین و مانند غرم در برابر شیر، در خطر بودند.
هوش مصنوعی: دشمن را ناگهان در آغوش گرفتند و بر روی سر رزمندهای شجاع، دل نبردجویش را هم نهادند.
هوش مصنوعی: به نزد رودی خروشان رسیدند که امواج آن به اندازه کوهها بالا و قابل توجه بودند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی پرشور و هیجانآمیز میپردازد. به طور خاص، تصویر قهرمانانی را ترسیم میکند که مانند دریا پر از خروش و جنب و جوش هستند، در حالی که بر روی کشتیای سوار شدهاند که شجاعت و استقامت آنها را به تصویر میکشد. این سواران مانند پوشیدهگانی از جنس فولاد، با قدرت و اراده به پیش میروند.
هوش مصنوعی: در دریا یک نهنگ پنهان شده و در کنارش حیوانات دیگری مانند ببر و شیر و شکار وجود دارند.
هوش مصنوعی: او به سپاهش گفت: ای دلیران و جنگجویان!
هوش مصنوعی: نمیتوانیم به راحتی از کنار ما عبور کنند و هیچکس هم از بالای دیوار نباید به پایین بیاید.
هوش مصنوعی: در همان مکان، همه سلاحها مانند نیزه، شمشیر و چنگک را در دست گرفتند و صف آرایی کردند.
هوش مصنوعی: وقتی نیواسب با لشکرش به آنجا رسید، در کنار رودخانه نتوانست به خاطر تعداد زیاد دشمنان، آنها را ببیند.
هوش مصنوعی: ای مردم، بیدار شوید و به صدا درآیید! چرا که سپاهیان، در طول روز و شب از ترس پادشاه، در حال فرار هستند.
هوش مصنوعی: مانند گلی که در دشت و صحرا و کوه به دور از چشم مردم رشد کرده است.
هوش مصنوعی: اگر مانند سنگی در دریا باشید یا همچون ستارهای در آسمان، به جایی خواهید رسید.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از نور خورشید پنهان شود، زیرا مانند خورشید، شاه جهان نیز نمیتواند در خفا بماند.
هوش مصنوعی: هر فردی باید بداند که در حال حاضر نتیجه عملکرد و کارهای خود را خواهد دید و پاداش آنها را دریافت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: از سخنان نیواسب و صدای بلندی که به گوش میرسد، دل آتشین و تنگدل گشت و تلاش میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که کمان را به تیر تکیه میدهد، انگشتش بر روی رشتهاش فشار میآورد.
هوش مصنوعی: به اندازهای تیر بیندازید که خون مانند گل در کناره آب جمع شود.
هوش مصنوعی: نیواسب از کارهای ایرانیان خشمگین شد و این کینه را به شکل دشمنی در دل خود نگه داشت.
هوش مصنوعی: سپاه او به سرعت از پیاش میدود، مانند مرغی که از روی شتاب، خود را در آب میافکند.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی دشمن به جنگ بیفتد، خود را در وضع دشواری قرار میدهد و پس از آن راهی برای فرار یا موفقیت نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: وقتی که نیمی از لشکر از آب بیرون آمد، به سرعت برای نبرد آماده شدند.
هوش مصنوعی: از ایران سپاهی به پا شده است، جنگ و شور و هیجان در حال شکلگیری است؛ از یک سو به خاطر شاه و از سوی دیگر به خاطر کوش.
هوش مصنوعی: بدان که دشمنان خود را در موقعیتهای مختلف هدف قرار داده و به آنها آسیب میزنند؛ گاهی به سرشان حمله میکنند و گاهی به جاهای دیگر.
هوش مصنوعی: از آن لشکر مشهور، هزار سوار بر آن شترها فرود آمدند.
هوش مصنوعی: صدای چکش زدن شمشیر و بانگ سمند، شجاعت و دلیر مردی را به نمایش میگذارد که مانند شیر غران قوی و نترس است.
هوش مصنوعی: سری که به سختی شکست خورده و به مانند تیری از جنس فولاد، نیرومند و شکستناپذیر به نظر می رسد.
هوش مصنوعی: دل مرد، به خاطر سمهای اسبها ویران شد و جان دلاوران را در تیرگی و طوفان گرفت.
هوش مصنوعی: آنقدر لشکرها به یکدیگر حمله کردند و به هم برخورد کردند که هیچکس نتوانست راه فرار را پیدا کند.
هوش مصنوعی: از ضربات سواران، وحشت و شتاب به حداکثر رسیده و هر کسی به ناچار به داخل آب میافتد.
هوش مصنوعی: گروهی با شمشیر به مبارزه پرداختند و گروهی دیگر در این درگیری به هلاکت رسیدند.
هوش مصنوعی: با تلاشهای بسیار، نیواسب از آن طرف عبور کرد و غریوان در حال گشت و گذار در اطراف دشت است.
هوش مصنوعی: از میان لشکر هیچ کس را بیشتر از نیم نفر نمیدید و این باعث شد که او ناراحت شود و نفسی عمیق از دلش بیرون آورد.
هوش مصنوعی: پس از آن، دو ارتش از جنگل پایین آمدند و همه به سمت رود حرکت کردند.
هوش مصنوعی: سواران هر دو ارتش روز و شب در میدان ماندهاند و لبانشان تشنه و خشک است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به کسی که میخواهد بیفتد دل ببندد و هیچکس هم جرأت ندارد اسبش را برای عبور از رود به آب بزند.
هوش مصنوعی: آنها یک ماه کامل برابر با هم بودند، در حالی که دلشان از درد و رنجی که بر تنشان وارد آمده بود به تنگ آمده بود.
هوش مصنوعی: دشمن وقتی نیوَسب را دید، به دنبال هر راهی برای پایان دادن به جنگ بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.