... طوفانی بحر عشق من دانم و دل زیرا

از موج غمت هر دم صد زیر و زبر دارم

هرگز نشوم دیگر پا بند قیامت ها ...

... ای عقل در صفات و کمال تو محو و مات

روزی که موج خیز شود بحر باز خواست

و ز خوب ریزد آب ز رخسار کاینات ...

چون موج زن شد در ازل دریای ذات ذوالکرم

شد چارده گوهر عیان زان بحر هر یک عین یم ...

... اسماء ذات ذوالعلا شد بهر او اسم و علم

یک قول آن کامل فنون شد موجود کونین چون

بر آند و حرف کاف و نون برداشت لعل لب زهم ...

... بحر اول را که ذاتست آن بترتیب وجود

نیست جز یک موج و آن یک حضرت اسماستی

چیست اسماء آن مسمایی که لفظ و حرف و صوت ...

... شرط شییی ولا بشییی هر دو را مبناستی

موج ثانی عالم ایعان شد از بحر وجود

خوانی از علم ار که غیب مطلقش برجاستی

خواند اعیان را دو اعیان ثابته موجوده باز

پیش عارف این معانی ثابت و مجراستی

عین ثابت عالم علم است و فیض منبسط

عین موجود آنکه اشیاء را بجمع آراستی

موج سیم عالم جبروت اعلی شد بنام

کز مثال مطلق و غیب مضاف انشاستی

آن چهارم موج ملکوت آمد از امرش تمام

عالم ارواح اگر داری بیاد آنجاستی

موج پنجم عالم خلق است در تنظیم ملک

که شهود مطلقش خوانند و این پیداستی ...

... عالم ملک است و باقی هر چه زین اجزاستی

موج اعظم جامع این جمله از غیب و شهود

حضرت انسان کامل مظهر والاستی

موجها یعنی وجود ممکنات از جزء و کل

موج این بحرند و عرض و فرش ازو برپاستی

جمله اشیاء راست در فیض وجود او واسطه ...

... این بود قوس نزول ار عاقل و داناستی

خالق اینجمله اشیاء موجد این ممکنات

ذات بی مثل آنوجود مطلق اعلاستی ...

... بی تولای علی کی ممکنی برپاستی

واقف از اسرار موجودات بود آنکس که گفت

دفتر ایجاد را نام علی طغراستی ...

چونکه در جوش بحر وحدت شد

ظاهر از بحر موج کثرت شد

کنز مخفی که غیب مطلق بود ...

... مصطفی شاه ملک امکانی

اولین موج بحر یزدانی

در شب قرب واجب از دامان ...

... یک بمعنی و اوست جان جهان

موجود جسم عالم است این جسم

خالق جان آدم است آن جان ...

... بفرار و نماند کس دیگر

موج بجز سیاه کفر غریق

حواست فلک وجود پیغمبر ...

... هر قابلیتی پی فعل و اثر گرفت

بحر وجود کرد باظهار جود موج

هر شییی دامن از پی اخذ گهر گرفت ...

... در هر قدمی کشته و افتاده و بسته

بسیار تر از موج یم و ریزش کهسار

بر رزم بیک عزم چون می گشت مهیا ...

ای آنکه منزهی ز ترکیب و ز زوج

عالم همه از محیط جودت یک موج

دارم ز تو امید کرم در هر حال ...

اشارت باءببد و ممکناتست

که موج ثانی از دریای ذاتست

... همه حقند و پیدا باطلی نیست

بجز موج اندرین یم ساحلی نیست

شیوناتی که می بینی حبابند ...

... و یا گفتار ارباب مجاز است

صفی را عشق بحر موج زن کرد

گهر خیز و گهر زا در سخن کرد ...

... دگر آفات بیرونی خود افزون

بود از موج بحرور یک هامون

بدینسان سایر اشیاء که هر یک ...

... هر آنکس ره بدریا برد دریاست

حباب و موج و قطره جمله او راست

... معین شد بخارج آن حقایق

برون آمد زبحر ذات چون موج

حقایق دسته دسته فوج در فوج ...

... تعینها ازو یابد تمکن

ز بحر اوست او اولین موج

ز فرد مطلق است او اولین زوج

دگر برخاست امواج مکرر

ز موج اولین تا رشح آخر

... الست آن جنبش بحر الخطابست

بلی یعنی که موج و قطر آب است

الست آمد ظهور فاعلیت ...

... غرق شد در وی حواس و عقل و هوش

هل نصیحت را که دریا موج کرد

مرغ جان پرواز سوی اوج کرد ...

... بحر توحیدی تو گر پوشد کفت

سوخت کف ها خواهد از موج و تفت

نقص دریا نیست گو رو زیر کف ...

... بد حجابی کآن شکست و گشت لا

موج و قطره عین دریا آمده

که هم از دریا هویدا آمده ...

... واله و مبهوت و سرگردان همه

موج این دریا بود انسان کل

شخص انسان را هویت جان کل ...

چونکه بحر لایزالی کرد موج

کار عشق لاابالی یافت اوج ...