چو هور از بر کوه زیور نهاد
سپاهی سوی کوهیان سر نهاد
زمین آسمانگون ز پولاد تیغ
ز گرد سپه بر سر کوه میغ
خروش پیاده رسیده به ماه
رخِ شید تیره ز خاک سیاه
سپه چون سوی کوهپایه رسید
از ایرانیان هیچ کس را ندید
چو آتش برون زد ز لشکر سمند
همی تاخت تا پیش کوه بلند
بن کوه بی انجمن یافتند
بسی خیمه های کهن یافتند
چنین گفت با لشکر خویش کوش
که دشمن همانا رمیده ست دوش
نباید شدن بر پی گمرهان
نباید که گردند جایی نهان
دهند این سپه را دگرباره کار
ز گردان بماند دل شهریار
چو بر کوه زد کوش را اسب دست
میان هر یکی را به رفتن ببست
ز هر سو سپاهی سوی آسمان
روان گشت مانند تیر از کمان
فزون آمد، افزونتر از سی هزار
پیاده که بر کوه رفت و سوار
پلنگ دلاور بر آن کوهسار
نبود آن چنان کآن دلیران کار
از آن کوه ترسنده گشتند باز
بسی اشتر و اسب گردنفراز
دل هر کسی تیزتر شد به جنگ
به چشمش چو هاموش شد آن کوه و سنگ
چو از کوه یک نیمه بگذاشتند
از ایران سپه نعره برداشتند
که «پیروز و آباد باد آتبین
همه ساله پیچان دل شاه چین»
خروش اندر آمد به گوش یلان
بدرّید گفتی دل بددلان
نمود آتبین شاه نیرنگ خویش
رها کرد پس هر کسی سنگ خویش
چو سنگ اندر آمد ز بالا به زیر
نه بد دل بماند و نه مرد دلیر
ببارید بر چینیان مرگ، سنگ
نه راه گریز و نه سامان جنگ
ز هول و خروشِ روان سنگها
گریزان سواران به فرسنگها
از آن بیکران لشکر پر ز جوش
فزونتر ز پانصد بماندند و کوش
نه بر کوه بر نامداری بماند
نه در کوهپایه سواری بماند
چو آن مایه لشکر به خسرو رسید
همی هر زمانش غم نو رسید
که از صد سوارش یکی رسته بود
چه رسته که او نیز هم خسته بود
همی گفت کاین سختی و بند چیست
که داند که راز خداوند چیست
به جان و سر نامور شهریار
به خون سرافراز نیو سوار
که سالی من آنجا درنگ آورم
مگر آتبین را بچنگ آورم
بخواهم از او کین فرزند خویش
همان کین مردان و گردان پیش
همی بود یک ماه در پیش کوه
مگر آتبین گردد از بدستوه
فرود آید از تیغِ آن کوهسار
بیابدش بر دشت و بر مرغزار
یکایک برآید بدو کامِ دل
برانگیزد از خون یارانش گل
نبود آتبین را بدان هیچ رای
بزد بر سر کوه پرده سرای
ز خیمه چنان شد سر تیغ کوه
که گفتی همه ساله بود آن گروه
فرود آمدندی چه روز و چه شب
وز آن کشتگان بستدندی سلب
برآمد بر این روزگاری نه دیر
دل هر دو لشکر شد از جنگ سیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، سپاه هور به کوه میرسند و متوجه میشوند که از ایرانیان کسی در آنجا نیست. آنها در جستجوی دشمنان پیشروی میکنند و به سمت کوه میشتابند. در میان راه، از کوه خیمههای کهن و آثار گذشته را مییابند و متوجه میشوند که دشمنان ترسیده و گریختهاند.
سربازان هور از چپ و راست، با شجاعت به سمت کوه میشتابند و در نتیجه نعرهزنان به فتح و پیروزی امید دارند. پس از چندی، سنگهایی از کوه به سمت چینیان پرتاب میشود و آنها از ترس فرار میکنند. با این حال، خسرو از اوضاع نگران است زیرا از صد سوارش تنها یکی باقی مانده است و به این فکر میکند که چگونه میتواند آتبین را به چنگ آورد.
او تصمیم میگیرد که به مدت یک سال در آنجا بماند تا به هدفش برسد و از او انتقام بگیرد؛ در حالی که دل هر دو لشکر از جنگ خسته شده است.
هوش مصنوعی: همچون خورشید که بر فراز کوهها میدرخشد، سپاهیان با شجاعت بر کوهها میتازند و سر خود را به سوی کوهنشینان میسپرند.
هوش مصنوعی: زمین همچون آسمان به نظر میرسد، شبیه به تیزی یک شمشیر، از گرد و غبار لشکر بر فراز کوهها احاطه شده است.
هوش مصنوعی: صدای پیادهنظامی به گوش میرسد که به چهرهی روشن و زیبا رسیده است، در حالی که از خاک تیره و سیاه عبور کردهاند.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به پای کوه رسید، هیچیک از ایرانیان را مشاهده نکرد.
هوش مصنوعی: زمانی که آتش از دل لشکر مانند سمند (اسب تندرو) بیرون زد، به سرعت به سوی کوه بلند حرکت کرد.
هوش مصنوعی: در پای کوه، به تنهایی و بدون جمعیت، بسیاری از چادرهای قدیمی پیدا کردند.
هوش مصنوعی: او به سپاهیان خود گفت که با تلاش و اراده پیش بروید، زیرا دشمن در شب فرار کرده است.
هوش مصنوعی: نباید در پی گمراهان رفت، زیرا آنها را نباید در مکانی پنهان یافت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با وجود ناامیدی و مشکلات، هنوز امیدی وجود دارد که کارها به خوبی پیش بروند و فرمانروای دلها همچنان به تلاش ادامه دهد و از چالشها عبور کند.
هوش مصنوعی: وقتی که اسب کوش بر کوه رفت، دستش را در میان گرفت و هر یک را برای ادامه مسیر بست.
هوش مصنوعی: از هر سمت، سربازانی به سوی آسمان به حرکت درآمدند، مانند تیری که از کمان پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: تعداد پیادگان که به کوه رفتند، به بیش از سی هزار نفر افزایش یافت و به همان اندازه، سواران هم بیشتر شدند.
هوش مصنوعی: در آن کوهستان، پلنگ شجاعی وجود نداشت که به آن اندازه دلیر و قوی باشد.
هوش مصنوعی: از آن کوه افرادی که ترسیده بودند، بازگشتند و جمعیتی از شتر و اسبهای با گردنهای بلند در اطرافشان بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش بیشتر آماده جنگ و تلاش باشد، در چشمش حتی کوه و سنگ هم کوچک و بیاهمیت به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: زمانی که گروهی از افراد از کوهی عبور کردند، صدای نعرهای از سپاه ایران به گوش رسید.
هوش مصنوعی: به امید پیروزی و رونق همیشگی برای کشور چین، جایی که قلبها را به تپش درمیآورد.
هوش مصنوعی: صدای بلندی در گوش شیران طنینانداز شد و مانند این بود که دل افرادی که در رنج و اندوه هستند، به شدت شکسته شده است.
هوش مصنوعی: آتش شگفتی و ترفندهای شاه را به نمایش گذاشت و او خود را بر کنار گذاشت، بنابراین هر کسی باید بار خود را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: وقتی که سنگی از بالا به پایین بیفتد، نه کسی که دلش ضعیف است و نه کسی که شجاع است، در موقعیت خود باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: بر چینیان مرگ ببارید، چرا که سنگ نه راهی برای فرار است و نه برای سازماندهی جنگ.
هوش مصنوعی: سوارانی که از ترس و هیجان به سمت سنگها میگریزند، تا فاصلههای دوری فرار میکنند.
هوش مصنوعی: از آن لشکر بیپایان و پرشور، بیشتر از پانصد نفر باقی ماندند و تلاش کردند.
هوش مصنوعی: نه بر اوج کوه کسی که نامش شناخته شده است باقی میماند و نه کسی که در دامنه کوه سوار است.
هوش مصنوعی: وقتی که آن تعداد لشکر به شاه رسید، هر لحظه نگرانی جدیدی به او دست میداد.
هوش مصنوعی: از میان صد سوار، تنها یکی توانسته بود خود را نجات دهد، اما او هم در حقیقت خسته و ناتوان بود.
هوش مصنوعی: این شخص میپرسید که آیا کسی میداند این سختیها و محدودیتها چه معنایی دارند و راز خداوند چیست؟
هوش مصنوعی: به جان و سر پادشاه مشهور، به خاطر حماسه سواران نیو، با افتخار و شجاعت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: سالی را در آن مکان میگذرانم تا بتوانم آتش را در دست بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از او انتقام بگیرم، همانند انتقام مردان و قهرمانان گذشته خواهد بود.
هوش مصنوعی: یک ماه در پیش کوه وجود دارد که به دلیل بدی و ناپسندی در زندگی، مانند آتش به وجود میآید و میسوزد.
هوش مصنوعی: از بالای آن کوه، کسی با تیغ فرود میآید و او را در دشت و چمنزار پیدا میکند.
هوش مصنوعی: به تدریج هر یک از یارانش به او نزدیک میشوند و دل او را شاد میکنند، مانند گلی که از خون دوستانش روییده است.
هوش مصنوعی: آتشین در دل کسی که در کوهستان زندگی میکند، هیچ فکری نمیتواند او را آرام کند و احساس راحتی کند.
هوش مصنوعی: از خیمه به قدری سر تیغه کوه بالا رفته بود که گویی آن جمعیت همیشه در آنجا حضور داشتهاند.
هوش مصنوعی: در روز و شب، عدهای به زمین میآیند و از میان کشتگان، لباسها و چیزهای آنها را بر میدارند.
هوش مصنوعی: در این زمان که به دنیا آمدهایم، دو گروه که با یکدیگر میجنگند، به ستوه آمده و از جنگ خسته شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.