گنجور

 
۵۴۲۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷۸

 

یاد دارد تخت شاهان قلزم خضرا بسی

سرنگون گردیده زین کشتی درین دریا بسی

خاک ها در کاسه سرکرده چون موج سراب ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸۲

 

شوق اگر شهپر شود پروا نمی دارد کسی

همچو موج اندیشه از دریا نمی دارد کسی

مریم خاموش عیسی را به گفتار آورد ...

... جز خط تسلیم کآنجا سیر گردد منتهی

ساحل دیگر درین دریا نمی دارد کسی

تن به پیچ و تاب ده صایب که چون موج سراب ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸۸

 

... قهر خود را در لباس لطف جولان می دهی

پرده از آب گهر بر روی دریا می کشی

با کمند آتشین چون آفتاب از صحن باغ ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۹۴

 

... تا زند پیش سرشکم لاف مردم زادگی

با چنین بختی که از دریا خبر می آورد

مژده وصل تو باور می کنم از سادگی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۵

 

... زیر تیغ محفل آرا پای بر جا بودمی

اختیاری نیست سیر من ز دریا چون گهر

گر به دست من بدی در قعر دریا بودمی

باده تلخ مرا می بود اگر حب وطن ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸

 

... رونگردانند از شمشیر صاحب جوهران

می کند موج خطر بر پشت دریا جوشنی

از حنا بستن نگردد پای رفتارش گران ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۰

 

... وز خم ابروی تو پر ماه نو هر برزنی

هر حبابی را درین دریا ز حسن بیحدت

خلوتی با ماه کنعان در ته پیراهنی ...

... وحشی دامان صحرای تو هر سرگشته ای

ماهی دریای بی رنگ تو هر سیمین تنی

سوزنی دارد ز مژگانت جدا هر رشته ای ...

... جلوه در پیراهن بی جرم یوسف می کند

بر لب دریای غفران تو هر تردامنی

جای حیرت نیست اگر کاغذ ید بیضا شود ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۳

 

... چون صدف سهل است کردن قطره را در خوشاب

جهد کن تا قطره خود را مگر دریا کنی

چند در اختر شماری صرف سازی نقد عمر ...

... دست اگر چون موج شویی از عنان اختیار

می توانی در دل دریا کمر را وا کنی

چون صدف گنجینه گوهر ترا صایب کنند ...

صائب تبریزی
 
۵۴۲۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۹

 

... غور کن در بحر هستی تا گهر آری به کف

ورنه با دست تهی چون کف ازین دریا شوی

با هوسناکان به یک پیمانه نتوان می کشید ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۵

 

... گوش خود را چون صدف سنگین کن از آب گهر

تا ز ابر آوازه احسان دریا نشنوی

گوش تن چون حلقه از بیرون در دارد خبر

زینهار از تن پرستان قصه ما نشنوی

سطحیان چون کف ندارند از دل دریا خبر

حرف عشق از زاهدان بادپیما نشنوی ...

... طالع شهرت ندارد در وطن فکر غریب

بوی عنبر تا بود صایب به دریا نشنوی

صائب تبریزی
 
۵۴۳۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۷

 

جام هیهات است از صهبا کند پهلو تهی

این حبابی نیست کز دریا کند پهلو تهی

آستانش سجده گاه سرفرازان می شود ...

... رفت بر باد فنا در یک نفس عمر حباب

این سزای آن که از دریا کند پهلو تهی

دامن نقصان مده از کف که چون گردد تمام ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۰

 

... ز چشم زخم غواص گهر سالم کجا ماند

که آب تلخ دریا را بود چشم حباب از پی

مشو زنهار ایمن از خمار باده عشرت ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۳

 

... خس و خاشاک ساحل این سخن با موج می گوید

که در دریا برون آیی اگر بی دست و پا گردی

درین وادی که هر سو چون خضر آواره ای دارد ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۵

 

... ز کار عشق هیهات است آرد عقل سر بیرون

که هر موجی ازین دریا بود بر ناخدا بندی

همان از ناله صایب می کنم آزاد دلها را ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۸

 

... گهی از آسمان داری شکایت گاه از انجم

به دریا برنمی آیی جدل با ناخدا داری

گل بی خار می گردد اگر دورافکنی از خود ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۱

 

... که در هر جنبشی دام تماشای دگر داری

توانی دست در آغوش کردن تنگ با دریا

اگر دست از عنان اختیار خویش برداری ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۲

 

... ز ریزش کشتی اسباب خود را کن گران لنگر

درین دریا اگر اندیشه از موج خطر داری

به ظاهر گرچه بالین کرده ای چون خم ز خشت اما ...

صائب تبریزی
 
۵۴۳۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۵

 

... که مرگ تلخ در چشمم شکرخواب است پنداری

ز سوز سینه گر افتد به دریا راه من صایب

به چشم تشنه ام صحرای بی آب است پنداری

صائب تبریزی
 
۵۴۳۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۷

 

... بسر بردن شبی در کنج محرابی نشد روزی

مگر از اشک حسرت دامن دریا به دست آرد

خس بی دست و پایی را که سیلابی نشد روزی

ندارد حاصلی جمعیت بسیار بی قسمت

که گوهر را ز دریا قطره آبی نشد روزی

ندید آسایش ساحل درین دریای پروحشت

ز حیرت چشم هر کس را شکرخوابی نشد روزی

چه حاصل زین که دریا را به شور آورد طبع ما

چو بخت خفته ما را کف آبی نشد روزی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۹

 

... محیط قطره نتواند شدن چشم حباب من

ز من احوال این دریای بی ساحل چه می پرسی

حساب موج دریا را بیابانی چه می داند

صفات عشق را از مردم عاقل چه می پرسی ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۷۰
۲۷۱
۲۷۲
۲۷۳
۲۷۴
۳۷۳