گنجور

 
۵۳۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۶

 

... طوفان جلوه تو چو در دل گذر کند

دریا شود ز موجه آغوش سینه ام

از خون نوح آب خورد تیغ موجه اش ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۳

 

... از گردش زمانه دواری که داشتم

بی آب کرد گوهر دریا دل مرا

از تنگنای چرخ فشاری که داشتم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۸

 

... از خار راه من گل امید می دمد

اکنون که همچو سیل به دریا روان شدم

سیلاب من کجا به محیط بقا رسد ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۲

 

... بر روی برگ گل به امانت نشسته ایم

چون قطره سر به دامن دریا نهاده ایم

وز موجه تردد خاطر نرسته ایم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۸

 

... عزم درست کار پر و بال می کند

با کشتی شکسته ز دریا گذشته ایم

آزادگان گر از سر دنیا گذشته اند ...

... ما چون حباب منت رهبر نمی کشیم

صدبار چشم بسته ز دریا گذشته ایم

هموار ساخته است به ما شوق راه را ...

... صایب ز راز سینه بحریم با خبر

چون موج اگر چه تند ز دریا گذشته ایم

صائب تبریزی
 
۵۳۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۹

 

... هرچند غرقه ایم همان از حباب و موج

مکتوب سر به مهر به دریا نوشته ایم

بر صفحه دلی که غم عشق را سزاست ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۱

 

... ما چون چنار از آتش خود درگرفته ایم

چون سر برآوریم ز دریا که چون صدف

گوهر به آبروی برابر گرفته ایم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۹

 

خورشید داغ گوهر عالم فروز ماست

دریا روان ز چشم خریدار کرده ایم

داغ است چرخ از دل بی آرزوی ما ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۵

 

از آه دام موج به دریا فکنده ایم

از اشک تخم لاله به صحرا فکنده ایم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۸

 

... آمد چو موج دامن ساحل به دست ما

تا اختیار خویش به دریا گذاشتیم

از جبهه گشاده گرانی رود ز دل ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۹

 

... تا چند چون سفینه توان بود تخته بند

موجی شدیم و روی به دریا گذاشتیم

چون داغ لاله از سر ما موج خون گذشت ...

... بیهوده دل به عشوه دنیا گذاشتیم

از جوش می چو ابر ز دریا هوا گرفت

هر پنبه ای که بر سر مینا گذاشتیم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۲

 

... از دست دیگران قدح باده چون کشیم

دریا و موج تشنه آمیزش همند

از عشق دامن دل آزاده چون کشیم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۴

 

... بیشی کمی است شوق چو افتاد بی شمار

دریا کشیم و باده به اندازه می کشیم

چون بلبل دراز نفس منت بهار ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۵

 

... تصدیع اهل شهر چو مجنون نمی دهیم

دریا اگر به ساغر ما می کند سپهر

نم چون گهر ز حوصله بیرون نمی دهیم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۱

 

... شیرین سخنان را نگرفتیم سر گوش

تا همچو گهر تلخی دریا نکشیدیم

در دامن ما صد گل بی خار فرو ریخت ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۲

 

... در قبضه اگر تیغ سیه تاب نداریم

قانع به هواداری دریا چو حبابیم

ما حوصله گوهر سیراب نداریم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۷

 

... گرد سفر از جبهه ما شسته نگردد

تا رخت چو سیلاب به دریا نکشانیم

از ما گله بی ثمری کس نشنیده است ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۰

 

... جگر گداز محیط است داغ تشنگی من

کلاه گوشه به دریا شکسته موج سرابم

به خوان چرخ نکردم دراز دست تهی را ...

صائب تبریزی
 
۵۳۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷۹

 

... می دود در کوچه و بازار چون دیوانگان

می کند باد مخالف شور دریا را زیاد

می شوند آشفته صایب از فسون دیوانگان

صائب تبریزی
 
۵۳۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰۵

 

... تا توان گردآوری کرد آبروی خویش را

بهر گوهر دست نتوان پیش دریا داشتن

جنگ دارد صحبت سوداییان با خلق تنگ ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۶۴
۲۶۵
۲۶۶
۲۶۷
۲۶۸
۳۷۳