یکی نامور خواهم از انجمن
که او را دهم جوشن و اسب من
زبان پارسی دارد و پهلوی
ندارد سر تندی و بدخوی
شود پیش او از میان سپاه
بخواهد مر او را به آوردگاه
درنگ آورد چون به پیش آیدش
به گفتار شیرین چو خویش آیدش
مدارا کند پس بخواهد نشان
چو دارد نشان بچّه ی سرکشان
چو باد آید از پشت مرکب فرود
رساند بدو از زبانم درود
بگوید که هستی تو فرزند من
گرامی تر از هرچه پیوند من
چو من بر تو بیداد کردم پدید
ز تو نیز بیداد بر من رسید
چو در تو نگه کردم پدید
ز تو نیز بیداد بر من رسید
چو در تو نگه کردم و چهرتو
ز تندی بشستم دل از مهر تو
ز شرم بزرگانت برداشتم
فگندمت بردشت و بگذاشتم
گنهکار گشتم سوی کردگار
گناهم پشیمانی آورد بار
تو را گر نیفگندمی من به خاک
نگشتی ز نیواسب جان را هلاک
کنون کرد پاداش من کردگار
که نیواسب شد کشته در کارزار
ز مرگش چنان سوگوارم هنوز
که از دیده خوناب بارم هنوز
نه خوردم، نه خفتم زمانی به کام
چنانم که مرغی گرفتار دام
دریغا گرامی یل شهریار
ستون سپاه و گزین تبار
کنون روزگار وی اندر گذشت
مرا پشت از اندوه آن کوژ گشت
زمان تا زمانم سرآید زمان
چنین آمد از گردش آسمان
جز از تو مرا نیست فرزند هیچ
به شادی و خوبی سوی ره بسیچ
گر از تخت چون بگسلد پای من
جز از تو نگیرد کسی جای من
چو اندر رسیدی، در آیی به گاه
سپارم تو را تخت و تاج و کلاه
به یزدان کنم نیز سوگند یاد
به ماه و به مهر و به تخت و به داد
که از کام و رای تو من نگذرم
سپارم به تو لشکر و کشورم
چرا بندگی کرد باید تو را
کسی را که خود بنده شاید تو را
بود چون نشستی تو بر تخت چین
هزارانت بنده به از آتبین
تو تا بوده ای همچو گرگ و پلنگ
نکردی در آباد جایی درنگ
بیابان همی بینی و دشت و کوه
که از دیدنش دیو گردد ستوه
چو گلشن ببینی و خرّم سرای
می و رود و رامشگر خوش سرای
شبستان و خوبان آراسته
به رخساره چون ماه ناکاسته
به پیوند ایشان شوی مست و شاد
به باغ و به ایوان خرّم نهاد
ببینی تو این مایه ور شهر خویش
بیابی تو از کام دل بهر خویش
دریغ آیدت آن چنان زندگی
که در بیشه کردی بدین بندگی
چو گرگان گهی گرسنه گاه سیر
چو مرغان گهی بر هوا گاه زیر
ز هرگونه گویدش گفتار گرم
مگر گرددش دل به گفتار، نرم
به گفتار شیرین ز سوراخ مار
برون آورد مردم هوشیار
گر آید برِ ما ز آوردگاه
شود دور یکباره ز ایران سپاه
شکسته شود پشت ایرانیان
سواری نبندد کمر بر میان
یکایک ببندیمشان دست و پای
فرستیمشان پیش گیتی خدای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از یک شاعر کلاسیک فارسی، به توصیف روزگار و افسوس بر فقدان جوانی به نام "نیواسب" میپردازد. شاعر در پی ارتباط با جوانی است که او را به عنوان فرزند خود میداند و در چنین ارتباطی از او میخواهد که در میدان جنگ به عنوان جنگجویی شجاع حضور یابد. او به یاد میآورد که نبرد و جدالها، گاه به خوبی و گاه به بدی به نتیجه میرسند و از بیوفایی سرانجام غمگین است.
شاعری که به زندگی و زیباییها اشاره دارد، به جوانی توصیه میکند که از زندگی در کوه و دشت و بیابان که بویی از شادی ندارد دوری کند و به باغ و آیشان زیبا و خوشبختیهای زندگی بپردازد. در نهایت، به او یادآوری میکند که روزگار در حال گذر است و باید مراقب باشد که از زندگیاش بهرهبرداری کند، زیرا پس از مرگ، تنها خاطرات و عملکردهای او باقی میماند.
هوش مصنوعی: من میخواهم از میان جمع، کسی معروف و سرشناس را پیدا کنم که به او زره و اسب خود را بدهم.
هوش مصنوعی: فارسی زبانی زیبا و دلنشین است، اما بیاحترامی و رفتار ناپسند در آن جایی ندارد.
هوش مصنوعی: او از میان سپاه به نزد او میرود و از او میخواهد که به میدان نبرد بیاید.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به او نزدیک میشود و با سخنان دلنشین صحبت میکند، او نیز درنگ میکند و به او توجه نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند با ملایمت و صبوری رفتار کند، پس به طور طبیعی نشانههایی از رفتارهای ناپسند را از دیگران خواهد دید، مانند نشانههایی که در بچههای سرکش وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که باد از پشت اسب بوزد، سلام من را به او میرساند.
هوش مصنوعی: بگو که وجود تو برای من عزیزتر از هر چیزی است که به من مربوط میشود.
هوش مصنوعی: وقتی من به تو بیرحمی کردم، طبیعی بود که بیرحمی تو نیز به من برسد.
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه کردم، متوجه شدم که بیرحمی و ظلمی هم از جانب تو به سوی من میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که به تو نگاه کردم و چهرهات را از شدت محبت شستم، دلم را از عشق تو پاک کردم.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم از بزرگانت، بیمبالاتیهای تو را کنار گذاشتم و فراموش کردم.
هوش مصنوعی: من خطاکار شدم و به سوی خداوند آمدهام، پشیمانی از گناهانم بر دوش من سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: اگر من تو را به خاک نریزم، تو هرگز از نای سرای جان را نابود نمیکنی.
هوش مصنوعی: اکنون خداوند پاداش من را داده است، زیرا نیواسب در میدان جنگ کشته شده است.
هوش مصنوعی: من هنوز به شدت برای مرگ او اندوهگین هستم که همچنان اشکهایم از چشمانم جاری است.
هوش مصنوعی: من نه خوردم و نه خوابم برده، اما چنان هستم که مانند پرندهای که در دام افتاده، اسیر و گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: افسوس بر این سردار بزرگ و ارزشمند، که ستونی استوار برای لشکر و از نژاد برجستهای میباشد.
هوش مصنوعی: حال که روزگار او به پایان رسیده، من نیز با غم و ناراحتی فراوانی روبرو هستم.
هوش مصنوعی: زمان تا زمانی که من به پایان برسم، این چنین بود که از چرخش آسمان به وجود آمد.
هوش مصنوعی: جز تو هیچ کس فرزندی برایم نیست، نه شادی دارم و نه خوبی، همه چیز تنها به سمت تو وابسته است.
هوش مصنوعی: اگر از تخت سلطنت بیفتم، هیچکس نمیتواند جای من را بگیرد مگر تو.
هوش مصنوعی: وقتی به ما برسید، باید وارد شوید و من به شما تخت و تاج و کلاه خواهم داد.
هوش مصنوعی: من به خداوند سوگند میخورم به ماه و به خورشید و به سلطنت و به عدالت.
هوش مصنوعی: من هرگز از خواسته و نظر تو دست نمیکشم و تمام لشکر و مملکتم را به تو میسپارم.
هوش مصنوعی: چرا باید کسی که خودش ممکن است بنده تو باشد، فرمانبردار تو شود؟
هوش مصنوعی: وقتی تو بر تخت چین نشستهای، هزاران نفر از بندههایت بهتر از آتشین هستند.
هوش مصنوعی: شما از قدیمسالان مانند گرگ و پلنگ بودهاید و هرگز در جایی آباد و خوشاحوال توقف نکردهاید.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویری از طبیعت مانند بیابان، دشت و کوه اشاره شده است. وقتی به این مناظر نگاه میکنیم، آنقدر عظمت و زیبایی دارند که انسان را تحت تأثیر قرار میدهند و از این دیدن، شاید حتی موجوداتی مانند دیوها هم خسته و فراری شوند. این بیانگر قدرت و زیبایی برخی از صحنههای طبیعی است که میتواند بر همه چیز تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی باغی زیبا و خانهای شاداب، همراه با نهر و نوازندهای خوشصدا را ببینی، احساس شادمانی و لذت میکنی.
هوش مصنوعی: شبستان و معشوقان مانند ماهی که هیچ گونه عیبی ندارد، زینت بخش و آراستهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر ارتباط با آنها، شاد و سرمست میشوی و زندگیات را در باغ و در فضای خوشایند و زیبای زندگی خواهی گذراند.
هوش مصنوعی: اگر تو این ثروتمند شهر خود را ببینی، میتوانی آنچه را که دلخواهت است، به دست آوری.
هوش مصنوعی: زندگیای که در جنگل و طبیعت داشتی، با این نوع بندگی و زندگی که اکنون داری، بسیار ارزشمندتر و زیباست و افسوس میخورم که از آن دست کشیدی.
هوش مصنوعی: گاهی مثل گرگها گرسنهایم و گاهی سیر، مثل پرندگان که گاهی در آسمان پرواز میکنند و گاهی در زمین هستند.
هوش مصنوعی: او با هر نوع سخن زیبا و دلنشین صحبت میکند تا دلهای دیگران را نرم و آرام کند.
هوش مصنوعی: انسانهای باهوش و آگاه میتوانند از حرفهای شیرین و جذاب، حتی از مکانهایی که به نظر خطرناک میرسند، درس و عبرت بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر دشمنان بر ما بیفتند، سپاه ایران یکباره از میدان جنگ دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر ایرانیان دچار شکست و ناامیدی شوند، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند بر دوششان تکیه کند و برمیانشان بار مسئولیت بگذارد.
هوش مصنوعی: میتوانیم به تدریج آنها را محدود کنیم و به پیشگاه خداوند فرستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.